علم هندی

خاستگاه دینی آن – ستاره شناسان – اندیشه ریاضی – ارقام «عربی» – سلسله اعشاری – جبر – هندسه – فیزیک – شیمی – زیست‌شناسی – طب ودایی – پزشکان – جراحان – علم بیهوشی – مایه کوبی – هیپنوتیسم

کار هند در علم، هم بسی دیرینه سال است و هم بسیار جوان: از آنجا که پیشه‌ای مستقل و دنیایی است، جوان است، و از آن رو که علقه ثانوی روحانیان بود، سالخورده است. چون دین هسته اصلی زندگی هندو بود، نخست آن دسته علومی توسعه یافت که به دین یاری می‌داد: علم نجوم از پرستش اجرام سماوی و رصد بستن حرکات آنها رشد کرد، و مراد از آن نیز تعیین و تثبیت دقیق روزهای جشن و قربانی بود؛ دستور زبان و فقه اللغه از این پافشاری شکوفا شد که هندوان معتقد بودند هر نماز و دعایی، اگر چه به زبانی مرده بیان شده باشد، باید از نظر متن و تلاوت به نحو صحیح برگزار شود. دانشمندان هند هم، مثل علمای قرون وسطای ما غربیها، خواه کمی بهتر یا بدتر، همان روحانیان آن سرزمین بودند.

مراد از «جان» (که اینجا برای برگردان واژه mind برگزیده‌ام)، چنانکه در «مثنوی» مولوی آمده، این است: دارنده سخن، علم، نیکی و بدی، محنت، شوری و تلخی و شیرینی، شرمساری، هوش، بغض، پندار و خیال، وارستگی و مانند اینها؛ عشق‌آمیز، عیسی دم، اندیشه‌شناس، پیش‌اندیش، طالب اسرار، صافی، دستخوش سود و زیان و خوف زوال، لگدکوب خیال، در بند یا ایمن از غم و رنج و شقا، محو عشق و محو حق است؛ و خلاصه به معنایی که در ابیات زیر دارد – م:

جان چو باشد با خبر از خیر و شر

شاد از احسان و گریان از ضرر

چون سر و ماهیت جان مخبر است

هر که او آگاهتر با جان‌تر است

اقتضای جان چو ای دل آگهی است

هر که آگه‌تر بود جانش قوی است

خود جهان جان سراسر آگهی است

هر که بیجان است از دانش تهی است

علم نجوم شاخه فرعی علم احکام نجوم بود، و آرام آرام خود را از زیر[نفوذ] نجوم یونانی آزاد کرد. سدهانتها (در خدود ۴۲۵ ‎ق‌م) بر شالوده علم یونانی استوار بود، و وراهه میهیره، که تلخیص اثرش دارای عنوان پرمعنای «دستگاه کامل علم تنجیم طبیعی» است، بصراحت بستگیش را به یونانیها تصدیق می‌کند. آریبهط، که بزرگترین منجم و ریاضیدان هندو بود موضوعات ظریفی چون معاملات درجه دوم، خطوط مثلثاتی، و ارزش ۶۰; (عدد پی) را به نظم درآورد؛ کسوف و خسوف، انقلابین و اعتدالین را تبیین و تشریح کرد، کرویت زمین و گردش شبانروزی آن را حول محور بیان داشت، و با پیشگویی دلیرانه خود بر علم صر رنسانس پیشی گرفت و چنین نوشت که «فلک ستارگان ثابت است و زمین، با حرکت وضعیش، طلوع و غروب روزانه سیارات و ستارگان [ثوابت] را ایجاد می‌کند.» برهمگپت، که نامورترین جانشین اوست، دانش نجومی هند را تنظیم کرد، اما با رد نظریه آریبهط درباره حرکت وضعی زمین مانع تکامل این علم شد. این مردان و پیروانشان تقسیم بندی بابلی افلاک را به صور فلکی منطقهالبروج، با راه و رسم هندی تطبیق دادند؛ تقویمی مرکب از دوازده ماه، و هر ماه سی روز، و هر روز سی ساعت ساختند. و هر پنج سال، یک ماه کبیسه به آن افزودند؛ با دقت قابل توجهی قطر ماه، گرفتهای ماه و خورشید، وضع قطبین، وضع و حرکت ستارگان بزرگ را محاسبه کردند. آنجا که در سدهانتها نوشتند که «زمین به سبب قوه ثقلش همه چیز را به خود می‌کشد.» نظریه جاذبه، اما نه قانون آن، را بیان کردند.

هندیان برای آنکه این محاسبات پیچیده را انجام دهند یک دستگاه ریاضی پدید آوردند که در همه چیز، جز در هندسه، از دستگاه یونانیان عالیتر و بهتر بود. در میان اساسیترین بخشهای میراث شرقی ما، ارقام «عربی» و سلسله اعشاری است، که این هر دو از هند، و با واسطه اعراب، به ما رسید. ارقامی را که بغلط «عربی» خوانده‌اند در فرمانهای سنگنبشته آشوکا (حدود ۲۵۶ ق م) می‌توان یافت، و این تاریخ هزار سال قبل از آن است که این ارقام در کتابهای عربی دیده شود. لاپلاس بزرگ و بلندمنش می‌گوید:

روش کارآمد بیان همه اعداد به کمک ده علامت را، که هر یک هم ارزش وصفی و هم ارزش مطلق دارند، هند به ما داد؛ و این اندیشه ژرف و مهم اکنون برای ما آن قدر ساده است که ارزش حقیقی آن را ندیده می‌گیریم. اما همین سادگی آن، و سهولت عظیمی که در همه محاسبات فراهم آوردند، باعث شده است که علم حساب را در ردیف اول ابداعات مفید قرار دهد؛ و ما عظمت این دستاورد بزرگ را هنگامی درک خواهیم کرد که به یاد بیاوریم که نبوغ ارشمیدس و آپولونیوس، دو تن از بزرگترین مردان جهان باستان، از آن غافل مانده بود.

در لغت به معنی نتیجه محقق، حقیقت اثبات شده، نتیجه منطقی حقیقی، و رساله نجومی است. همین واژه است که در نجوم اسلامی به شکل «سند هند» درآمده است. سدهانتها پنج رساله نجومی است که از میان آنها فقط یکی به نام «سوریه-سدهانت» (تبیین یا حل خورشید) باقی مانده است. – م.

ریاضیدان و منجم هندی قرن دوم میلادی. نامش را در مآخذ اسلامی ارجبهد و ارجبهر نیز ضبط کرده‌اند. کتاب او به نام «آریبهطیه» در ریاضیات و نجوم است. – م.

مدتها قبل از آنکه سلسله اعشاری در کتب اعراب و سوریها دیده شود، آریبهط و برهمگپت آن را می‌شناخته‌اند. چین آن را از مبلغان بودایی گرفت؛ و گویا ابوعبدالله محمدابن موسی خوارزمی، بزرگترین ریاضیدان عصر خود (متوفی به سال ۸۵۰ میلادی) [یا بین ۲۲۰ تا ۲۳۰ یا بعد از ۲۳۲ ه‌‌ق]، آن را به بغداد آورده است. تا آنجا که می‌دانیم کهنترین زمان استفاده از صفر در آسیا و اروپا در یک سند عربی است که تاریخ آن به ۸۷۳ میلادی می‌رسد، و این سه سال زودتر از اولین پیدایش شناخته شده آن در هند است، ولی جملگی در این اتفاق دارند که اعراب این را هم از هند وام گرفتند، و کوچکترین و، در عین حال، با ارزشترین همه ارقام یکی از ره‌آوردهای کمیاب هند به بشریت است.

جبر را گویا هندیان و یونانیان مستقل از یکدیگر تکامل بخشیدند؛ اما از نام عربی این علم («الجبر»)، که ما [غربیها] پذیرفته‌ایم، معلوم می‌شود که این علم از اعراب، (از هند) به اروپای باختری رسیده است نه از یونان. پیشگامان بزرگ هندی در این حوزه هم، مانند نجوم، عبارت بودند از آریبهط، برهمگپت، و بهاسکره. گویا بهاسکره (متولد به سال ۱۱۱۴ میلادی) علامت رادیکال، و بسیاری از علایم جبری را ابداع کرده است. این مردان مفهوم ذهنی کمیت منفی را، که جبر بی آن ناممکن است، به وجود آوردند؛ برای یافتن جایگشتها و ترکیبات قواعدی آوردند؛ جذر عدد ۲ را پیدا کردند؛ و در قرن هشتم میلادی، معادلات نامعین درجه دوم را که تا هزار سال بعد، یعنی تا زمان اویلر، ناشناخته بود حل کردند. علمشان را به شکل شاعرانه‌ای بیان می‌کردند، و به مسائل ریاضی ظرافتی می‌دادند که خاص عصر طلایی هند است. این دو مسئله زیر نمونه‌ای از جبر ساده‌تر هندو می‌باشد:

یک پنجم یک دسته زنبور بر شکوفه [درخت] کادمبه نشستند؛ یک سوم بر گل سیلیندره؛ سه برابر تفاضل آن تعداد به طرف شکوفه کوتجه پرواز کردند. یک زنبور باقیمانده در هوا اینسو و آنسو می‌رفت. ای دلبر افسونگر، تعداد زنبورها را برایم بگو… [مثال دیگر] ای محبوبم، هشت یاقوت، ده زمرد، و یکصد مروارید را که در گوشوار توست برایت به مقدار مساوی خریده‌ام؛ و مجموع قیمتهای این سه نوع گوهر سه عدد کمتر از نصف یکصد بود، ای زن خجسته، بهای هریک را به من بگو.

هندیان در علم هندسه چندان توفیقی نیافتند. روحانیان در اندازه‌گیری و ساختن محراب قضیه فیثاغورس را (که بنا بر آن، در مثلث قائم‌الزاویه مربع وتر مساوری است با مجموع مربعات اضلاع دیگر) چند صد سال قبل از میلاد مسیح به ضابطه درآوردند. آریبهط، احتمالاً تحت تأثیر مایاهای امریکا در قرن اول میلادی آن را به کار بردند. دکتر برستد دانش ارزش وصفی ارقام را به بابلیان باستان نسبت می‌دهد. [Saturday Review of Literaturc ,New York, July 13 ,1935, P .15]

هندیان به صفر Sunya می‌گفتند، یعنی تهی، خالی. – م.

نخستین عالم جبری که ما می‌شناسیم دیوفانتوس یونانی (۳۶۰ میلادی) است، که یک قرن پیش از آریبهط می‌زیست؛ اما [فلوریان] کجوری عقیده دارد که او آن را از هند آموخت.

یونانیان، مساحت مثلث، شبه ذوزنقه، و دایره را پیدا کرد و ارزش عدد «پی» (نسبت قطر دایره به محیط آن را تا ۳.۱۴۱۶ پیدا کرد، و از نظر دقت و صحت هیچ محاسبه دیگری تا زمان پورباخ (۱۴۲۳-۱۴۶۱) در اروپا با آن برابر نبود. بهاسکره، گرچه به صورت ناقص، در حساب دیفرانسیل پیشگام بود، آریبهط جدول جیبها را تنظیم کرد و در رساله «سوری‌ـ‌ ‌سدهانت» یک شیوه مثلثاتی به وجود آورد که از آنچه یونانیان می‌شناختند پیشرفته‌تر بود.

دو نظام اندیشه هندی نظریه‌های فیزیکی آوردند که حاکی از شباهت آنها با نظریات یونانی است. کناده، بنیادگذار فلسفه ویشیشیکه، عقیده داشت که جهان از اتمها ترکیب شده، و این اتمها به اندازه عناصر تعدد و تنوع دارند. جینها بر آن بودند که همه اتمها از یک نوعند و با وجوه گوناگون ترکیبشان مواد مختلف به وجود می‌آورند ـ این نظر با مکتب ذیمقراطیس نزدیکتر بود. کناده معتقد بود که نور و حرارت گونه‌هایی از یک جوهرند؛ اودینه معتقد بود که هر حرارتی از خورشید است؛ و واچسپتی، نظیر نیوتن، نور را مرکب از ذرات کوچکی می‌دانست که از مواد جدا می‌شود و به چشم می‌خورد. در رسالات موسیقی هندی نت و فواصل موسیقی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و از نظر ریاضی محاسبه شده است؛ و مفهوم «قانون فیثاغورس» عرضه شده که، بنابرآن، تعداد ارتعاشات، و بنابراین، ارتفاع نت [یا، صوت]، با طول زه میان نقطه اتصال و نقطه تماس نسبت معکوس دارد. شواهدی در دست است که دریانوردان هندی در قرون اولیه میلادی قطبنمایی به کار می‌بردند که به شکل یک ماهی آهنیی بود که در یک ظرف روغن شناور بود و جهت شمال را نشان می‌داد.

شیمی از دو منبع تکامل یافت: یکی طب و دیگری صنعت. درباره برتری شیمیایی چدن هند باستان، و درباره تکامل صنعتی عالی عهد سلسله گوپته مدارکی موجود است. در این عهد، حتی امپراطوری روم در زمینه صنایع شیمیایی مثل رنگرزی، دباغی، صابون‌سازی، شیشه‌گری و ساروج‌سازی هند را به چشم ماهرترین ملتها نگاه می‌کرد. در همان آغاز قرن دوم میلادی ناگارجونه یک مجلد کامل از آثارش را به بحث در جیوه اختصاص داد. هندیان تا قرن ششم در زمینه شیمی صنعتی خیلی از اروپا جلوتر بوده‌اند؛ آنها در تکلیس، تقطیر، تصعید، بخاردادن، ثابت کردن، ایجاد نور بدون حرارت، اختلاط گرد بیهوشی و گرد خواب، و تهیه نمکهای فلزی و ترکیبات و آلیاژها استاد بودند. در هند باستان، آب دادن فولاد به درجه‌ای از کمال رسیده بود که تا امروز هم در اروپا ناشناخته است؛ می‌گویند پیشکش خاص با ارزشی که پوروس‌شاه برای اسکندر انتخاب کرد زر و سیم نبود، بلکه ۱۵ کیلو فولاد بود. مسلمین قسمت بسیاری از این علم و صنعت شیمیایی هندیان را به خاور نزدیک و اروپا بردند؛ مثلا راز ساختن تیغهای دمشقی را اعراب از ایرانیها و ایرانیها از هند گرفته بودند.

علم تشریح و فیزیولوژی، مثل برخی از سیماهای شیمی، محصول فرعی طب هندی بود. طبیبان هندی، در قرن ششم ق‌م، رباطها، انواع بخیه، جهاز لنفی، شبکه عصبی، نیام، بافتهای چربی و عروقی، غشاهای بلغمی و زلالی، و نیز عضلاتی را، بیش از آنچه امروزه از روی هر جسدی می‌توان نشان مثلا در «اقیانوس موسیقی» («سمگیته – رتنا کاره») از شامرگه دیوه (۱۲۱۰-۱۲۴۷).

داد، وصف کردند. طبیبان پیش از عصر مسیحیت در هند نیز مانند ارسطو مفهوم نادرستی از قلب داشتند، چه آن را جایگاه و عضو آگاهی انسان می‌دانستند و براین فرض بودند که اعصاب از سوی قلب به بالا و پایین می‌رود. ولی فرایندهای گوارش، یعنی اعمال متفاوت عصاره‌های معدی، تبدیل کیموس به کیلوس، و تبدیل این به خون را بسیار خوب می‌فهمیدند. آتریه(در حدود ۵۰۰ ق‌م) – دوهزار و چهارصد سال پیش از وایسمان – براین نظر بود که تخم والدین مستقل از تن والدین است، و به شکل کوچک، تمام سازواره والدین را دز خود دارد. آزمودن مردی را، به عنوان شرط لازم ازدواج مردان، توصیه می‌کردند؛ و قانون نامه مانو از ازدواج با دخترانی که مبتلا به سل، صرع، برص، سوء هاضمه مزمن، بواسیر، یا پرچانگی هستند بر حذر می‌دارد. مکاتب طب هندی در ۵۰۰ ق‌م نظارت بر ولادت را، با جدیدترین سبک موافق با الاهیات، با این نظریه تنظیم می‌کردند که، در طی دوازده روز دوره خونریزی ماهیانه، آبستنی ناممکن است. رشد جنین را با دقت بسیار وصف می‌کردند؛ و یادآور می‌شدند که نوع پسر یا دختر بودن جنین مدتی نامعین می‌ماند، و مدعی بودند که در برخی از موارد می‌توان با غذا یا دوا جنسیت جنین را تغییر داد.

گزارشهای هندو درباره علم پزشکی با «اثروه – ودا» آغاز می‌شود؛ در این ودا فهرستی از بیماریها و علایم آنها، همراه با توده‌ای از افسون و اوراد ذکر شده است. طب اصولا به عنوان دستیار جادو پدید آمد: شفا دهنده وسایل زمینی درمان را مورد مطالعه قرار می‌داد و آنها را برای کمک به فرمولهای روحانیش به کار می‌گرفت. با گذشت زمان، تکیه او براین اسباب و علل دنیایی زیادتر شد و از ورد جادویی هم، مانند روشهای متکی به روانشناسی ما، کمک گرفت. «اثروه- ودا» افزوده‌ای هم داشت به نام «آجور – ودا» (یا علم طول عمر). در این کهنترین نظام طب هندی بیماری را به بی‌نظمی در یکی از چهار خلط (هوا، آب، بلغم، و خون) نسبت می‌دادند، و درمان را با گیاهان دارویی و افسون توصیه می‌کردند. بسیاری از تشخیصها و درمانهای این نظام هنوز هم در هند معمول است، و با توفیقی همراه است که گاه رشک طبیبان غربی را برمی‌انگیزد. در «ریگ-ودا» نام بیش از هزار گونه از این گیاهان آمده است، و همین کتاب آب را بهترین درمان بیشترین امراض می‌داند. حتی در ادوار ودایی طبیبان و جراحان، از پزشکان جادوگر مجزا بودند، و در خانه‌هایی زندگی می‌کردند که گرداگرد آنها را باغهایی گرفته بود که در آنها گیاهان دارویی می‌کاشتند.

پزشکان برجسته هندی عبارتند از: سوشروته، در قرن پنجم ق‌م، و چرکه، که در قرن دوم میلادی می‌زیست. سوشروته استاد طب دانشگاه بنارس بود و درباره نظام تشخیص و درمان کتابی به زبان سانسکریت نوشت، که مفردات آن را از استادش دنونتری اخذ کرده بود. در کتابش از جراحی، مامایی، پرهیز، استحمام، دارو، تغذیه و بهداشت نوزاد، و آموزش پزشکی مشروحاً بحث می‌کند. چرکه کتاب سمهیتا (یا دانشنامه) طب را تألیف کرد که هنوز هم در هند از آن استفاده می‌شود. او به شاگردانش سوگندی می‌آموخت که کمابیش به مفهوم سوگند بقراطی نزدیک است: «باید بیمارانتان را نه برای خودتان، نه برای رسیدن به جیفه دنیایی، بلکه تنها برای خیر انسانهای رنجور درمان کنید، و بدین گونه برهمه برتری یابید.» کم آوازه‌تر از این دو، یکی واگبته است(۶۲۵ میلادی) که تلخیصی در علم طب به نظم و نثر دارد، و دیگری بهاوه میسره(۱۵۵۰) است، که صد سال پیش از هاروی، در کتاب قطوری که درباره تشریح و فیزیولوژی و طب نوشته، از گردش خون نام می‌برد، و جیوه را برای بیماری نوظهور سیفیلیس تجویز می‌کند. این بیماری را پرتغالیها به عنوان بخشی از میراث اروپا به هند برده بودند.

سوشروته بسیاری از اعمال جراحی، مثل آب مروارید، فتق، درآوردن سنگ، سزارین، و مانند اینها، و ۱۲۱ ابزار جراحی، از قبیل انواع نشتر، سوند، فورسپس، میل، و سپکولوم برای مهبل و مقعد را شرح می‌دهد. او، به رغم منع برهمنان، مدافع تشریح اجساد بود و آن را در تربیت جراحان ضروری می‌دانست. او اولین کسی بود که قسمتهایی از پوست بدن را به گوش پاره شده‌ای پیوند زد؛ بر اثر کارهای او و اخلاف هندیش بود که رینوپلاستی، یا جراحی ترمیمی بینی، به طب جدیدرسید. گاریسن می‌گوید: «هندیان قدیم تقریباً همه گونه عمل مهمی را، به استثنانی بستن شریانها، انجام می‌دادند.» دست و پا قطع می‌کردند؛ جراحیهای درون شکم را انجام می‌دادند؛ شکستگیها را جا می‌انداختند؛ انواع بواسیر و فیستول را در می‌آوردند. سوشروته اصول دقیقی برای مقدمات جراحی وضع کرد؛ پیشنهاد او برای استریل کردن زخم، از طریق دود دادن با مواد گندزدا، یکی از کهنترین کوششهای شناخته شده در جراحی مطابق با روشهای ضدعفونی است. سوشروته و چرکه هردو کاربرد شرابهای طبی را برای ایجاد بیحسی در برابر درد ذکر می‌کنند. در سال ۹۲۷ میلادی دو جراح جمجمه یک پادشاه هندی را با مته سوراخ کردند، و با استفاده از دارویی به نام سموهینی او را در هنگام عمل بیحس کردند.

سوشروته ۱۱۲۰ بیماری بر می‌شمارد، و برای کشف آنها تشخیص از طریق مشاهده، لمس با دست، و گوش دادن به صداهای بدن بیمار را توصیه می‌کند. گرفتن نبض در رساله‌ای به تاریخ ۱۳۰۰ میلادی وصف شده است. تجزیه ادرار روش مطلوب تشخیص بیماری بود؛ مشهور بود که پزشکان تبتی می‌توانند هر مریضی را فقط با دادن اندکی از قاروره او درمان کنند. در زمان یوان چوانگ معالجه پزشکی با یک روزه هفت روزه آغاز می‌شد؛ غالباً بیمار در این فاصله خوب می‌شد؛ اما اگر بیماری ادامه می‌یافت، آن وقت از دارو استفاده می‌کردند. حتی آن موقع هم در مصرف دارو امساک می‌کردند؛ بیشتر به پرهیز، انواع استحمام، انواع تنقیه، انواع بخور، انواع تزریفات میزراهی و مهبلی، و خونگیری با زالو انداختن یا از طریق حجامت تکیه می‌کردند. پزشکان هندی، خصوصاً، در درست کردن انواع پادزهر مهارت داشتند؛ آنان در درمان مارگزیدگی هنوز بر اطبای اروپایی برتری دارند. مایه‌کوبی، که پیش از قرن هجدهم در اروپا ناشناخته بود، در سال ۵۵۰ در سال ۴۲۷ ق‌م در سیلان، و در سال ۲۲۶ ق‌م در شمال هند، بیمارستانهایی ساخته بودند.

میلادی در هند شناخته شده بود؛ مؤید این امر البته متنی منسوب به دنونتری، یکی از کهنترین اطبای هندی است: «مایع آبله را با نوک نشتر از روی پستان گاو.‌.. بگیرید، و با آن بازوها را در قسمت بین شانه و آرنج نشتر بزنید تا خون بیاید، بعد، آن مایع را با خون بیامیزید، تب آبله ایجاد می‌شود.» پزشکان کنونی اروپا معتقدند که براهمه جدایی طبقات را از یکیدیگر از آن رو تجویز می‌کردند که به عوامل نامرئی ناقل بیماری معتقد بودند، بسیاری از دستورات کارهای بهداشتی که سوشروته و مانو توصیه می‌کردند دال بر این بود که گویا آنها آنچه را ما امروزیها ـ که عاشق لغات نو برای چیزهای کهنه هستیم‌ ـ نظریه میکروبی بیماری می‌نامیم مسلم می‌دانستند. احتمال می‌رود که هیپنوتیسم نیز، به عنوان درمان، در میان هندیان پدید آمده باشد. اینان نیز مثل مصریان و یونانیان، اغلب بیماران را به معابد می‌بردند که با الغای هیپنوتیک یا «خواب معبد» درمان کنند. انگلیسیهایی که هیپنوتراپی [درمان از راه هیپنوتیسم] را در انگلستان معمول ساختند ـ‌ برید، اسدیل و الیستن‌ ـ «بیشک اندیشه خود، و برخی از تجربه‌هایشان را از تماس با هند گرفته بودند.»

از تصویر کلی طب هندی چنین برمی‌آید که علم پزشکی در هند پیشرفت سریعی داشته، و سپس، در طی قرون متمادی، حرکت آن کند شده و به صورت احتیاط‌آمیز پیشرفت کرده است. ما نمی‌دانیم آتریه، دنونتری، و سوشروته چقدر مدیون یونانند، و متقابلا، یونان تا چه حد مدیون آنان است. گاریسن می‌گوید، در زمان اسکندر «طبیبان و جراحان هندی، بحق مشهور به تفوق علمی و حذاقت پزشکی بودند.» و برخی از دانش‌پژوهان بر این عقیده‌اند که حتی ارسطو هم مدیون هندوها بوده است. وضع درباره ایرانیان و اعراب نیز به همین گونه است: مشکل بتوان گفت که طب هندی چقدر مدیون اطبای بغداد است، و از طریق آنان هم از میراث طب بابلی خاور نزدیک استفاده کرده است. از یک سو برخی از درمانها، مثل کاربرد افیون و جیوه، و چند روش تشخیص بیماری، مثل گرفتن نبض، گویا از ایران به هند رفته است؛ و از سوی دیگر می‌بینیم که ایرانیان و اعراب در قرن هشتم میلادی تلخیصهای هزارساله رسالات سوشروته و چرکه را به زبانهای فارسی و عربی ترجمه می‌کنند. هارون‌الرشید، خلیفه مشهور بغداد، تفوق طب و علم هندی را پذیرفت، و اطبای هندی را به بغداد فرا خواند تا در آن شهر بیمارستانها و مدارس طب دایر کنند. لرد امتیل به این نتیجه می‌رسد که اروپای قرون وسطی و جدید نظام طب خود را مستقیماً به اعراب، و با واسطه آنها به هند مدیون است. چه بسا که شریفترین و بی‌ثبات‌ترین علوم، یعنی علم پزشکی، هم با دیگر علوم قدمتی یکسان داشته و در سومر، مصر، و هند، از راه تماس همزمان و تأثیر متقابل رسد و توسعه یافته باشد.

منبع : , جلد اول : مشرق زمین

نویسنده :

نشر الکترونیکی سایت

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها