نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب ( قسمت سوم )

نیکولو ماکیاولی

نقش نیکولو ماکیاولی در فلسفه غرب ( قسمت سوم )

 

مثلا ماکیاولی می گوید شهریاری که قدرتش را تماما بر محبوبیت ظاهری خود در نزد مردم بنیان می کند، وقتی شرایط دشوار شود، بی یاور خواهد ماند:

مردمان در آسیب رساندن به کسی که خود را محبوب آنها کرده کمتر تردید می کنند تا به کسی که از او می ترسند چرا که دوست داشتن به زنجیری از وظایف متصل است، و از آنجا که مردمان بسیار منفعت طلب هستند. هر گاه که مسئله نفع شخصی پیش بیاید، آن زنجیر را می گسلند، اما ترس به زنجیر دهشتناکی از مجازات و توبیخ متصل است که هرگز از آن گریزی نیست.

بنابراین این اتهام که باورهای ماکیاولی درباره زمامداری بر نوعی نگرش غیراخلاقی استوار است، تا اندازه ای صحت دارد. اما این همه داستان نیست، چرا که از طرف دیگر ماکیاولی باور داشت که زمامداری مؤثر غالبا نتایج مناسبی برای عموم مردم در بر دارد. به عنوان مثال وقتی پای این بحث به میان می آید که پادشاه باید از روی رأفت حکمرانی کند یا از سر ظلم، ماکیاولی می گوید که پادشاهی که بیش از اندازه رئوف باشد، به سبب تحمل بی نظمی، معمولا زیان بیشتری به جامعه وارد می کند تا پادشاهی ظالم که با ایجاد ترس، نظم را هم پدید می آورد. به همین ترتیب او متذکر می شود که سخاوتمندی زمامدار لاجرم منجر به نزاع میان توده مردم می شود. چرا که پادشاه در نهایت بذل و بخشش خود را از طریق بستن مالیات بر مردم جبران می کند و همین امر سبب می شود که مردم برنجند و سرانجام از او متنفر شوند.

شهریار،شاهکار ماکیاولی که در آن عقاید وی درباره زمامدار آرمانی اش آمده است.

معیار زمامدار

البته روش سرراست تری هم هست که ماکیاولی را بتوان با آن از تهمت غیر اخلاقی بودن رهاند.و آن هم عبارت است ازدیدگاه او که: هدف زمامدار باید رفتن در پی شکوه و افتخار باشد.در واقع معیاری فضیلت۱۵ زمامدار این است که آیا او حاضر است هر آنچه را که برای به دست آوردن این هدف ضروری است. آن هم در مواجهه با بخت و اقبال که پیش بینی ناپذیرند، انجام دهد؟ با هم این اوصاف، از نظر ماکیارولی این امر انجام ظلم را به خاطر ظلم توجیه نمی کند چرا که چنین رفتاری گرچه ممکن است قدرت فراوانی فراهم کند اما شکوه و افتخار پدید نمی آورد:

ظلم و خونریزی که خوب و به جا اعمال شده آن هایی هست که فقط یک بار آن هم برای استحکام مقام سلطنت اعمال شود بعدها نیز به هیچ وجه تکرار نگردد مگر برای خیر وصلاح توده ای که بر آنها حکومت می شود اما ظلم هایی که برای پیش بردن نیات سو، اعمال می شوند اگر چه در بدو امر مختصر و کوچکندولی به مرور زمان به جای این که کم بشوند ره به فزونی خواهند گذشت ( شهریار، فصل ۸)

ماکیاولی امید داشت که کتاب شهریار او را بع مشاغل دولتی بازگزداند،اما چنین نشد.ظاهرا او مدت کوتاهی پس از به پایان رساندن این اثردر اواخر سال ۱۵۱۳ میلادی، به این نتیجه رسید که دوران سفارت او به سر آمده است و خود را هرچه بیشتر درهیئت یک نویسنده می یافت. ماکیاولی در سال های باقیمانده عمرش نسبت به حکومت جمهوری احساس تعلق خاطر روزافزونی پیدا کرد. در واقع، مهمترین نوشته او در این دوره یعنی گفتارهایی درباب ده کتاب اول تیتوس لوى۱۶ ، دفاعی است از حکومت جمهوری که روم باستان را به عنوان الگوی آرمانی خود مطرح می کند. کتاب گفتارها، به دلایل متعددی موشکافانه ترین اثر او بشمار می رود. اما از قضای روزگار این اثر نتوانست نام ماکیاولی را جاودانه کند. تاریخ در ستایش و نکوهش او به یک اندازه می کوشد چرا که او را مردی می داند که مدعی شد زمامدار به قدرت شیر و حیله گری روباه نیازمند است.

منبع تاریخ فلسفه غرب
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها