کوروش فرمانروای باهوش

گر چه این روزها کوروش بزرگ، نام بسیار آشنایی است اما همیشه این نام در تاریخ ایران شهرت نداشته است. چنین به نظر می‌رسد که با سقوط شاهنشاهی هخامنشی، نام و یاد او هم از حافظۀ تاریخی ما ایرانیان محو شده و امروز استمرار تاریخی کوروش بزرگ را مدیون مغرب‌زمینیان هستیم؛ چرا که آنها نسل به نسل دربارۀ او اندیشیده و قلم زده‌اند و همان‌ها هم کوروش را به لقب «بزرگ» منسوب کرده‌اند. اما چرا کوروش بزرگ که شاهنشاهی ایرانی است، در اندیشۀ مغرب زمینیان جایگاهی چنین والا یافته است؟ واقعیت این است که کوروش در اندیشۀ مغرب‌زمینیان نمونۀ یک فرمانروای آرمانی شرقی به شمار می‌رود؛ کشورگشایی نیکوصفت و شاهی عادل که به دشمن شکست‌خورده احترام می‌گذاشت و حقوق ملل مغلوب را رعایت می‌کرد. کوروش از زمان خود تا امروز، نقشی مهم در تحول و تکوین اندیشۀ غربیان دربارۀ خصائص یک فرمانروای خوب و فرمانروایی آرمانی بازی کرده است و البته این جایگاه والا را کوروش بزرگ مرهون دو ملت باستانی است که هر دو، به‌ رغم روابط خاص خود با کوروش بزرگ و جانشینانش، او را در مقام فرمانروایی آرمانی ارج می‌نهادند؛ یونانیان و عبرانیان، دو ملتی که مورخانش درباره کوروش بسیار نوشته و او را ستوده‌اند. در این متن چرایی و چگونگی این نوشته‌ها بررسی می‌شود.

برای آن که نسبت به جایگاه کوروش بزرگ در اندیشۀ غربی و دیدگاه غربیان نسبت به رهبری موفق او درک بهتری داشته باشیم، لازم است به تفحص در منابع یونانی و عبرانی بپردازیم و بررسی کنیم که چگونه نوشته‌های عبرانیان و یونانیان دربارۀ کوروش و حرکات و سکنات او، بر شکل‌گیری دیدگاه امروزی مغرب‌زمینیان دربارۀ کوروش و وجه مشخصه‌های رهبران بزرگ تأثیر گذاشته است.

باید به این نکتۀ مهم توجه کنیم که در زمانی‌ که «قوم‌مداری» (ethnocentrism) سنتی رایج، جاافتاده و پذیرفتۀ فرهنگی زمان به شمار می‌رفت، کوروش، هم از دیدگاه یونانیان و هم عبرانیان یک «دیگری» (other) بود اما از قرار معلوم صفات حسنۀ کوروش چنان فراوان بود که بر «دیگری» بودن او چربیده و او را به شخصیتی اسطوره‌ای در اندیشۀ یونانی و عبرانی بدل کرده است. در ضمن باید توجه کرد که کوروش در قبال هیچ‌ یک از این دو قوم، یک «دیگری» بی‌طرف و بی‌غرض نبود، بلکه به نحوی عمیق بر زندگی و سیر تاریخی هر دوی آنان تأثیر گذاشت. با سقوط امپراطوری «بابِل نو» در مقابل کوروش، عبرانیان اسیر در شهر بابل، به اسارت کوروش درآمدند؛ بدون این که در ابتدا بدانند این فاتحِ تازه از راه رسیده برای آنان چه نقشه‌ای در سر می‌پروراند؛ آیا اسارت آنان ادامه خواهد یافت یا سرنوشتی وخیم‌تر در انتظارشان است. چه بسا هیچ‌ یک از عبرانیانی که در بابل، روزگار را به اسارت می‌سپردند، تصمیمی که کوروش برای آنان گرفته بود را حتی به مخیلۀ خود راه نمی‌دادند. با این که کوروش عبرانیان را آزاد کرد و به سرزمین‌شان بازگرداند و یاریشان کرد تا زندگی تازه‌ای برای خود برپاکنند، اما نه کوروش و نه جانشینانش به عبرانیان خودمختاری سیاسی اعطا نکردند. از این رو، عبرانیان با این که تا پایان دورۀ هخامنشی تحت‌الحمایۀ شاهنشاهی و از تعرضات در امان بودند اما از نظر سیاسی در وضعیتی آسیب‌پذیر و متزلزل بین دو ساتراپی قدرتمند ابرنهرین و مصر قرار داشتند.

از آن‌ سو، یونانیان، غوطه‌ور در عقاید خودرهبری و استقلال خود، با نگرانی فتوحات کوروش را در «ایونیه» نظاره می‌کردند. یونانیان، با این که از تمدن‌های خاورنزدیک و مصر بسیار آموخته بودند اما از درک فرهنگ خاور نزدیک و مصر عاجز بودند و ساده‌لوحانه به برتری خود نسبت به بربرهای شرقی یقین داشتند. برای یونانیان، کوروش تهدیدی جدید و جدی بود؛ قدرت‌های خاور نزدیک پیش از این، جاه‌طلبی‌هایشان جنبۀ منطقه‌ای داشت، اما اینک فرمانروایی از گوشه‌ای ناشناس از خاور نزدیک برخاسته بود که اهدافش چشم‌انداز جهانی داشت و پس از شکست‌ دادن پادشاهی‌های مقتدر بابل و لودیه، سپاهش در ایونیه – قطب یونانی‌مآب فرهنگ یونانی در حاشیۀ غربی آناتولی – دولت شهرهای مقتدر آن صفحات را یک به یک به زانو درمی‌آورد و پیش می‌رفت و در این بین تنها مانعی که این نیروی ایستایی‌ناپذیر را از خاک اصلی یونان جدا می‌کرد، آب‌باریکه‌ای بود به نام دریای اژه. اوضاع چنان نگران‌کننده بود که حتی اسپارت که دورتر از خط مقدم جبهه در «پلوپونز» در امان بود، لازم دید یک کشتی پنجاه پارویی را روانه سواحل آناتولی کند تا در مورد فعالیت‌های کوروش و وضعیت بحرانی دولت شهرهای ایونیه‌ای اطلاعات گردآورد.

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها