بطلمیوس یکم (سوتر) پادشاه مصر

ptolemy_i_louvre.200x0-is-pid16288.jpg (200×276)

زمان به دنیا آمدن وی تقربیاً ۳۶۷ پیش از میلاد مسیح بوده است. این زمان از قول مورخان یونانی در منابع تاریخی ذکر شده است. کرونیست ها رومی –  بیزانسی و سریانی سال به دنیا آمدن او را ۳۶۶ پیش  از میلاد مسیح نوشته اند. پلوتارک در کتاب حیاط مردان نامی خود به این موضوع اهمیت نداده است. وی برخاسته از یک خانوادۀ اشرافی مقدونی بوده و اسلاف وی از نجبای برجسته و سرشناس آن سامان بوده اند. از آنجایی که پدران وی از نبوغ و اعتبار و احترام اجتماعی و فرهنگی برخوردار بوده اند، بطلمیوس نیز از دوران کودکی این ویژگی را به ثبوت رسانده و به اصطلاح دین خود را که میراثی از نیاکانش بوده است، به جامعۀ همزمان خود ادا نموده است.

او در دربار فیلیپ دوم مقدونی[۱] در کنار فرزندان درباریان پرورش یافت و یکی از دوستان دوران طفولیت نوجوانی و جوانی اسکندر مقدونی[۲] فرزند و جانشین فیلیپ مقدونی به شمار آمده است.  وقتی اسکندر به تخت سلطنت جلوس کرد، بطلمیوس که تقریباً ده سال از اسکندر بزرگ تر بود، در مقام یک افسر ارتش کاملاً مورد اعتماد وی به خدمت اشتغال داشت. او به خواست اسکندر ارتقاء مقام یافت و در همان پیشۀ سپاهیگری اش به عنوان یک افسر ارشد به مقام محافظ[۳] شخصی اسکندر به پادشاه جوان مقدونی که در آن روزگار کمتر از بیست سال از عمرش می گذشت، یکی از حساس ترین مشاغل درباریرا به خود اختصاص داد. وی به خاطر نبوغ سپاهگیری و برخورداری از تیزهوشی و تدبیر در تصمیم گیری های مهم، به ارادۀ اسکندر در برخی از اردوکشی های وی به عنوان فرمانده ستون های مقدم جبهه برگزیده شد. قصد این نیست که در اینجا بیش از این به خدمات و شایستگی های بطلمیوس در عرصه سپاهگیری بپردازم.

پس از مرگ اسکندر مقدونی به سال ۳۲۳ پیش از میلاد مسیح، وی ابتدا ساتراپ (والی) مصر شد. ناگفته نماند که نام بطلمیوس در فهرست سرداران پر شمار اسکندر پس از سلوکوس پیوسته در مقام و مرتبۀ دوم آمده است. سرداران اسکندر به فراخور کفایت و توان و تجارب خود هرکدام به اموری می پرداخته و به مثابۀ وزیران در کابینۀ اسکندر خدمت می کرده اند. قلمرو این امور عبارت بوده است از امور سیاسی و دیپلوماسی، امور داخلی ، امور دفاعی ، امور مالی ، امور دیوانی ، ریاست دبیرخانۀ دربار و تشکل های سیاسی (تقربیاً نظارت بر کار احزاب) ، امور فرهنگی  و معارف و… برجسته ترین سرداران اسکندر عبارت بوده اند از : سلوکوس، بطلمیوس، پردیکاس[۴] ، آنتی گون[۵]، آنتی پاتر[۶]، لیزیماک[۷]، لیزاندر[۸] ، کاساندر[۹]، اوساندر[۱۰]، اومن[۱۱] و… که در تاریخ سلوکیان به تفصیل به آن پرداخته شده است[۱۲].

سرزمین مصر دارای مرزهای طولانی بود که بیشتر مرزهای طبیعی و غیرقابل کنترل در منابع تاریخی شناخته شده است. یونانیان ابتدا برآن شدند که قلمرو مصر را مشخص و مرزهای آنرا تثبیت نمایند. بطلمیوس در سال ۳۲۱ پیش از میلاد مسیح قبرس[۱۳]، کیرنه[۱۴] و سوریه را برای این منظور به قلمرو فرمانروایی خود ضمیمه کرد. این اقدام موجب شد که خشت بنای برتری قدرت سیاسی و ارتقاء مقام فرهنگی، اقتصادی مصر به همان شکوفایی و عظمت عصر فراعنه گذاشته شود. بطلمیوس در مبارزات و مخاصمات جانشینان اسکندر و یا به سخن دیگر سرداران اسکندر جهت تصاحب مقام و منزلت فاتح مقدونی و به دست آوردن غنی ترین و زرخیزترین بخش از متصرفات وی، مدبرانه شرکت جست. او هرگز به جنگ تن به تن که میان برخی از سرداران اسکندر درگرفت و بنا به اسناد و گزارشهای به جای مانده موجب شد که آنتی گون یکی تر چشم هایش را در این نبردهای تن به تن از دست بدهد، نپرداخت.

بطلمیوس از طریق یک ازدواج سیاسی و ائتلاف با آگاتوکلس[۱۵] و پیروس[۱۶] (پیرهوس) ماهرانه در مبارزه برسر میراث اسکندر مقدونی شرکت نمود. البته بر سر مصر نیز اختلافاتی میان او و مدعیان دیگر بروز کرد که آنچنان نقشی در سرنوشت سرزمین فراعنه و حاکمیت بطلمیوس بر مصر در تاریخ این مبارزات گزارش نشده است. آنچه مسلم است او مصر را برای خود حفظ کرد و جانشینان وی تا کلئوپاترای هفتم بر مصر حکومت کرده اند.

بطلمیوس در سال ۳۰۴ پیش از میلاد مسیح همانند رقیبانش که بر مناطق دیگر از سرزمین های مفتوحه توسط اسکندر مقدونی حکومتی می کرده اند، چون سلوکوس یکم (نیکاتور)، لقب پادشاه را بر خود نهاد. بطلمیوس با این کار قصد داشت تا مصر را از هرگونه آسیب و به ویژه خطر تجزیه مصون و محفوظ نگهدارد. یکی از جنگهای معروف میان سرداران اسکندر نبرد «ایپسوس»[۱۷] است که میان سلوکوس و آنتی گون و حامیان این دو سردار صورت گرفته است. اگر چه بطلمیوس خود در این جنگ شرکت نکرد، ولی بخشهایی از جنوب آسیای صغیر به او رسید. دستاورد همین نبرد ایپسوس برای سلوکوس بخشی از مناطق مهم، استراتژیک و مرکزی سوریه بود.

گفتنی است که نبرد ایپسوس در سال ۳۰۱ پیش از میلاد مسیح یعنی سه سال پس از پادشاه شدن بطلمیوس در مصر، به وقوع پیوسته است. تا زمان روی کار آمدن رومیان و درگیر شدن با سلوکیان که سرانجام موجب برافتادن سلوکیان در سال ۶۳ پیش از میلاد مسیح توسط پمپه[۱۸] یکی از سران حکومت سه نفرۀ رو م شد، سلوکیان تقریباً پنج جنگ عمده را که اکثر آنها بی فایده بود و دستاوردی برای آنان به همراه نداشت در منطقه به راه انداخته اند. پس از آنکه دمتریوس[۱۹] پسر آنتی گون در سال ۶/۲۸۷ پیش از میلاد مسیح از گردونۀ جنگهای دیادوخ[۲۰] به کنار رفت، حکومت بر سرزمین اژه ای به بطلمیوس رسید. هنگامی که بطلمیوس در سال ۲۸۵ پیش از میلاد مسیح از صحنۀ حکومت و سیاست به کنار رفت، مصر با استحکام و مبرا از هرگونه ضعف و تزلزل در قلمروسرزمین های دیادوخ وجود داشت و برقرار ماند. بطلمیوس گویا در واپسین سا لهای زندگی اش به تاریخ نظامی یونان و جنگهای اسکندر مقدونی پرداخته و آنرا کاملاً مرور و مطالعه کرده است . اگر او چیزی در این زمینه به رشتۀ تحریر درآورده یا مطلبی به این تقاویم و گزارش های جنگی افزوده است، کسی آگاه نیست. آنچه مسلم است آریان[۲۱] مورخ معروف به این موضوع اشاره کرده، ولی به جزئیات آن نپرداخته است. او گسترش تمدن هلن را به شیوۀ سلوکوس در برنامۀ کار خود قرار نداد. می دانیم که سلوکوس یکم (نیکاتور) با ساختن شهرهای هلنی در قلمرو فرمانروایی خود در امپراطوری سلوکیان و کوچاندن یونانیان به سرزمین های غیر یونانی نشین این هدف را دنبال کرد، بلکه برآن بود که فرهنگ یونانی را با فرهنگ مصریان هماهنگ و دیدگاه های مصریان و یونانیان را در این زمینه به یکدیگر نزدیک کند.

وی به خاطر برخورداری از مطالعات گستردۀ تاریخی و اشراف بر مسائل فرهنگی دو سرزمین مصر و یونان نه تنها به سنن و آداب مصریان خدشه و بی حرمتی روا نداشت، بلکه در صدد درهم آمیخته نمودن سنن و آیین های پرستش دو سرزمین برآمد که در واقع ریشه و اساس اندیشۀ کارگزاران تمدن هلن بود. او به تأسیس کتابخانه ها و به کارگیری فرهیختگان مصر و یونانی و به کار گماردن آنان در عرصه های فرهنگی و هنری و به وجود آوردن احساس تشر یک مساعی میان آنان، اقدام نمود. در همین تألیف نشان داده شده است که مان تن (مانتو) کاهن و مورخ مصری در این زمینه اطلاعات جامعی از تاریخ مصر باستان به وقایع نگاران یونانی در عصر حکومت بطالسه داده است. گفتنی است که راهی را که بطلمیوس برگزیده به وسیلۀ جانشینان وی نیز پیموده شده است.

بطلمیوس آیین پرستش سراپیس که آمیخته ای از خدایان یونانی و مصری است و هم اکنون به آن اشاره شد و احیاء آداب کشورداری فراعنه و متداول کردن ازدواج به سبک یونانیان و مصریان میان زنان و مردان هر دو سرزمین و… را در اولویت برنامه های خود در این راستا قرار داد. وی تجارت ، کشاورزی و دامپروری ، هنر و صنایع دستی را در مصر به اوج رونق و پیشرفت ممکن رساند و با سرزمین های دیگر مناسبات تنگاتنگ و دوستانه برقرار کرد. او صحنۀ دریاها را مکان پیکار قرار نداد، بلکه تجارت و رفت و آمد کشتیها و کاروان های بازرگانی را در آن برقرار نمود. او مردم مصر و یونان ساکن در مصر را به یک چشم می نگریست و پیوسته در صدد تعمیق و تحکیم دوستی و حفظ و گسترش خویشاوندی و صممیت میان آنها بود[۲۲].

وی در نخستین گام شهر بندری اسکندریه را ورنق داد و مراکز علمی و تأسیسات رفاهی و تفریحی چشم گیری را در آن دایر نمود.- آمده است که اسکندر مقدونی پیش از مرگش این اقدام را آغاز نموده و به سخن دیگر گام مقدماتی در این زمینه را برداشته است.- به خواست بطلمیوس و همت و حمایت فرهیختگان یونانی مکاتب علمی آتن به میزان قابل توجهی به اسکندریه انتقال یافت و در این راستا کتابخانۀ بزرگی در آن شهر تأسیس گردید. شهر اسکندریه ابتدا «لئونتوپولیس»[۲۳] و سپس «الکساندرو پولیس»[۲۴] به معنای «شهر اسکندر» نام گرفت. از جمله دانشمندان، شاعران، نویسندگان و دیگر فرهیختگانی که در این زمینه به بطلمیوس پیوسته و همگی از برجستگان عرصه های فرهنگ و تمدن هلن بوده اند، می توان از اقلیدس[۲۵]، تئوکریت[۲۶]، کالیماخ[۲۷]، و اراتوستن[۲۸] نام برد. ناگفته نماند که اقلیدس ریاضی دان هلنی و پدید آورنده قضایای هندسی منتسب و به نام قضایای اقلیدس، تئوکریت شاعر هلنی که سروده هایش مطلقاً سیاسی نبوده و اشعار او بیشتر در توصیف طبیعت و به صورت تغزلی و به اصطلاح اشعار شبانی بوده و اراتوستن عالم علم هیئت و نجوم … بوده اند.

بین سالهای ۲۴۴ و ۲۵۰ پیش از میلاد مسیح هنگامی که چهارمین زمام دار بطالسه بر مصر فرمانروایی می کرد، نبرد میان بطالسه و سلوکیان درگرفت. پادشاه سلوکی در این جنگ آنتیوخوس سوم بود. در این جنگ برای نخستین بار سربازان مصری در ارتش بطالسه به کار گرفته شدند و در سال ۲۱۷ پیش از میلاد مسیح در ناحیه رافیا[۲۹] واقع در سوریه به پیروزی دست یافتند. این گونه به نظر می رسد که از این زمان دیگر همزیستی فرهنگی میان مصریان و یونانیان به سستی گراییده و مصریان با تکیه بر احساسات ناسیونالیستی و بازنگری به غنای فرهنگی و هنری گذشتۀ پر افتخارشان  در صدد احیای آداب، سنن و فرهنگ کهن خود برآمده و به تدریج شانه هایشان را از زیر بار فرهنگ تحمیلی هلنی خالی کرده اند.

این امر موجب بروز ناآرام هایی در مصر که قلمرو حکومت بطالسه بود گردید و قیام های خونین را به دنبال آورد. سازمان ها، تأسیسات و ارکان فرهنگی و دینی کصریان به تدریج احیاء شده، کاهنان و دیگر آباء و خدمتگزاران معابد و خدایان مصر باستان نفوذ و اعتبار و احترام خود را بازیافته و به ویژه معابد مصریان از نو بازسازی، متحول و آراسته شدند. بدیهی است که این رویدادها و پیشرفت ها هر چند بخشی از آرزوهای دیرینۀ مصریان سنت گرا را متحقق می کرد و حتی یونانیان در برخی امور و مواضع در برابر مصریان عقب نشینی کردند، ولی تبعات سیاسی و اجتماعی آن از نظر حاکمان بطالسه بیشتر اهمیت یافت و آنانرا به مقابله با مصریان تحریک می نمود. البته بی تدبیری و اعمال خشونت زمام داران بطالسه هرگز به سود کارگزاران تمدن هلنی در مصر شناخته نشده است.

از یک سو مصریان سنت گرا که به فرهنگ دیرینۀ خود علاقه مند و پای بند بوده و در صدد احیای آن مجدانه می کوشیدند و از سوی دیگر کارگزاران تمدن هلن به رهبری حاکمان بطالسه، پیوسته در صدد به ثمر رساندن ایده های خود بوده اند. این امر به رویارویی های جدی انجامید و دامنۀ این رویارویی ها روی تافتن مردم مصر از یونانیان به عنوان حاکمان ناخواسته و تحمیلی بر سرزمین مصر شناخته شده است. حاکمان بطالسه براثر این ناآرامی ها که پیوسته درحال تکرار و گسترش بود، در سدۀ دوم پیش از میلاد مسیح از متصرفات خود در سرزمین های اژه ای ساقط شدند و به تدریج از نفوذ مصریان در سرزمین های نوبی، مروئه (سودان) و … کاسته گردید. این امر از سویی ناشی از قدرت مند شدن روزافزون رومیان به عنوان رقبای سهمگینی برای یونانیان اعم از سلوکیان و یا بطالسه بوده است. قیصر آوگوست[۳۰] حکومت بطالسه را به پایان کارش رساند. کلئوپاترا که در سال ۳۰ پیش از میلاد مسیح با زهر افعی خود را کشت ، آخرین ملکۀ بطالسه بوده است.

آنچه مسلم است دستاورد بطالسه نیز در عرصه های فرهنگی، علمی و اجتماعی تنها به سرزمین نیل (مصر) محدود نمی شده است، بلکه تأثیرات آن در حوزۀ مدیترانه و فراتر از آن توجه پژوهشگران را عمیقاً به خود جلب کرده است. نکته ای که در اینجا دارای اهمیت است، وجود ثبات در حاکمیت بطالسه است، در حالی که در امپراطوری سلوکیان چنین ثباتی مشاهده و گزارش نشده است و به همین دلیل دوام حکومت بطالسه افزون بر یک ربع قرن پیش از سلوکیان بوده است.

اگر سرزمین مصر تخت لوای بطالسه جولانگاه مبارزات سیاسی، جنگها و تسویه حساب های شخصی و خصوصی مارک آنتوان[۳۱]، ژولیوس سزار[۳۲]، آوگوست  (آوگوستوس) و قدرت طلبی های جنون آمیز کلئوپاترا آخرین و ناتوان ترین  فرمانروای بطالسه نشده بود، بی تردید حکومت بطالسه دوام بیشتری می آورد و بیش از این دو صحنۀ تاریخ و عرصۀ مبارزات سیاسی، نظامی، اقتصادی، و فرهنگی جهان باستان پایدار می ماند. آنچه بیشتر نظر مصرشناسان و کرونیست ها را به خود جلب و جذب کرده است، پای بندی و ایستادگی مصریان در برابر هلنیسم و تلاش برای احیای فرهنگ و هنر دیرینۀ عصر فراعنه است. تاریخ، مصریان را نخستین پیشگامان مبارزه با فرهنگ و تمدن بیگانه به شمار آورده است.

[۱]  Philipp II.

[۲] . Alexander der Makedonier

[۳]. Leibwächter des Alex

[۴]. Perdikas

[۵]. Antigonos

[۶]. Antipater

. [۷] Lysimachos

[۸].  Lysander

[۹] . kassandros

[۱۰] . Ossanoler

[۱۱] . Omenes

[۱۲] .مراجعه کنید به : تاریخ ایران باستان، جلد اول، انتشارات سخن، ابتدای مبحث سلوکیان تألیف پدید آورنده همین مجموعۀ سخن. ۱۳۸۳.

.[۱۳] Zypern.

[۱۴]. Kyrne

[۱۵].  Agathokles

[۱۶].  Pyrrhus

[۱۷].  Ipsus

.[۱۸]  Pompeius

[۱۹].  Demetriōs

[۲۰] . Diadochenkämpfe

[۲۱].  Arrian

[۲۲]  Herzfeld, H.: a. O.  S. 344.

[۲۳] . (شهر شهر ، شهر شهران)

[۲۴] . Alexandropolis

[۲۵] . Eukild

[۲۶] . Theokrit

[۲۷] . Kallimachos

[۲۸] . Eratosthenes

[۲۹] . Raphia

[۳۰] . Kaiser  Augustus

[۳۱] . markus  Antonius

[۳۲] . Julius  Caesar

منبع : کتاب تاریخ مصر باستان

نویسنده : دکتر اردشیر خدادادیان

نشر الکترونیکی سایت

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها