پورپیرار واژه «اهورامزدا» و خط پارسی باستان ۱

پیش گفتار: آنچه که این شخص می گوید!

پورپیرار چه می گوید و منظورش از اظهارنظرهای مغرضانه و نسنجیده درباره تاریخ ایران چیست؟ در صفحه ۱۱۹ کتاب «برآمدن هخامنشیان»، ناصر پورپیرار به بحث درباره خط پارسی باستان و ثبت واژه « اهورامزدا» پرداخته و به خیال خام خود می خواهد دستاوردهای خاورشناسان را در ترجمه متون سنگنبشته های هخامنشی زیر سوال ببرد. او می نویسد:

« بی شک صورت کنونی اهورامزدا، که از کتیبه داریوش نقل می شود، جعلی و ساختگی، از اختراعات پارسیان هند و تولید و مبنای آن بر اصوات سانسکریت است.» ( برآمدن هخامنشیان، صفحه ۱۱۹)

او نمی گوید که با استناد به چه مدرکی کشف کرده است که پارسیان هند این واژه را اختراع نموده و چطور هیچ پژوهشگری تاکنون به جعلی بودن آن پی نبرده و چگونه این واژه از هند به ایران راه یافته و در میان زرتشتیان و متون آنها رایج شده است؟

در این بخش به دلایلی که این شخص در توجیه این نظر بسیار تاریخی خود!! آورده پرداخته و با استدلال و ارائه مدارک ثابت می کنیم این دلایل بی ارزش و تنها مغرضانه بوده و همه نظریات او بی اعتبار است. ضمناً از تلاشهای همه ایران دوستانی که در سایتها و وبلاگهای گوناگون اینترنتی به این نظریه بی ارزش پورپیرار پرداخته و پاسخ خود را به او داده اند، سپاسگذاری می کنیم.

نخست چون او برای زیر پرسش بردن اصالت واژه اهورامزدا به بحث درباره ساختار خط میخی پارسی باستان پرداخته و قصد دارد با زیر پرسش بردن ساختار شناخته شده این خط به ساختار واژه ثبت شده اهورامزدا در سنگنبشته های هخامنشی بتازد، در بخش نخست به تجزیه و تحلیل گفته هایش درباره ساختار خط پارسی باستان می پردازیم.

ناصر پورپیرار در ابتدای بحث و در ارائه به اصطلاح دلیل خود ادعا می کند:

« ۱- خاورشناسان خط میخی ایران باستان را هجایی و از آن بدتر با تفکیک اسامی به صورت مذکر و مونث دارای جنسیت فرض کرده اند. درصورتیکه نظام الفبایی این خط، درست به گونه امروز، از الفبای حقیقی و بدون صدا تشکیل شده و فاقد تمایزهای جنسی است…» (همان صفحه ۱۱۹)

پیش از پرداختن به بحث دراینجا لازم است تعریفی از انواع خطوط و تکامی آنها آورده شده تا مطلب امر از منظور و هدف این شخص برای خوانندگان محترم روشن شود.

بطورکلی اختراع خط و تکامل آن حاصل نوعی فطرت و نهاد درونی انسانها است که هدف آن انتقال غیرمستقیم یک پیام یا مفهوم از شخصی به دیگران بوده است. مثلاً‌اگر شخصی علامتی را بر روی یک صفحه یا دیواری ثبت می کند هدفش این است که دیگران با دیدن آن علامت منظور و قصد وی را درک نمایند. در فرایند پیشرفت خطوط،‌بشر ۵ مرحله را طی نموده است.

۱-                   مرحله ای که بشر برای انتقال یک پیام،یک شکل یا علامتی را در جایی ثبت می کرد. این مرحله هنوز هم دربرخی از جنبه های زندگی امروز(مانند استفاده از علائم خطر یا علائم راهنمایی و رانندگی) کاربرد دارد.

۲-                   اختراع خط تصویری: بدین منظور بشر برای نشان دادن مفهوم اشیا شکل شی مربوطه را ترسیم می کرد. مثلاً‌ برای نشان دادن خورشیدشکل آنرا ترسیم می کرد یا برای حیوانات تصویر آنها را می کشید. نمونه کاملاً‌شناخته شده خط تصویری،‌خط هیروگلیف در مصر باستان در ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح است.

۳-                   مرحله ایدئوگرافی یا اندیشه نگاری: در این مرحله اشکال مختصرتر شده و به مرور زمان آنها تبدیل به علائم شدند. ضمناً مفهوم این اشکالات از دلالت بر اسم ذات (مانند کوه) خارج شده و دلالت بر مفهوم یک اسم معنی (مانند جنوب) یافت. مثلاً ‌اگر روزگاری برای اشاره به خورشید تصویر آن ترسیم می شد،‌ اینبار این تصویر مختصرتر شده و برای اشاره به «خدا» از آن استفاده می شد. این مرحله از خط هنوز هم در بخشی از زندگی ما (مانند نمایش علائم ریاضی + – / × و … که هرکدام دارای معنی خاصی هستند)‌کاربرد دارد.

۴-                   ایجاد خط هجایی: در این مرحله (که بحث مورد نظر ما را دررابطه با دیدگاه پورپیرار تشکیل می دهد)،‌ برای ثبت هر هجا (سیلاب) از یک علامت یا نویسه استفاده می شود. مثلاً ‌اگر واژه «برادر» را درنظر بگیریم. این واژه از سه آوای /بَ/،/را/ و /دَر/ تشکیل شده است.

در اینجا یادآور می شویم که از این پس برای نشان دادن صدای واک ها (حروف) آنها را درون /…/ قرار می دهیم.

در خط هجایی برای /بَ/ یک علامت ویژه، برای علامت /را/ یک علامت دیگر و برای /دَر/ از علامتی دیگر استفاده می شود. به همین دلیل تعداد علائم قابل ثبت در یک خط هجایی معمولاً‌ بسیار زیاد است. از خطوط هجایی که امروزه مورد استفاده است می توان به خط ژاپنی (کیتاکانا) اشاره نمود که تعداد علائم آن بیش از ۱۰۰ عدد می باشد. از خطوط کهنی که هجایی بودند می توان به خطوط اکدی و ایلامی اشاره نمود.

۵-                   مرحله خط الفبایی: در این مرحله برای هر واک از نویسه ای ویژه استفاده می شود. خط امروز فارسی و خط انگلیسی خطوط الفبایی هستند. از خطوط کهنی که الفبایی بوده می توان به خطوط فینیقی،‌اوستایی و آرامی اشاره نمود.

بنابراین می توان دریافت که پورپیرار چه می خواهد بگوید؟ ناصر پورپیرار قصد دارد بگوید که خط میخی پارسی باستان جزء خطوط پنجم است. البته خطوط الفبایی از خطوط هجایی تکامل یافته تر بوده و می دانیم که خط اوستایی خط الفبایی کامل است که در آن برای همه اصوات و آواهای شناخته شده نویسه وجود دارد. اما منظور این شخص چیز دیگری است. در این رابطه اثبات خواهیم کرد که این دیدگاه پورپیرار دارای هیچ ارزشی نیست و تنها از روی غرض ورزی و ضدیت با فرهنگ ایرانی مطرح شده است. خواهیم گفت که خط میخی پارسی باستان خطی هجایی و از دیدگاه برخی پژوهشگران، حتی نیمه هجایی است.

ناصرپورپیرار پس از این اظهارات ادعا می کند که خاورشناسان علائم(نویسه ها) این خط را به اشتباه ترجمه و تفسیر نموده اند. بطورکلی عمده دلائل او در اشتباه دانستن تلاشهای خاورشناسان به این شرح است:

۱- پورپیرار در مورد واژه « اهورا» ادعا می کند که در نسخه های خط میخی پارسی باستان و در آن واژه ای که از سوی زبانشناسان به « اهورا» ترجمه و تفسیر شده است، در حقیقت حرفی به عنوان « ه» و «و» وجود ندارد و خاورشناسان اشتباهاً علامت « ضمه (اُ) » را به صورت «  u(او)» تلفظ نموده و بدین طریق آن خاورشناسان اشتباهات فراوانی را مرتکب شده اند. یادآور می شویم که شکل میخی واژه « اهورامزدا»  در سنگنبشته بیستون به صورت زیر می باشد:

 

که برگردان( tranliteration ) آن با تطبیق علائم خط میخی پارسی باستان به صورت ‹a-u-ra-ma-za-da-a › است

۲-   او ادعا دارد که خاورشناسان از مجموع ۳۶ علامت خط میخی پارسی باستان به اشتباه ۳ نویسه را «هجای محض (یا حروف صدادار محض) » فرض نموده ( یعنی حروف a (آ)، i(ای)، و u (او))تشخیص داده و ۲۲ علامت را با ساختار ثابت هجای a ( مانند ba، ta و … )، ۴ علامت را با ساختار ثابت صدای i(علائم مربوط به vi، mi، di و ji) و ۷ علامت را با ساختار ثابت صدای u ( مانند nu، ru، tu و … ) ترجمه نموده اند.

 

در اینجا ضروری است برای دانستن اینکه او چه می گوید خلاصه ای در مورد نویسه های خط میخی پارسی باستان و روش برگردان نویسه ها و آوانگاری واژه ها ارائه شود.

در آوانگاری و ترجمه علائم میخی (نویسه ها) از علائم ‹›  برای برگردان نویسی (transliteration) استفاده و ترجمه تک تک نویسه ها در حالت منفرد در این دو علامت قرار داده شده و سپس برای نمایش تلفظ واژه مورد نظر،مجموعه آن نویسه ها «آوانگاری (transcription)» می شود. مثلاً درمورد همان واژه «اهورامزدا» ثبت شده در این خط، برگردان سیلابهای آن ‹a-u-ra-ma-za-da-a› و آوانگاری آن Ahuramazdā خواهد بود.

در این خط ۳ نویسه مصوت(صدادار) ‹a, i,u› ، ۳۳ نویسه صامتی ‹CV› و ۸ واژه نگار (logogram) وجود دارند که واژه نگارها علائمی هستند که معنی کامل یک واژه را در خود دارند. در خط پارسی باستان یک واژه نگار برای «شاه»، دو واژه نگار برای «کشور»، یک واژه نگار برای «خدا»، یک واژه نگار برای «زمین» و سه واژه نگار برای «اهورامزدا» بکار می رفته است. همچنین در این خط یک نویسه برای جداکردن واژه ها (واژه جداکن) و چند علامت برای نمایش اعداد وجود دارد.

۳۳ نویسه صامتی اثبات می شود که در حالتهای گوناگون دارای ارزش آوایی (همان هجایی) بوده و به صورت ‹CV› صامت  (consonant)+مصوت(vowel)  ثبت می گردند. ارزش ذاتی هجای این نویسه ها a، iیا u (یعنی ‹Ca,Ci,Cu› ) است که شامل ۴ نویسه ‹Ci› (دارای ارزش مصوتی /i/)، ۷ نویسه ‹Cu› (دارای ارزش مصوتی /u/) و بقیه نویسه های ‹Ca› (دارای ارزش مصوتی /a/) می باشند. شکل زیر جدول فهرست و هجاها و علائم خط میخی پارسی باستان را نمایش می دهد.

نویسه های هجایی:

توضیح:  نویسه های ‹ya› (حالت دوم) و «واژه جداکن» کوچک تنها در سنگنبشته بیستون بکار رفته اند و هجای ‹ă› نیز یکبار در سنگنبشته ها بکار رفته است.

واژه نگارها:

جدول علائم مرتبط با ترکیبات:

اعداد:

۳-   ناصر پورپیرار مدعی است در ترجمه علائم خط میخی پارسی باستان و هجانویسی، پژوهشگران صدای «سکون» را در آنها تشخیص نداده اند. چون به ظاهر آن ۳۶ علامت میخی همگی هجایی (یعنی دارای تلفظ a، iو u) هستند. این شخص چنین برداشت نموده است که براساس یافته پژوهشگران مثلاً در مورد واژه « وَزرَک» (vazraka) حرف «ز» (z) در حقیقت ساکن است ولی با استفاده از علائم پارسی باستان نمی توان این واژه را نوشت. چون برای حرف ساکن علامتی درنظر گرفته نشده است!!

یادآور می شود که ۲۳ نویسه صامتی ‹Ca› در جایگاه پیش از صامت دیگر و یا در حالتی که در جایگاه پایانی واژه قرار گرفته و آخرین صوت واژه هستند، بصورت ساکن تلفظ شده و به صورت ساکن ‹C› برگردان و ترجمه می شوند.

۴- این شخص ادعا دارد که زبانشناسان از درک مفاهیم اصوات « اَ» ، « اِ» و « اُ» عاجز بوده اند و علامات مربوط به این سه صوت در خط میخی پارسی باستان را « a »(آ)، « i »(ای) و « u »(او) تشخیص داده اند (به شکل بازخوانی علامات میخی توجه فرمائید). او نتیجه گرفته است که آنها واژه « مَزدَ» را «مزدا» و « اُر» را « اور» شناخته و بنابراین بر اساس روش آنها واژه هایی نظیر « فردوسی» ،« حافظ» و «چش پش» را باید « فیردوسی»، « حافیظ» و « چیش پیش» خواند!

۵- پورپیرار مدعی است  با فرض هجایی بودن خط پارسی باستان  و بر اساس  برگردان (transliteration) نویسه های این خط، برخی از حروفی را که امروز بکار می بریم مانند « ک»، « گ» و « م»  در این خط کهن، به دو یا سه گونه علامت ثبت می شد که این امر موجب تکراری بودن آوا و اصوات شده و بنابراین وجود بسیاری از علامات میخی در حقیقت غیر ضروری بوده است. در اینجا منظور این شخص نویسه های صامتی ‹Cu›,‹Ci›,‹Ca› است. او نتیجه گرفته است که بنابراین خط میخی پارسی باستان هجایی نبوده و درحقیقت الفبایی بوده است. ضمناً پورپیرار نمی گوید این به اصطلاح نویسه های غیرضروری چه هستند و در صورت غیر ضرور بودن آنها چه لزومی به استفاده از آنها در خط پارسی باستان بوده است؟

او سپس برای اینکه توجیه کند که خط پارسی باستان غیر هجایی بوده است به دلایل زیر متوسل می شود:

۶-  در برخی از موارد و در واژه ها پس از ۲۲ علامت (در اصل ۲۳ نویسه ) دارای هجای a(یعنی نویسه های صامتی  ‹Ca›  ) نویسه  ‹u› (به زعم این شخص ( اُ) ) یا نویسه  ‹i› (به ادعای این شخص ( اِ) )ثبت شده است. (مثلاْ در مورد واژه برگردان شده  ‹pa-ta-i-ya› که patiy آوانگاری شده یا واژه برگردان شده  ‹sa-u-gu-da› که Suguda آوانگاری شده است) یادآوری می شود که منظور این شخص وجود مصوتهای مرکب کوتاه   ‹Ca-u›  و  ‹Ca-i›  است.

همچنین او می گوید این علامات دارای هجا در برخی از واژه ها به صورت ساکن تلفظ می شود ( مانند واژه برگردان شده   ‹pa-a-ra-sa›  که   Pārsa آوانگاری می شود.)

یادآور می شویم که پورپیرار در توضیح دلایل خود و در متن کتاب هیج مثالی را به صورت آوانگاری و نشان دادن اصوات واژه ها ارائه نداده و مثالهایی که به شکل لاتین ارائه شده است، ما در این قسمت برای درک بهتر خوانندگان از منظور او و نشان دادن اینکه این شخص چه می گوید ارائه نموده ایم.

۷-      بدین ترتیب او ادعا می کند در ساختار خط میخی پارسی باستان در برخی از موارد دیگر پس از ۷ نویسه ای که دارای هجای u آوانگاری شده اند ( یعنی نویسه های صامتی ‹Cu›) نویسه های مربوط به مصوت ‹a› (به زعم این شخص(اَ) ) و مصوت ‹i› (به زعم این شخص(اِ) ) آورده شده است. در مواردی پس از ۴ نویسه ای که به صورت هجای i آوانگاری شده اند (یعنی نویسه های صامتی ‹Ci›) مصوت ‹a› (که این شخص آنرا ( اَ)می داند) ) و مصوت ‹u› (که آنرا (اُ)معنی نموده است) ) آورده شده اند.

در اینجا به آگاهی خوانندگان محترم می رسانیم که این شخص با آوردن این دلیل بی اطلاعی خود را از ساختار خط پارسی باستان به نمایش گزارده و بدون مطالعه کافی و تنها در ادامه دلیل نخست، این استدلال را مطرح نموده است. زیرا چنین ترکیبی از نویسه ها (یعنی ‹Cu-a›,‹Cu-i› یا ‹Ci-a›,‹Ci-u›) به هیچ وجه در ساختار این خط وجود ندارد.

پورپیرار با ارائه این دو استدلال اخیر نتیجه گرفته است که با فرض وجود علامات مربوط  به  مصوت های   ‹u›و ‹i›و ‹a›  نیازی به هجایی فرض نمودن بقیه علامات میخی نبود. زیرا در غیر اینصورت ۳۳ علامت از ۳۶ علامت این خط، خود دارای هجا بوده و خوانندگان از آن ۳۳ علامت، آواهای مربوطه را در واژه ها تشخیص می دادند! در اینجا توجه خوانندگان محترم را دوباره به توضیحی که پیشتر در پایان بند ۲  از دیدگاههای این شخص ارائه نمودیم جلب می کنیم.

۸-   پورپیرار در تلاش برای رد هجایی فرض نمودن خط پارسی باستان به برگردان واژه   ‹a-ra-ša-a-ma›  متوسل شده که به صورت «Aršāma (نام پدربزرگ داریوش بزرگ)» آوانگاری شده است. او به ساکن بودن حرف r در تلفظ این واژه (درصورت هجایی فرض نمودن خط پارسی باستان) ایراد گرفته و چنین استدلال می کند که چون پس از نویسه صامتی ‹ša›و مصوت ‹a› ( که این شخص آنرا (اَ) می داند) قرار داده شده پس این واژه را باید «اَرَشَ اَمَ» خواند!!

۹-      او در ادامه استدلال بالا چنین می گوید که در مواردی پس از نویسه های صامتی  ‹Cu› مانند  ‹ku› و  ‹Ci› مانند  ‹mi› و  ‹Ca›  مانند  ‹ba› نویسه مصوت مربوط به آوای هجایی آن صامت (یعنی u  و i  و  a  ) آورده شده است. (منظور این شخص ترکیب (‹Cu-u› و  ‹Ci-i› و ‹Ca-a› ) است). پورپیرار در اینجا واژه «کوروش» را مثال می آورد که به صورت ‹ku-u-ru-u-ša›  ثبت شده و می گوید که بنابراین تلفظ آن با روش خاورشناسان باید « کُ او رُ او شَ» باشد و ادامه می دهد که این امر با ساختار زبان ایرانی کهن متناقض است. بنابراین نتیجه می گیرد که خط پارسی باستان هجایی نبوده است.

۱۰-      پورپیرار استدلال می کند که اگر در ساختار خط میخی پارسی باستان، از نویسه های صامتی ‹θa› (ثَ) و ‹ra› مستقلاً استفاده می شده است، پس بکار بردن نویسه صامتی  ‹ça› (ثَر) (مثلاً در واژه  ‹pa-u-ça› که puça (پوثر) خوانده شده) اشتباه است! زیرا درصورت وجود آن دو علامت مستقل نیازی به تلفیق آنها و اختراع علامت جدید نیست. پس آن علامتها نباید هجایی بوده و یا شاید این علامت ‹ça› نبوده و «ژ» بوده است که پژوهشگران آنرا از یاد برده اند!!! (خوانندگان محترم توجه داشته باشند که این شخص می گوید «شاید» و برای ارائه این دلیل به اصطلاح کاملاً تخصصی!! هیچگونه استدلالی را مطرح ننموده است.)

پورپیرار با ارائه این دلایل نتیجه می گیرد که زبانشناسان و خاورشناسان در آوانگاری، تلفظ و ترجمه خط میخی پارسی باستان سهل انگاری و اشتباه نموده اند! او تلاش می کند این خط را الفبایی ( شبیه خط کنونی فارسی) تعبیر و تلاش می کند در صفحه ۱۲۴ نتیجه بگیرد که خاورشناسان و زبانشناسان واژه اهورامزدا را در خط میخی پارسی باستان اشتباه ترجمه نموده اند.

او با استناد به این دلایل خود که ما عمده آنها را در بالا آوردیم، شکل ثبت شده واژه «اهورامزدا» در سنگنبشته های خط میخی پارسی باستان را به « اُرمَزدَ»! تعبیر نموده و آنرا مرکب از دو واژه « اُر» و « مَزدَ» می داند. او جزء نخست را همان « اور» (به معنی «شهر») دانسته که در زبانهای کهن سومری و بین النهرین باستان کاربرد بسیار داشته (مانند اور زادگاه حضرت ابراهیم (ع)، اورشلیم و …) و جزء دوم را « مَزدَ» می داند و می گوید:

« جزء دوم واژه ترکیبی « اُرمَزدَ» یعنی « مزد» همان کلمه ای است که در زبان فارسی جدید بدل به « مُزد» شده است که خاورشناسان به غلط آنرا «muzd» می نویسند.» (برآمدن هخامنشیان، صفحه ۱۲۵)

پورپیرار این واژه را برگرفته از واژه اوستایی« mižd »(میژد) می داند و آنرا با واژه «مژده» در زبان فارسی کنونی بسیار نزدیک می بیند! او از این توجیهات نتیجه گرفته است که واژه « مَزدَ» به مفهوم « مزد و پاداش» بوده و بنابراین واژه « اُرمَزدَ» که او می گوید دراصل آشوری است!!! به معنی «مزد شهر» بوده و به تعبیر خود نتیجه می گیرد که این صفت به اصطلاح آشوری درحقیقت به معنی خدای « سرزمین بخش» است!!

– آن سهل انگاران رمزگشا !

اما آنچه که ناصر پورپیرار درباره خط میخی پارسی باستان و واژه «اهورامزدا» گفته اشتباه است. پورپیرار در حقیقت با ارائه این به اصطلاح دلایل، ناآگاهی خود را از زبانهای کهن این سرزمین و همچنین خطوط باستانی به نمایش گزارده است. دلایل او چنان سطحی است که نشان از فقدان یک مطالعه ساده درباره ساختار خط پارسی باستان دارد. در اینجا با استناد به مدارک محکم و ارائه دلایل روشن به رد دیدگاههای این شخص درباره ساختار خط پارسی باستان پرداخته و همچنین با استناد به دیدگاههای خود او ثابت می کنیم که این شخص یک تناقض گو است.

۱- ناصر پورپیرار در این بخش از کتاب «برآمدن هخامنشیان» چندین بار عبارت «خط میخی پارسی باستان» یا «خط میخی ایرانی باستان» را بکاربرده است. پس او اذعان دارد که زبان «فارسی» زبانی کهن و دیرین است که حداقل تا زمان هخامنشیان قدمت دارد. ضمناً دیدیم که او ریشه واژه کنونی «مژده» را به واژه اوستایی «میژد» ربط می دهد و بنابراین در این بخش از کتاب خود دیرینگی زبان اوستایی را هم تایید می کند. اما جالب است که این شخص در بخشهای مفصلی از کتابهای «دوازده قرن سکوت» و «پلی برگذشته» به زبانهای فارسی و اوستایی و اصالت آنها تاخته آنها را جعلی و ساختگی توسط گروه شعوبیه (که آنها را دست نشانده یهود در ایران می داند!!) در قرون اولیه پس از آمدن اسلام دانسته و بارها وجود زبان پارسی باستان را منکر شده و حتی بطور غیر مستقیم آنرا « زبان اسلاوی کهن!!!» می داند (پلی برگذشته، کتاب دوم: برآمدن اسلام، بخش اول، صفحه ۸۴).

۲- پورپیرار ادعا دارد که خاورشناسان به کلی در آوانگاری، تلفظ و ترجمه خط میخی پارسی باستان اشتباه و سهل انگاری نموده اند. اکنون ببینیم آن کسانیکه خط پارسی باستان را رمزگشایی نمودند که بودند و چگونه در کار خود اشتباه و سهل انگاری نمودند:

در سال ۱۶۲۱ میلادی «پیترو دلاواله» (Pietro Della Valle) جهانگرد ایتالیایی، ضمن سفر به ایران و ایالت فارس و دیدار از تخت جمشید، چند علامت از خطوط میخی سنگنوشته ها را نقاشی کرده با خود به اروپا برد. او حدس زد که این خطوط اسرارآمیز از چپ به راست نوشته می شد (یادآوری می شود که تشخیص این امر با توجه به جهت میخها که سر آنها درسمت چپ و نوک آنها در سمت راست قرار گرفته است، چندان مشکل نیست).

«شاردن » جهانگرد فرانسوی در سال ۱۶۷۴ ضمن سفر به ایران، از یکی از سنگنبشته های خط میخی تخت جمشید نسخه ای را تهیه نموده و پس از بازگشت به اروپا در سال ۱۷۱۱ آنرا منتشر ساخت. بعدها مشخص شد که این نسخه مربوط به کتیبه داریوش بزرگ در تخت جمشید (DPc) بوده است.

«کنت کای لوس» (Comte Caylus) در سال ۱۷۶۲ تصویری از گلدانی که از مرمرساخته شده بود و نوشته هایی به خط میخی و مصری قدیم بر روی آن دیده می شد، منتشر ساخت (بعدها معلوم شد که این نوشته ها متعلق به خشایارشا می باشد).

پس از آنکه چندین جهانگرد اروپایی تصاویری از سنگنبشته های میخی را انتشار دادند، سرانجام «کارس تنس نیبور» (Carstens Niebuhr) آلمانی در سال ۱۷۶۵ ضمن سفر به منطقه شیراز نسخه های دقیق تری از سنگنوشته های موجود تهیه نموده و پس از بازگشت به اروپا در سال ۱۷۷۸ آنها را منتشر ساخت. او ضمن بررسی این نسخه ها دریافت که متون میخی در سه نوع نوشته شده و ساده ترین آنها مرکب از ۴۲ علامت می باشد.

«اولاف گرهارد تیخسن» ( Olav Gerhard Tychsen) استاد دانشگاه روستوک در سال ۱۷۹۸ پی برد که سه نوع خط یاد شده در حقیقت به سه زبان مختلف کهن نوشته شده و در ساده ترین آنها، نشانه میخ کج که فراوان دیده می شود، درحقیقت «واژه جداکن» است. اما او استدلال نمود که ویرانه هایی که در آن زمان در اروپا به «چهل منار» شهرت یافته بود (همان تخت جمشید) نمی تواند همان پرسپولیس مشهور باشد، زیرا اسکندر مقدونی آن کاخها را آتش زده و ویران ساخته بود و اشتباهاً ویرانه های چهل منار و متون اسرارآمیز میخی را به اشکانیان نسبت داد. او متن نخست سنگنبشته های میخی را به پارتیان نسبت داده و بیهوده تلاش نموده بود واژه «اشک» را در این متون بیابد.

در این میان «سیلوستر دوساسی» (Silvestre de Sacy) شرق شناس نامدار فرانسوی و استاد بزرگ زبانشناسی (که کتابهای فراوانی را از زبان عربی به فرانسه ترجمه نموده بود)، در سال۱۷۹۳ با مطالعه رونوشت هایی از سنگنبشته های ساسانی (در نقش رستم و نقش رجب) که پیشتر شاردن و نیبور به همراه نسخه های میخی با خود به اروپا آورده بودندتوانست به سه زبانه بودن سنگنبشته های ساسانی پی برده و توانست بسیاری از نامهای خاص ساسانی را بازخوانی نماید. او با تطبیق نسخه های پارسی میانه با نسخه های یونانی توانسن عنوان و القاب شاهان ساسانی را ترجمه نموده و با مطالعه متون کلاسیک رومی متوجه شد که عنوان «شاه شاهان» عنوان رسمی شاهان ساسانی بوده است. بنابراین او القاب شاهان ساسانی را چنین تشخیص داد:

«X شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه ایران و انیران، پسر Y شاه بزرگ»

«فردریش مونتر» (Friedrich Munter) دانشمند دانمارکی و همکار تیخسن درسال ۱۸۰۲ و مستقل از کار تیخسن علامت واژه جداکن را تشخیص داد. او از بررسی ساده ترین نوع متون میخی متوجه شد که گروهی از علامتها بیش از علامتهای دیگر تکرار شده و حدس زد این علائم همانند آنچه که درمورد سنگنبشته های ساسانی گفته شده است، دارای مفهوم «شاه» است. سپس او این دیدگاه را مطرح ساخت که خط نوع اول «الفبایی»، خط متن نوع دوم «هجایی» و خط نوع سوم «ایدئوگرامی» است.

او گفت که یک مجموعه متشکل از سه نوع خط، درحقیقت درباره یک موضوع نوشته شده و هرکدام نماینده یک زبان باستانی است. در یک مجموعه، دو متن دیگر ترجمه متن نوع اول به زبانهای باستانی مشخص است. مونتر این دیدگاه را مطرح ساخت از آنجا که این نوع نوشته ها در منطقه فارس و بویژه تخت جمشید دیده شده اند و زبان اهالی این منطقه فارسی است، پس خط میخی نوع اول باید «پارسی» بوده باشد. اما او زبان پارسی را همن زبان اوستایی دانست و بنابراین این دیدگاه را مطرح نمود که متن نوع اول میخی به همان زبان اوستایی نوشته شده است. او از مطالعه کتابهای کلاسیک یونانی دریافت که روزگاری هخامنشیان در این منطقه ساکن بوده بنابراین این نوشته ها احتمالاً متعلق به آنان بوده است.

گام اساسی در رمزگشایی خط میخی نوع اول (پارسی باستان) را در سال ۱۸۰۲ «گئورگ فردریش گروتفند» (Georg Friedrich Grotefend) آلمانی که یک استاد زبانشناس بود برداشت. او که به رمزگشایی علامات ناشناخته آشنایی داشت روزی که با دوستش فیوریلو (منشی کتابخانه سلطنتی) درباره امکان رمزگشایی خطی با الفبا و زبانی کاملاً ناشناخته بحث می کرد با او شرط بست که به شرط تهیه منابع و ماخد کافی، یکی از نوشته های میخی را رمزگشایی کند. او به تاسی از مونتر بر این باور بود که خط میخی نوع اول به زبان اوستایی نوشته شده بنابراین حدس زد این خط الفبایی است.

برای آغاز کار، او دو نسخه از نسخه های نقاشی شده توسط نیبور (یعنی سنگنوشته های DPa و XPe که توسط نیبور B و G کدگزاری شده بود) را مورد بررسی قرار داد و دریافت که در هردو نسخه، علامتهایی به یک ترتیب و با هم تکرار شده اند. سپس الگوی دوساسی را راهنما قرار داده حدس زد که سنگنوشته های میخی متعلق به هخامنشیان بوده و آن مجموعه علامتهای تکرار شونده برمفهوم «شاه» دلالت دارد. در اینجا برای ارائه روش رمزگشایی این دانشمند آلمانی، متن آوانگاری شده دو سنگنوشته DPa و XPe آورده می شود:

سنگنبشته خشایارشا XPeسنگنبشته داریوش بزرگ DPa
Xšayārša xšāyaθia vazarkaDāryavauš xšāyaθiya vazarka
xšāyaθiya xšāyaθiyānāmxšāyayaθiya xšāyaθiyānām
——-xšāyaθiya dahyunām
Dārayavauš xšāyaθiyahya puçaVištāspahyā puça
HaxāmanišiyaHaxāmanišiya  …

 

گروتفند دریافت واژه ای که پیش از مفهوم «شاه» قرار گرفته، نام آن شاه است. از اینرو ترجمه بخشهای مشترک این دو متن را چنین حدس زد:

DPa: « X شاه بزرگ، شاه شاهان، …، پسر Y، هخامنشی»

XPe: « Z شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر X شاه، هخامنشی»

او از مقایسه این دو متن متوجه شد که Z پسر X و X پسر Y بوده و Z و X هردو پادشاه ولی Y پادشاه نبوده است. او با مطالعه متون کلاسیک یونان دریافت که در میان شاهان هخامنشی، تنها پدران کوروش بزرگ و داریوش (یعنی کمبوجیه و ویشتاسپ) شاه نبودند. چون حروف اول واژه های «کوروش» و «کمبوجیه» (یعنی«ک») که پدر و پسر بودند با هم یکسان بود ولی نخستین علامت واژه های X و Y باهم یکسان نبودند، گروتفند حدس زد که X و Y به ترتیب واژه های «داریوش» و «ویشتاسپ» بوده و Z واژه «خشایارشا» است.

بنابراین او برپایه حدس الفبایی بودن این خط میخی، واژهای X، Y و Z را با تطبیق طول ترجمه های یونانی آنها («Darius»، «Hystasp» و «Xerxes») و همچنین با انطباق گویشهای این نامها در تورات («داریوش» و «اخشورش») ،تلاش برای بازسازی این نامها به شکل ایرانی خود (مثلاً نام«گشتاسپ») و همچنین مراجعه به مجموعه لغات اوستایی (که پیشتر توسط «انکتیل دوپرون» تهیه شده بود) به صورت d-a-r-h-e-u-sch، g-o-sch-t-a-s-p و kh-sch-h-a-r-sch-a آوانگاری نمود. درنتیجه از ترکیب این سه واژه او توانست ترجمه تقریبی ۱۵ علامت را استخراج نموده که البته بعدها مشخص شد که تنها ۱۰ علامت بطور درست ترجمه شده اند.

گروتفند در همان سال ۱۸۰۲ و پس از این کشف خود نشانه واژه نگار برای شاه را نیز کشف کرده و ۱۳ سال بعد نشانه k (که بعدها مشخص شد است) کشف نمود. گزارش کامل این رمزگشایی در سال ۱۸۱۵ در کتاب «اندیشه هایی در زمینه سیاست، ارتباطات و بازرگانی برجسته ترین اقوام دنیای باستان») منتشر گشت.

پس از گروتفند، «سن مارتن (saint Martin)» نام پدر داریوش را به صورت درست (یعنی ویشتاسپ) آوانگاری کرد. درسال ۱۸۲۶ «راسموس راسک (R. Rask)» و درسال ۱۸۳۶ «اوژن بورنوف (O. Burnouf)» تحقیقات در این باره را ادامه دادند. راسک پایانه اضافی جمع در این خط با پایانه اضافی جمع در زبان اوستایی (-anam) دو نویسه مربوط به واکهای mو n را کشف نمود. همچنین بورنوف که دانشمند فرانسوی بود، سنگنبشته های الوند و وان را مورد مطالعه قرار داد. او نام اهورامزدا را توانست در این متون تشخیص داده و فهرست اقوام و ملل گوناگون ثبت شده در سنگنبشته دیواره جنوبی تخت جمشید را استخراج نماید. او متوجه هجایی بودن خط میخی پارسی باستان شده و ارزش آوایی تعداد بسیاری از علامتهای میخی را تشخیص داد .در همان سال علامتهای دارای هجای «a» توسط «کریستیان لاسن (Ch. Lassen)» استاد زبان سانسکریت در بُن شناسایی شدند.

لاسن کشف مهم دیگری نیز داشت. او متوجه شد آواها و هجاها در پارسی باستان محض نیستند بلکه در شرایطی دارای آوا و در شرایطی به صورت صامت هستند.

بدین ترتیب تا اینجا ۲۱ نویسه از نویسه های میخی پارسی باستان شناسایی شد و کار اصلی باقیمانده به تلاش خستگی ناپذیر راولینسن موکول گشت.

«هنری راولینسن (H. Rawlinson)» افسر انگلیسی که از سال ۱۸۳۵ بعنوان مامور خدمت در کرمانشاه در غرب ایران خدمت می کرد برای نخستین بار در زندگی خود سنگنبشته بیستون و همچنین سنگنبشته الوند را از نزدیک دید راولینسن که پیشتر در کمپانی هند شرقی در هندوستان خدمت می کرد زبان های هندی و فارسی را فراگرفته بود.

او پیشتر پی برده بود که برای رمزگشایی خط میخی به بررسی یک متن مفصل چند زبانه (نظیر سنگنبشته الرشید یا روزتا در مصر) نیاز است. از آنجا که او در غرب ایران خدمت کرده و سنگنبشته بیستون را دیده بود، حدس می زد که متن آن همان متن مفصل مورد نظر بوده و با پشتکار فراوان به بررسی این سنگنبشته پرداخت. چون این سنگنبشته برروی دیواره ای در ارتفاعی بسیار بلند (حدود ۱۰۰ متر بالاتر از سطح زمین) قرار داشت در این مرحله او با استفاده از نردبانهای بلند تلاش نمود خود را به متون میخی رسانده و بدن خود را به سنگها چسبانده و از علامتهای میخی رونویسی نماید. او درضمن در همان سالها زبانهای اوستایی، پهلوی و سانسکریت را برای درک بهتر زبان پارسی باستان آموخت.

شرکت در جنگ افغانستان در سال ۱۸۳۸ مدتی در کار او وقفه ایجاد نموده اما در سال ۱۸۴۳ و پس از مراجعت به کرمانشاه او دوباره ادامه کار رونویسی این سنگنبشته را آغاز نمود.

او اینبار مجبور به صخره پیمایی با طناب، آویزان شدن و معلق شدن خطرناک از بالای پرتگاه و مواجهه با خطر بریدن طناب و سقوط از پرتگاه یا پیچیدن طناب به دور گردن و خفه شدن شده پس از چندین بار صخره نوردی و حتی نجات معجزه آسا از مرگ، موفق به تهیه یک نسخه کامل از این سنگنبشته شده و با مطالعه بسیار و همچنین تطبیق متون این سنگنوشته با سنگنبشته الوند همدان، توانست ۵۰ اسم خاص در این سنگنبشته را (از جمله نامهای ارشام، آریارمنا و چیش پیش) ترجمه نماید.

در سال ۱۸۴۶  او نسخه پارسی باستان و درسال ۱۸۵۵ نسخه اکدی(بابلی) را انتشار داد. او اکنون ۱۴ نشانه از ۱۵ نشانه های باقیمانده را شناسایی نموده بود. و تشخیص داد دیگر متن خط میخی «ایلامی» است.

او بعدها نتایج کار خود را به انجمن سلطنتی آسیا ارائه نمود که در مجله شماره دهم آن انجمن منتشر شد. به پاس کوشش خستگی ناپذیر او و کشف رمز سنگنبشته های هخامنشی نشان شیروخورشید از سوی ناصرالدین شاه قاجار به وی اهدا شده و ملکه ویکتوریا وی را به لقب «sir» مفتخر نموده و انجمن آسیایی مدال طلا را به وی اهدا نمود.

آخرین فعالیتهای اصلی را در زمینه های رمزگشایی «ادوارد هینکس (Hincks)» کشیش ایرلندی و «ژول اوبر (Jules Oppert)» فرانسوی برداشتند. هینکس توضیح داد که تنها برخی از صامتها با صوت a ترکیب پذیر شده و بقیه آنها با I و u مرکب هستند ,. اوپرت در سال ۱۸۵۱ اوپرت توانست هجای را که در تعدادی از واژه ها بکار گرفته شده بود شناسایی نموده و بدین ترتیب کار رمزگشایی نویسه های این خط تکمیل گشت.

در سال ۱۹۱۱ میلادی همه متون سه زبانه میخی توسط «وایسباخ» با ترجمه آلمانی به چاپ رسیده که در نوع خود اقدامی ارزشمند تلقی گردید.

بدین ترتیب و پس از گذشت سه سده و تلاش و مطالعه خاورشناسان و خرید خطرات مالی و جانی، این خط میخی آوانگاری و ترجمه شد. بعدها از همین خط پارسی باستان، خطوط ایلامی و اکدی ترجمه و تفسیر گردید. بنابرین خط میخی پارسی باستان کلید رمزگشایی دیگر متون میخی و پنجره ای به متون باستانی تمدنهای خاورمیانه بوده و همه اطلاعاتی که درباره تمدنهای آشور، بابل، سومر و… بدست آمده است، مدیون رمزگشایی خط میخی پارسی باستان است.

آری! آن خاورشناسان با تلاش و مطالعه بسیار و پس از گذشت چند سده توانستند معمای خط اسرارآمیز میخی را حل نمایند و ناصر پورپیرار ناگهان تشخیص داد که همه آن تلاشها بیهوده بوده و آنها در کار خود سهل انگاری نموده اند!! آن تلاش و کوشش خاورشناسان کجا و این اظهارنظر نسنجیده پورپیرار کجا !؟

جالب اینجاست که این شخص در بخش پیش گفتار کتاب «برآمدن هخامنشیان» و در وبلاگ «ناریا (http://www.naria.blogfa.com )» به ترجمه متن کتیبه بیستون متوسل شده و آنرا به پیراهن عثمان تبدیل نموده است. ترجمه ای که با استناد به روش همان خاورشناسان و آوانگاری «هجایی» علامتهای میخی خط پارسی باستان صورت پذیرفته است. واقعاً که باید به ناشیانه بوده دیدگاههای او با صدای بلند خندید!

عضویت
اطلاع از
guest

8 نظرات
پرامتیازترین
جدیدترین قدیمی‌ترین
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها
شاهین

بنظرمن اکثرگفته های استادپورپیرارصحیح ودارای مدارک محکم وموثق می باشد.وچیزهایی که دربالامطالعه کردم نمی توانندادعاهای استادپورپیرارراردویاازارزش انها بکاهد

مجتبی

در جواب شاهین:
نرود میخ اهنی در سنگ
اصولا هر راست و درستی به انسانهای نادان گفته شود را نمی پذیرند

در ضمن لقب استاد دادن به کسی که دانشگاه نرفته ظلم و جفا به علم است

aydin

اولا : با این توجیهات آیا تخت جمشید کار ساختمانی اش تمام می شود ؟
ثانیا : کاخ کوروش از مرحله پی و فنداسیون به مرحله دیوار کشی می رسد ؟
ثالثا : آیا اتاقی برای گذران شب خشایار یافته اید ؟
رابعا : در شرق میانه کهن چرا تمامی تمدن ها با ورود هخامنشیان دیگر بار خود نمایی نمی کنند ؟
خامسا : چه خبر از کتیبه های پارسی مدفون در جزایر چند گانه ؟

aydin

آغ مجتبی تخصص ایشان در باطل کردن مدارک دانشگاهی در رشته های به قول شما ، علوم انسانی است . کسی را نمی شناسم که در مقابل او در مدخل های گشوده دوام بیاورد . سکوت کنونی حضرات همین موضوع را نشان می دهد . « جالب اینجاست که این شخص در بخش پیش گفتار کتاب «برآمدن هخامنشیان» و در وبلاگ «ناریا (http://www.naria.blogfa.com )» به ترجمه متن کتیبه بیستون متوسل شده و آنرا به پیراهن عثمان تبدیل نموده است. ترجمه ای که با استناد به روش همان خاورشناسان و آوانگاری «هجایی» علامتهای میخی خط پارسی باستان صورت پذیرفته است. واقعاً… مطالعه بیشتر »

م س

ما با ۲۷۰ تا فعل شاهنامه پارسی و غزلیات حافظ و هزار تا شاهکار ادبی دیگه داریم که کل دنیا تو حسرت یکیشن. گوته بزرگترین شاعر آلمانی یا حتی اروپایی خودشو کوچکترین شاگرد حافظ میدونه.بزرگی و گستردگی شرط بهتر بودن نیست. فراماسونهای یهودی کوچکترین جامعه آماری از نظر تعداد هستند ولی تقریبا دنیا و هدایت میکنند.به همون زبان عبری پر اشکال خودشون پایبندن و بهترین استفاده رو ازون میبرند. زبان عربی توی تعداد فعل بینظیر ولی تعداد کلماتش در مقایسه با فارسی قابل مقایسه نیست.به مقاله های دکتر حسابی راجعبه این مساله نگاهی بکنید.(دکتر حسابی علاوه بر فیزیک وشیمی در… مطالعه بیشتر »

فرداد

هرجا سخن از پیشینه شناسی ایرانیان می شود یک پانترکیست ابله باید چرند گویی های خودش را داشته باشد! گیرم آنچه خواستید بشود!
با اندیشمندان برآمده از سرزمین جعلی خود چه خواهید کرد؟

محمد

ای کاش خیلی خلاصه به سوالهای اساسی که مطرح کرده است جوابی داده می شد! مثلا مواردی که درباره ناتمامی تخت جمشید گفته اند!؟ متاسفانه من فقط جواب بد و بیراه می بینم و اتهام! که برایم مهم نیست چه می گویند! خیلی از کسانی که خواستند نقدی کرده باشند ارجاع داده اند به همان کتابهایی که به مرجع آن ها ایراد گرفته شده است!! مثل گنجینه نقد آثار پوپیرار. قطعآ می توان از بین صحبت هایی که کرده اند مواردی را نپذیرفت چرا که دلیل محکمی برای ارتباط آن ندارند(لااقل میتوانیم فعلآ نپذیریم) اما سوال های اساسی و اولیه… مطالعه بیشتر »

م س

همه این چیزارو یهودیا ساختن و نوشتن دستشون درد نکنه آفرین به این هوشو تمدن اصلا همه تمدنهای دنیا مدیون یهودیا هستن خوب شد؟؟ اگه توجه کنید کل تاریخ نگاریهای هرودوت و گزنفون و … همرو یهودیا نوشتن. کلا قبل از میلاد مسیح دو تمدن بیشتر نبوده یکی یهودیا یکیم ترکها. این یهودیام از همون موقع شروع کردن به تاریخ سازی و شخصیت سازی که جلوی هجوم گسترده تمدن و آبادانی و صلح ترکهارو بگیرن کسانی مانند آتیلا و چنگیز و تیمور و تموچین . ای بگم خدا این یهودیارو چیکار کنه. کتاب جدید ناصر پورپیرار در حال چاپه دوستان… مطالعه بیشتر »