ایران پیش از اسلام و تمدنهای جهان باستان – بخش دوم

-بخش دوم

کوروش کبیر

گزنفون افسر یونانی که به عنوان فرمانده مزدور در سپاه کوروش کوچک (Kyrosder Kleinere) که جهت احراز تاج و تخت هخامنشیان علیه برادر خود اردشیر دوم (Artaxerxes II) می جنگید، خدمت می کرد. از مجموعه اطلاعات و یافته های خود دربارۀ فرهنگ اجتماعی و سیاسی هخامنشیان، به نوشتن آثاری در این زمینه پرداخت. از جمله آثار گزنفون می توان از کوروش نامه یا کورویدی یا (سیروپدی) (/ Cyropedeia  ) و بازگشت ده هزار نفر یا آنابازیس (Anabasis) نام برد. این نظامی تاریخ نویس در کتاب کوروپدی با سیروپدی پارسیان را دارای جدیت و درایت در امر تعلیم و تربیت شاهزادگان و سیاست مردان و رجال نظامی ایرانی را صاحب ذکاوت، تدبیر، جرأت و قاطعیت دانسته است. او دربارۀ شخصیت کوروش چنین گفته است : کوروش براساس شیوۀ زندگی و اخلاق و رفتار پارسیان پرورش یافته است. این شیوۀ تربیت و زیستن به سود همۀ مردم پیش بینی شده و متداول بود، در حالی که در بسیاری از سرزمینهای دیگر، تربیت انسانها و به ویژه نوجوانان و جوانان خیلی جدی تلقی نمی شد. به گفتۀ گزنفون، پارسیان لحظه ای از تربیت فرزندانشان غفلت نمی کردند. وی بر این باور است که شیوه های تربیتی ایرانیان می تواند به صورت الگو و سرمشق برای اقوام و ملل دیگر مورد تقلید و اقتباس قرار گیرد. به گفتۀ گزنفون عادات، آداب، سنن و قوانین تربیتی پارسیان نسبت به فرزندان و شاگردانشان بسیار جدی و حتی خشن بوده و آنان فرزندان خود را از همان اوان کودکی از هرگونه لغزش و ارتکاب اعمال خلاف برحذر می داشته اند (سامی، سیزدهم، علی، ۱۳۴۵، تمدن هخامنشی، جلد یکم، ص ۳۱۱) و (بیات، عزیزالله، شمارۀ ۲ سال سیزدهم، آموزش و پرورش در ایران باستان، مجلۀ بررسیهای تاریخی، ص ۲۳۳). پارسیان به گفته یونانیان تربیت درست فرزندان خود را از وظایف اخلاقی و دینی هر پدر و مادری دانسته و کوتاهی در این امر را گناهی بزرگ و نابخشودنی می شمرده اند.

ارسطو

 به گفتۀ همین مورخ پارسیان (هخامنشیان،  ) برای تربیت فرزندان خود به ویژه نوجوانان محلی به نام «الویترا» (Eleuthera) که از نظر لغوی به معنای «خانۀ اشراف و نجبا و آزادگان و بزرگان» است داشته اند. این مکان همیشه در جوار کاخ پادشاهان و در نزدیکی بناهای دولتی قرار داشته است. یونانیان این واژه را به معنای «الویترا = خانۀ آزاد» نیز آورده اند. افلاطون (Platon) فیلسوف بزرگ یونانی و معلم ارسطو (Aristoteles) نیز گفته است : تربیت کودکان مادی و پارسی و به ویژه نوباوگان درباری، وظیفه دانایان و خردمندان و روشن اندیشان بوده است. به این نخبگان معلمان و آموزگاران خاندان شاهی گفته می شد و در میان آنان بانوان نیز بوده اند که وظیفه تعلیم و تربیت فرزندان شاهان و درباریان به عهدۀ آنان گذاشته می شد (سامی، علی، ۱۳۴۵، ص ۳۱۸). شاهان، بزرگان و صاحب منصبان پارسی برای این امر از میان افراد باتجربه و کارآزموده و زنان هوشیار، دلسوز و باهنر را برای تربیت فرزندان خود بر می گزیدند که بتوانند آداب و اخلاق فرزمدانشان را نیکوتر کنند. زمام داران پارسی برای تربیت نوجوانان از میان مردان و زنان مربی کسانی را انتخاب می کرده اند که به خوبی از عهدۀ این وظایف حساس و خطیر برآیند و برای هدایت و تربیت جوانان و مردان افرادی را بر می گزیدند که بتوانند این تربیت شوندگان را برای متابعت از احکام و فرمانهای حکومتگران آماده تر سازند. پارسیان (Perser) برای تحقق این هدف مؤثرترین ابزار را بکار می گرفتند. الویترا جایی بود که نوجوانان در آن، همۀ آنچه را در مورد تربیت آنها شایسته و بایسته بود، فرا می گرفتند. به موجب روایت گزنفون این مکان جایی است که ورود بازرگانان و سوداگران و سایر شهروندان و کسانی که مشاغل آنها موجب سلب آرامش و آسایش از دیگران شده و با سروصدا و بی نظمی همراه است، به آن ممنوع بوده است.

 «الویترا» به چهار بخش یا چهار قلمرو تقسیم می شده است : بخشی برای تربیت کودکان کم سنّ و سال، بخشی دیگر جهت پرورش نوجوانان، سومین بخش برای افراد بالغ و بخش آخر ویژه مردانی است که نمی توانند سلاح به دست بگیرند و در پیکار با دشمنان شرکت کنند، پیش بینی شده است. براساس ضوابط و قوانین تربیتی پارسیان، همۀ واجدان شرایط و متعلقان به این چهار بخش اعم از مربیان و یا تربیت شوندگان باید وقت شناس بوده و در زمان مقرر و پیش بینی شده در آن جا حضور داشته باشند و به وظایف خود در زمینه این امر مهم عمل کنند.

افلاطون کودکان، نوجوانان و مردان به هنگام طلوع آفتاب و سالخوردگان و آنان که مُسن تر بودند در ایام اوقاتی که مقرر شده و ابلاغ گردیده، باید حضور خود را به موقع به مسئولان الویترا اعلام نمایند. مردان جوان مکلّف بودند که همۀ شبهای خود را با سلاحهایشان با هوشیاری و دقت پیرامون بنای الویترا به صبح آورند (سامی، علی، ۱۳۴۵، ص ۳۱۱). افلاطون با دید و نگرشی نقادانه، با این موضوع برخورد کرده است. وی می گوید : پارسیها بسیار علاقمند و شایسته و جدی بودند که بیاموزند و بدانند و پادشاه به هیچ کس حسادت نمی ورزید. او به همه اجازه و امکان می داد که سخنانشان را بگویند و نظراتشان را بیان کنند و آنچه را که می اندیشند، می دانند و می خوانند آزادانه اظهار و بیان کنند. پادشاه از میان آنان به آن کسی که به انسانها پندهای بهتری می داد و بهترین و سودمندترین عقیده و نظر را بیان می کرد، اجازه می داد تا به او نزدیک شود. چنین شخصی شایستگی آن را می یافت تا از دوستی با پادشاه با نصیب گردد و مورد احترام زمام دار کشور پارسیان قرار گیرد. افلاطون کوروش را فرمانروایی خوب می داند، ولی وی را مربی خوب و شایسته ای نمی شناسد. وی گفته است : کوروش در آغاز نوجوانی یک سرباز بود، از این رو او ناگریز بود، تربیت فرزندانش را به زنان و بانوان مربی دربار بسپارد. این بانوان و مربیان فرزندان شاه را در ناز و نعمت نگهداشته و به آنان یاد می دادند و می آموختند و نیز می باوراندند که شاهزاده اند و براساس تقدیر و به حکم سرنوشت کودکان و فرزندان پادشاه هستند و آنچه را که برای خوشبخت بودن و شادکام زیستن موردنیاز است، دارا هستند. به روایت افلاطون برای تربیت شوندگان مرز سنّی دقیقی پیش بینی نشده بود که توجه به آن اجتناب ناپدیر می نمود. این محدوده و جدول سنّی به این شرح آمده است : تربیت شوندگان کودک تا سنین ده تا یازده سالگی و از آن به بعد تا سن شانزده یا هفده سالگی که گروه دوم به دستۀ نوجوانان تعلق داشته اند و از این مقطع سنّی تا بیست سالگی جزو جوانان شمرده می شدند. اهمیت پرداختن گزنفون و افلاطون و دیگر دانشمندان یونانی و رومی به چنین موضوعی می رساند که آنان تا چه اندازه دربارۀ ایرانیان به تحقیق پرداخته و شیوه های زندگی پارسیان را گاهی برتر از یونانیان دانسته اند. هرودت در آثار خود کارهای پسندیده و اعمال و خصال نیک ایرانیان و علاقه مندی آنان را به راستگویی و صداقت و دقت در کارهایشان را کم نظیر دانسته و به موازات آن پاره ای از کارهای ناپسند و شیوه های زندگی نکوهیده یونانیان را با اندوه نام برده است. این مورخ به اندازه ای به ایرانیان و زمام داری پادشاهان ایران علاقه مند بود که به تابعیت دولت هخامنشی درآمد و کشورداری ایرانیان را به مراتب بهتر از یونانیان دانسته است.

 سترایون (Strabon / Strabo) که اروپاییان به او «سترایو» نیز می گویند. در این زمینه اظهارنظر کرده است. سترایون جغرافیادان و مورخ سده های دوم و سوم میلادی که به تاریخ و فرهنگ ایران و شیوه زندگی و سُنن ایرانیان بسیار علاقه مند و دلبسته بود چنین گفته است : پارسیان آنگاه که به سن بیست و پنج سالگی می رسیدند، به سبک مردان وارد می شدند و وقتی به پنجاه سالگی وارد می شدند، جزو پیرمردان به شمار می آمدند. وی نیز «الویترا» را مکان تعلیم و تربیت پارسیان دانسته و آن را چنین توصیف کرده است : «الویترا» را دوازده نفر مربیان متشخص و کارآزموده اداره می کردند که رئیسان و سرپرستان این مکان تربیتی به شمار می آمدند. انتخاب این دوازده تن رئیس به نظر سترایون بر این اساس بوده است که پارسیان دوازده طایفه بوده اند. وی بر این باور است که هر یک از این دوازده مربی برجسته، نماینده ای از یک طایفۀ بوده اند. وی بر این باور است که هر یک از این دوازده مربی برجسته، نماینده ای از یک طایفۀ دوازده گانه پارسی بود که صلاحیت و شایستگی آن را داشت که بزرگان و صاحب منصبان پارسی فرزندان خود را برای تربیت به او بسپارند. اساس و پایه تعلیم و تربیت در جامعۀ هخامنشی یکی و شرکت در این امر حیاتی و بزرگ برای همگان الزامی بود. تنها تنفاوتی که به روایت افلاطون در این زمینه گزارش شده است، ابزار و امکانات این کار در مورد فرزندان خاندان سلطنتی و به ویژه شاهزادگان بود. این ابزار و امکانات برای فرزندان خاندان سلطنتی برتر از ابزار و امکانات برای دیگر تربیت شوندگان بوده است، ولی یک اصل و قاعده برای همگان برابر و یکسان بود و اینکه در خانواده های غیرسلطنتی نیز مردان (پدران) عمدتاً اوقات خود را در سربازخانه ها و یا در جبهه های جنگ سپری می کردند، در این صورت زنان (مادران) مسئولیت پرورش کودکان (فرزندان) را به عهده داشتند. سترایون چنین گزارش کرده است : بر پارسیان پادشاهانی حکومت می کنند که سلطنت را به ارث برده اند. آنان که از فرمانها و تأییدات پادشاه تبعیت نکنند و نسبت به او وفادار نباشند، سر بریده می شوند و اجساد آنها به دور افکنده می شود. نوجوانان باید پیش از طلوع آفتاب برخیزند. این نوجوانان را با نوای شیپور برُنزی از خواب بیدار می کنند. سپس آنان را در نقطه ای گردهم آورده و به دسته های مختلف تقسیم شان می کنند. هر گروه مشتمل و متشکل از پنجاه نفر است. شاهزادۀ ولیعهد و یا «پسرک ساتراپ» بر گروههای دیگر و یا هر گروهی از این نوجوانان فرمانروایی می کند. چنین قاعده و قانونی خواست پادشاه پارسیان است و همگی ملزم به گردن نهادن به فرمان سلطان خود هستند.


منابع نوشته:
کتاب تاریخ ایران در دوره ساسانیان، اثر دکتر اردشیر خدادادیان
وبسایت تاریخ ما، اِنی کاظمی

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها