ایران آغاز عصر هخامنشی در تاریخ هردوت‏ بررسی تطبیقی گزارش‏های هردوت‏ با مستندات تاریخی

http://tarikhema.org/images/2012/05/img_4396.jpgهردوت، مورخ نامی یونانی باستان میان سال‏های ۴۹۰ تا ۴۸۰ پیش از میلاد در«هالیکارناس»،از شهرهای«کاریا» واقع در کناره‏های آسیایی دریای اژه زاده شد.کاریا یکی از بیست و سه استان امپراتوری هخامنشی بود که در سال ۵۶۱ م پس از تسخیر«سارد»پایتخت«لیدی»توسط کوروش‏ اول،همچون دیگر نواحی یونانی‏نشین آسیای صغیر به‏ اطاعت پارس‏ها درآمد.«هردوت که ظاهرا به علل‏ سیاسی مجبور به مهاجرت و ترک وطن گشته بود در دوران جوانی بسیار سفر کرد و از بخش شمالی کرانه‏ دریای سیاه و آسیای صغیر و فنیقیه و مصر و بابل و شاید ماد و پارس و سپس مقدونیه دیدن کرد»۱و دیده‏ها و شنیده‏های خود را درباره تاریخ و فرهنگ اقوام آن زمان در کتابی به رشته تحریر درآورد.این کتاب کهن‏ترین کتاب‏ تاریخی است که از گزند حوادث زمان مصون مانده و به‏ روزگار ما رسیده است.منابعی را که هردوت برای نگارش‏ کتاب خود از آنها سود جسته می‏توان به سه دسته تقسیم‏ کرد:

۱-منابع مکتوب به زبان یونانی:مهمترین منبع مکتوبی‏ که هردوت از آن سود جسته کتاب تاریخی بوده که توسط هکاته از اهالی«میلت»نگارش یافته بود،همچنین او با دیگر آثار مکتوب اسلاف خود از جمله هلانیک و دیونیس‏ آشنا بوده است.

۲-مشاهدات هردوت در طول سفرهایش:«هردوت به‏ مطالعه آداب و رسوم محلی توجهی خاص داشت و مشاهده‏ ابنیه و آثار باستانی را به قدری ضروری و واجب میشمرد که‏ گاه برای مشاهده یک بنای تاریخی خط سیر سفر طولانی و پر پیچ و خم،و رنج راه و مشقات سفر را دو چندان میکرد. مؤلف هر جا که مقتضی بوده مشاهدات خود را در کتاب‏ بزرگ خود برای خوانندگان نقل کرده است و به همین جهت‏ کتاب او نه تنها مجموعه‏ایست از اطلاعات تاریخی‏ بلکه مجموعه‏ایست از تحقیقات مربوط به باستان‏شناسی‏ و فولکلورهای محلی ادوار کهن»۲.

۳-روایات شفاهی که هردوت از زبان دیگران شنیده‏ است:این روایات عمده‏ترین منبع هردوت در نگارش کتاب‏ تاریخ اوست.با وجود اینکه دیدار او از سرزمین‏های ماد و پارس مورد تردید است ولی با این وجود«درستی اطلاعات‏ هردوت درباره نام‏های ایرانی و شرح مبسوط او راجع به‏ چگونگی امور و وقایع نشان میدهد که مورخ با افرادی ارتباط یافته بود که در باب مندرجات کتابش بصیرت تام‏ داشته‏اند».۳

«در مورد تاریخ ماد و پارس به عقیده قریب به اتفاق‏ محققان،وی از گفته‏های شفاهی اعیان پارس و از آن جمله‏ زوپیر که به آتن مهاجرت کرده و نماینده یکی از مشهورترین‏ خاندان‏های پارسی بوده،بهره گرفته است.

محتملا او از اظهارات یکی از اخلاف هارپارگ(که یکی‏ از بزرگان ماد بوده و صد سال پیش از آن تاریخ نقش مهمی‏ در سقوط سلطنت ماد بازی کرده بود)استفاده کرده است‏ حدس زده می‏شود که خاندان هارپاگ بعدها در ناحیه لیکیه‏ آسیای صغیر نزدیک زادگاه هردوت مسکن گزیده و در آنجا املاکی داشته‏اند.این‏گونه مطلعین می‏توانسته‏اند اطلاعات‏ نسبتا موثق ولی یک جانبه‏ای،درباره داستان‏ها و روایات‏ مربوط به خاندان‏های خویش،در دسترس هردوت‏ بگذارند»۴احتمالا هردوت سرگذشت پادشاهان ماد و افسانه زندگی کوروش را با توجه با اجزای این روایات از زبان یکی از اعضای خاندان هارپاگ شنیده است و یا وقایع زمان سلطنت داریوش اول و خشایارشا را از زبان‏ زوپیر که ساکن آتن بوده شنیده،این دسته از ایرانیان‏ که هردوت آگاهی‏های خود را درباره ایران از آنها به دست آورده‏ چون در دستگاه امپراتوری هخامنشی ذینفع بوده‏اند،رویدادها را با جابنداری از خاندان‏های خود برای هردوت بازگو کرده‏اند، اما در کل اطلاعاتی که در تاریخ هردوت درباره دستگاه‏ امپراتوری هخامنشیان مندرج است با یافته‏های باستان‏ شناسی همخوانی دارند.با این حال در مطالعه تاریخ هردوت‏ باید بدین نکته توجه داشت که او از یونانیان آسیای صغیر بوده و در زمانی که او می‏زیسته نزدیک به یک سده از استیلای پارس‏ها بر این نواحی و از دست رفتن استقلال‏ سیاسی یونانیان این منطقه می‏گذشته و با روحیه بیگانه‏ ستیزی که از یونانیان سراغ داریم او نمی‏توانسته داوری‏ درستی نسبت به ایرانیان داشته باشد.با این حال او در مقایسه با دیگر موخین یونانی و رومی ضدیت کمتری‏ نسبت به ایرانیان از خود نشان داده است.با این وجود ما باید به واسطه آنکه هردوت بخش‏های مهمی از تاریخ ایران را از ورطه فراموشی رهانیده از او سپاسگزار باشیم.آگاهی‏های‏ ما درباره تاریخ ماد براساس اطلاعاتی است که هردوت در کتاب خود نقل کرده.کتاب او تنها منبع باستانی مدونی‏ است که می‏توان به آن استناد جست و یا درباره دوران‏ شاهنشاهی چهار پادشاه نخستین هخامنشی،در جاهایی که‏ سنگ نوشته‏های ایرانی خاموشند تاریخ او موثق‏ترین و مطمئن‏ترین منبع است.کتاب تاریخ هردوت در واقع تاریخ‏ جنگ‏های ایرانیان و یونانیان است و همانگونه که در مقدمه کتابش عنوان داشته برای آنکه خاطره کارهای‏ شگفت و قابل تحسین ایرانیان و یونانیان و علل‏ جنگ‏های میان آنان از یادها نرود،مبادرت به نوشتن این‏ کتاب نموده است.علاوه بر آن در کتاب او به سرگذشت‏ اقوام و ملل دیگری همچون لیدی‏ها،مصری‏ها،بابلی‏ها، سکاها و هندی‏ها نیز اشاره شده و در واقع سرگذشت آنها در تاریخ هردوت در حکم پیش گفتاری برای ورود به بحث اصلی‏ کتاب یعنی تاریخ جنگ‏های ایرانیان و یونانیان به شمار می‏آید. http://tarikhema.org/images/2012/05/thales-miletus.jpg

هردوت هنگامی که میخواهد تسخیر شهرهای یونانی‏ نشین آسیای صغیر به دست ایرانیان را شرح دهد،ابتدا به‏ بیان چگونگی تسخیر لیدی که سرزمینی حایل میان ایرانیان‏ و یونانیان بود،می‏پردازد.او نخست مختصری از تاریخ لیدی‏ را بیان می‏دارد و در قالب آن پیشینه اختلافات و جنگ‏های‏ ماد و لیدی را بازگو می‏کند.منبع آگاهی‏های هردوت در این‏ بخش از تاریخ او منابع لیدیایی است که با افسانه‏های یونانی‏ آمیخته است.او با مهارتی که در آمیختن تاریخ با افسانه‏ها و خرافات داشته از ابتدای بازگویی این روایت،به گونه‏ای‏ زمینه‏چینی می‏نماید که در پایان آن دچار تناقض‏گویی نگردد. دو شخصیت اصلی این روایت یکی کرزوس،پادشاه لیدی‏ و دیگری کوروش،پادشاه پارس است.هردوت در این روایت‏ از کوروش چهره پادشاهی آزمند و خودکامه ارائه می‏دهد که

به منظور روحیه ناآرام و سرکش خویش دست به کشورگشایی‏ می‏زده و در مقابل،شخصیت دیگر این روایت،کرزوس‏ پادشاه لیدی است که پادشاهی خردمند،دادگر و پارسا توصیف شده است.هردوت پس از شرح چگونگی تسخیر سارد و اسارت کرزوس به دست سپاهیان پارسی می‏نویسد:

«سربازان پارسی اسیر خود(کرزوس)را به پیشگاه‏ بردند،کوروش فرمود او را در غل و زنجیر کنند و با چند تن نوجوان لیدیایی(بعدا توضیح می‏دهد که تعداد این‏ نوجوانان چهارده تن بوده)برتل هیزمی که به فرمانش‏ فراهم شده بود قرار دهند و گویا می‏خواست ایشان را در پیشگاه یکی از خدایان معبود خویش قربانی کند و شاید نذری داشت و اکنون در صدد ادا بود و شاید هم چون‏ شنیده بود که کرزوس مرد پارسایی است دستور داده بود او را بر آن توده آتش‏زا بگذارند تا معلوم شود آیا معجزه‏ آسمانی او را از زنده سوختن نجات می‏دهد یا نه.باری‏ هر منظوری که داشته قصدش انجام دادن آن کار بوده‏ است».۵

با توجه به آگاهی‏هایی که از باورهای دینی ایرانیان‏ باستان داریم بسیار بعید به نظر می‏رسد که کوروش خواسته‏ باشد کرزوس را به همراه چهارده نوجوان لیدیایی در پیشگاه‏ یکی از خدایان معبودش به وسیله آتش قربانی کند.چرا که‏ در نزد ایرانیان آتش به عنوان فروغ اهورا مزدا،خدای بزرگ‏ و نشانه او بر روی زمین مقدس شمرده می‏شده و آلودن آن از گناهان بزرگ به شمار می‏رفته و از سوی دیگر هیچگاه‏ قربانی کردن انسان‏ها در میان ایرانیان مرسوم نبوده و نزد ایزدان ایران باستان نیز چنین خدای خون‏آشامی که با خون قربانیان انسانی سیراب شود،سراغ نداریم.کارهایی‏ را که هردوت در این روایت به کوروش نسبت میدهد با رفتار جوانمردانه او نسبت به پادشاهان مغلوب مغایرت دارد و ساخته‏ و پرداخته یونانیان است.قصد یونانیان از ساختن این روایت‏ توجیه پیشگویی‏های نادرست هاتف«معبد دلفی»بوده است. زیرا هاتف این معبد با پیشگویی‏های نادرست خود،کرزوس‏ را که از تسخیر ماد توسط کوروش به طمع چنگ‏اندازی به‏ متصرفات مادها در شمال بین النهرین افتاده بود تشویق به‏ جنگ با پارس‏ها کرده و به او وعده پیروزی در این نبرد را داده بود.

هردوت می‏نویسد:

«کرزوس پس از چهارده سال پادشاهی و چهارده‏ روز محاصره به اسارت پارس‏ها درآمد و کوروش دستور داد تا او را به همراه چهارده تن نوجوان لیدیائی برتلی از هیزم به آتش بکشند و هنگامی که کرزوس از نجات‏ جان خود ناامید می‏شود،اشک‏ریزان از درگاه آپولو می‏خواهد که در ازای تقدیمی‏های سابقش به معبد دلفی‏ او را از این مهلکه برهاند سپس در روزی که هوا صاف و آفتابی بوده ناگهان آسمان تیره و تار می‏شود به باریدن می‏کند و آتش به خواسته آپولو خاموش میگردد.»۶

تاکید هردوت بر عدد چهارده در این روایت برای ما روشن‏ نیست و آمیختگی آنرا با افسانه‏ها بازگو می‏کند.از سویی‏ دیگر نجات معجزه‏آسای کرزوس از مرگ به خواست آپولو دلیل ارجمندی او نزد کوروش و درباریان او عنوان میشود.در حالیکه اسناد و مدارک بجای مانده از آن روزگار گواهی‏ میدهند که پارسیان نسبت به پادشاهان مغلوب با بلند نظری‏ رفتار می‏نموده‏اند و احترام آنها را رعایت می‏کرده‏اند.حتی‏ هردوت نیز در کتاب تاریخ خود به این نکته معترف است.او می‏نویسد:

نیم تنه هردوت

«ایرانیان رسمی دارند که نسبت به فرزندان سلاطین‏ مخلوع رعایت قدر و احترام کنند و حتی با وجود سرکشی‏ پدران،زمام امور را به دست فرزندان ایشان سپارند.قوانین‏ فراوانی وجود دارد که دال بر بلند نظری ایرانیان بوده‏ است».۷

پس به هیج وجه عجیب نیست که کرزوس تا پایان عمر در دربار کوروش و جانشین وی با احترام به سر می‏برده و در همه جا به عنوان یکی از ملتزمین رکاب کوروش،همواره‏ حضور داشته است.

پاسخ هاتف معبد دلفی به پرسش‏های کرزوس درباره‏ پیشگویی‏های نادرست او،پس از شکست از کوروش و از دست دادن تاج و تخت پادشاهی لیدی،ریشه‏های یونانی این‏ داستان را نمایان می‏کند.هردوت در این باره می‏نویسد:

«می‏گویند وقتی قاصدان لیدیا به دلفی‏ آمده پرسش‏های کرزوس را مطرح کردند کاهنه پاسخ داد: حتی خدایان هم تابع حکم قضا و قدر هستند.و راجع به‏ خودش نیز کرزوس کفاره جد پنجم خود را پس میدهد… رب النوع حافظ اسرار علاقه بسیار داشت که سقوط سارد در دوره اخلاف کوروش پیش آید،نه در زمان‏ پادشاهی خود او اما قدرتی نداشت که مسیر گردونه‏ تقدیر را تغییر دهد.با وجود این تا حدی که مقدور بود سرنوشت کرزوس را تعدیل و تسخیر سارد را سه سال‏ به تاخیر انداخت،از این رو باید او به تحقیق بداند که سه‏ سال پیش از مدت مقرر از نعمت آزادی برخوردار بوده‏ است.دیگر اینکه خدا او را از آتش سوزان نجات داده‏ است.راجع به خود پیشگویی نیز کرزوس حق اعتراض‏ ندارد.چه خداوند فرموده بود،اگر او به قلمرو پارس‏ بتازد امپراتوری بزرگی از بین خواهد رفت.بعد از شنیدن‏ چنین جوابی شرط حزم و دانایی آن بود که او باز قاصد بفرستد و سئوال کند منظور کدام امپراتوری است؟ دستگاه کوروش یا پادشاهی خودش.و به‏هرحال اگر تاریخ هردوت برای قرائت‏ انفرادی نوشته نشده بلکه برای‏ بازخواندن مطالب آن در مجامع شهر آتن تحریر یافته است و هردوت بیم‏ آن داشته که چنانچه مطالب کتابش‏ با تمایلات سیاسی و باورهای دینی‏ یونانیان مغایرت داشته باشد با اقبال عمومی روبرو نگردد

آنچه را که شنیده بود درست نفهمیده و باز کسی را نفرستاده است که مقصود را تحقیق کند پس ملامت‏ متوجه خود اوست….وقتی لیدی‏ها پاسخ هاتف را در سارد به کرزوس اطلاع دادند وی اعتراف کرد که حق‏ با خدا بوده و گناه از جانب خود او.»۸

هردوت پس از شرح تسخیر لیدی توسط کوروش بزرگ‏ به نقل داستان زندگی کوروش می‏پردازد تا یونانیان با سرگذشت مردی که امپراتوری لیدی را نابود ساخته بود و پارسیان را به جایگاهی بلند در جهان آن روزگار رسانده بود بیشتر آشنا شوند.او اظهار می‏دارد که چهار روایت درباره‏ زندگی کوروش از زبان ایرانیان شنیده است.ولی متاسفانه‏ تنها یکی از این چهار روایت را که به گمان او کمتر با افسانه‏ها آمیخته بوده نقل می‏کند.بدون تردید افسانه زندگی‏ کوروش را هردوت از زبان ایرانیان شنیده است.زیرا مانند این افسانه در تاریخ اساطیری ایران بارها تکرار شده و شخصیت‏های اساطیری همچون فریدون،زال،سیاوش‏ و کیخسرو نیز دارای سرگذشتی کم و بیش همانند سرگذشت کوروش در این افسانه‏اند،و حتی برای شخصیتی‏ تاریخی چون شاپور یکم ساسانی داستانی شبیه به این‏ داستان نقل شده است.

در این داستان چهار شخصیت اصلی به همراه کوروش‏ نقش دارند.نخست آستیاگ،آخرین پادشاه ماد و نیای‏ مادری کوروش که پیش از به دنیا آمدن او خواب‏نما می‏شود و از ترس اینکه تاج و تخت خود را از دست بدهد،پس از به‏ دنیا آمدن کوروش به توصیه مغان دستور مرگ او را صادر می‏کند،دوم هارپاگ،وزیر آستیاگ که کوروش به او سپرده‏ می‏شود تا در کوهستان رها شود و سپس پیکر بی‏جان نوزاد نگون بخت را تحویل آستیاگ دهد.ولی او از این کار به‏ دست خویش خودداری می‏کند و نوزاد را به مهرداد که‏ چوپان گله پادشاه بوده می‏سپارد تا او فرمان شاه را اجرا کند و شخصیت چهارم همسر مهرداد است که سپاکو نام داشته،

هردوت فرقی میان آشور و بابل‏ قایل نیست و از بابل به عنوان یکی‏ از شهرهای آشور نام می‏برد در حالیکه آشور و بابل همیشه دو ناحیه جدا از یکدیگر بوده‏اند.اگر همانگونه که هردوت ادعا می‏کند واقعا به این منطقه سفر کرده‏ باشد نباید دچار چنین اشتباه‏ فاحشی می‏شد.

او مهرداد را از کشتن نوزاد بی‏گناه بازمی‏دارد و به همسرش‏ می‏گوید که پیکره بی‏جان فرزند خود را که همان روز مرده به‏ دنیا آمده بود به جای جسد کوروش به هارپاگ تحویل‏ دهد.بدین ترتیب کوروش از مرگ رهایی میابد و تا سن‏ ده سالگی نزد مهرداد و همسرش به زندگی ادامه می‏دهد.اما بر اثر حادثه‏ایکه در یک بازی کودکانه روی می‏دهد.راز کوروش برملا میگردد و آستیاگ پس از رایزنی بامغان،از کشتن کوروش منصرف می‏گردد و او را به نزد پدر و مادر حقیقی‏اش به پارس می‏فرستد.آستیاگ،سزای سرپیچی‏ هارپاگ از فرمان شاهی را با کشتن فرزندش می‏دهد.و هارپاگ کینه آستیاگ را به دل می‏گیرد و در فرصتی مناسب‏ از پادشاه ماد انتقام میگیرد.

آستیاگ و هارپاگ دو شخصیت تاریخی هستند.نام‏ آستیاگ یونانی شده نام آژی دهاک است که معرب آن‏ ضحاک شده است.در اینجا شباهت‏های داستان زندگی‏ کوروش با داستان زندگی فریدون قابل تامل است.هارپاگ‏ از شاهزادگان مادی و از سپهسالاران آستیاگ بوده که در سقئط پادشاهی ماد نقش داشته و بعدها به پاس خدماتش به‏ کوروش،شهربانی استان لیکیه به او واگذار می‏شود و بازماندگانش تا مدت‏ها در آنجا فرمانروایی داشته‏اند.دو شخصیت دیگر این داستان یعنی مهرداد و سپاکو هستند که‏ نقش نمادینی در این داستان دارند.مهر(میترا)از ایزدان‏ بزرگ آریایی است که یکی از وظایف او پشتیبانی از جنگ‏آوران آریایی بوده و معنای نام سپاکو سگ ماده است. سگ در ایران باستان به واسطه نوع معیشت ایرانیان که غالبا از راه دامداری و کشاورزی امرار معاش میکرده‏اند جانوری‏ مفید به شمار می‏رفته است.ایرانیان باستان بر این باور بوده‏اند که از چشمان سگ نوری ساطع می‏شود که راهنمای‏ مردمان است.و در این داستان به صورت نمادین نشان داده‏ شده است که کوروش از بدو تولد در پناه ایزد مهر و دیگر نیروهای آسمانی قرار داشته است.نکته دیگری که در

این داستان می‏توان به آن اشاره نمود،این است که در این داستان کوروش از بدو تولد تا سن ده سالگی که در نزد مادر و پدر خوانده مادی خود به سر می‏برده از او با نام کوروش یاد می‏شود در حالیکه می‏بایستی آنها برای فرزند خوانده خود نامی مادی برمی‏گزیدند.هرچند که می‏دانیم‏ زبان مادها و پارس‏ها به یکدیگر بسیار نزدیک بوده و این دو زبان گویش‏هایی از زبان آریایی بوده‏اند،ولی نکته اینجاست‏ که تا به حال برای نام کوروش در زبان فارسی باستان معنای‏ روشنی که مورد تایید زبان‏شناسان باشد پیدا نشده و احتمالا کوروش نامی عیلامی است که براثر همسایگی پارس‏ها با عیلامی‏ها،نام‏های عیلامی در میان پارس‏ها رواج پیدا کرده‏ است،همان‏گونه که نام کمبوجیه نیز عیلامی به نظر می‏رسد و ریشه فارسی برای آن پیدا نشده است.بنابراین، اینگونه به نظر می‏رسد که کوروش از بدو تولد در کنار ماندانا،مادرش و کمبوجیه پدرش در پارس پرورش یافته‏ باشد و آنها نام نیای پدریش را بر او نهاده باشند.

تسخیر بابل

هردوت پس از بیان داستان زندگی کوروش به موضوع‏ اصلی کتاب خود یعنی جنگ‏های ایرانیان و یونانیان باز می‏گردد و چگونگی تسخیر شهرهای یونانی‏نشین آسیای‏ صغیر به دست سپاهیان ایرانی به فرماندهی هارپاگ را شرح‏ میدهد.اما در مورد فتوحات کورش در نواحی شرقی ایران‏ که پیش از فتح بابل صورت گرفته بود کتاب او اطلاعاتی به‏ دست نمی‏دهد.او تنها با اشاره‏ای گذرا به این موضوع‏ می‏نویسد:«کوروش پس از تسخیر سایر نواحی قاره آسیا توجه خود را به فتح آشور همان سرزمینی که از لحاظ کثرت‏ بلاد مشهور و به خصوص نامی‏ترین و تواناترین آنها یعنی بابل‏ که بعد از سقوط نینوا پایتخت شده بود معطوف داشت».۹ نکته قابل توجه در اینجا این است که هردوت فرقی میان‏ آشور و بابل قایل نبوده و از بابل به عنوان یکی از شهرهای‏ آشور نام می‏برد در حالیکه آشور و بابل همیشه دو ناحیه جدا از یکدیگر بوده‏اند و در زمان هردوت هر یک جداگانه یکی از استان‏های بیست و سه گانه امپراتوری هخامنشیان به‏ شمار می‏رفته‏اند.و اگر همانگونه که هردوت ادعا می‏کند واقعا به این منطقه سفر کرده باشد نباید دچار چنین‏ اشتباه فاحشی می‏شد.

هردوت شرح مختصری از چگونگی تسخیر بابل‏ به دست کوروش بیان می‏دارد و در مورد رفتار جوانمردانه کوروش با نبونید پادشاه بابل و ساکنین آنجا سکوت اختیار می‏کند.ولی یافته‏های باستان‏شناسی و دیگر آثار مکتوب به جای مانده از آن روزگار ما را در پی بردن به‏ وقایع این موضوع یاری می‏کنند.در کاوش‏های‏ باستان‏شناسان در بابل لوحه‏ای به زبان بابلی به‏ دست آمده که به فرمان کوروش پس از فتح بابل نگارش‏ یافته و به نخستین فرمان آزادی حقوق ملل معروف‏ شده است.این فرمان بیانگر رفتار کوروش با مردمان‏ بابل بشمار می‏آید.در این لوحه کوروش چنین‏ می‏گوید:«چون مهر سایه گستر به بابل آمدم.به شادی و خوشی در کاخ شاهان نشیمن گزیدم،«مردوک» خداوندگار بزرگ،مردمان آزاده بابل را به سوی من‏ گردانید.سربازان بی‏شمار من به آرامش به بابل آمدند، در سراسر سومر و آکد رفتار دشمنانه اجازه ندادم،یوغ ننگین‏ را از آنها برداشتم.خانه‏های فرو افتاده‏شان را از نوساختم، ویرانه‏ها را پاک کردم،مردوک خداوند بزرگ از کارهای نیکم‏ شاد گشت و از روی مهر مرا آفرین گفت،مرا کوروش شاهی‏ که او را پرستش میکند و کمبوجی پسرم را و همه سربازانم‏ را،و ما بی‏ریا و با شادهی خداوندگاریش را ستودیم».۱۰در بخشی از فرمان کوروش درباره یهودیان بابل نیز دستوراتی‏ صادر شدها ست.۱۱

مضامین این فرمان‏ها بیانگر خصوصیات اخلاقی و رفتار کوروش با مغلوبین است،در حالیکه در آن زمان چنین سیاستی‏ سابقه نداشته و پادشاهان فاتح از قتل و غارت‏های خود در سرزمین‏های مفتوحه در کتیبه‏های خویش با سرافرازی‏ صحبت کرده‏اند.برای نمونه آشوربنی پال پس از تسخیر «عیلام»در کتیبه‏ای که از او به یادگار مانده با افتخار چنین‏ می‏گوید:«در طول یک لشکرکشی که پنجاه و پنج روز طول‏ کشید من این سرزمین را به برهوت تبدیل کردم.روی‏ چمنزارهای آن نمک و بته خار پراکندم.همسران و دختران‏ شاهان عیلام،از خانواده‏های قدیم و جدید،فرماندهان‏ شهر،فرماندهان،تمامی افسران از جمله مهندسان، همه ساکنان چه ذکور و چه اناث،جوان یا پیر،اسبها و قاطرها، الاغ‏ها،رمه‏های بزرگ و کوچک بیشمارتر از یک گله ملخ، همه اینها را من به آشور انتقال دادم.»۱۲

کهنترین کتابی که از کوروش نام برده تورات، کتاب مقدس یهودیان است.در تورات از کوروش به نیکی‏ نام برده شده و از او با نام‏های«بازوی خداوند»۱۳، «برگزیده خداوند»۱۴و«مسیح خداوند»۱۵یاد گردیده‏ است.

یقینا هردوت رفتار کوروش با ملل مغلوب را از زبان آنها شنیده بوده و با این روایات آشنایی داشته است.لیکن از نقل‏ آنها خودداری کرده تا در میان هم میهنان خود متهم به ستایش‏ از ایرانیان نگردد.«تاریخ هردوت برای قرائت انفرادی نوشته‏ نشده بلکه برای بازخواندن مطالب آن در مجامع شهر آتن‏ تحریر یافته است».۱۶و هردوت بیم آن داشته که چنانچه‏ مطالب کتابش با تمایلات سیاسی و باورهای دینی یونانیان‏ مغایرت داشته باشد با اقبال عمومی روبرو نگردد.

هردوت پس از شرح رویداد تسخیر بابل به بیان آخرین

نبرد کوروش می‏پردازد یعنی نبرد با ماساگت‏ها.هردوت‏ انگیزه کوروش از نبرد با ماساگت‏ها را فزون‏خواهی کوروش‏ می‏داند و می‏نویسد:

«بعد از تسخیر آشور سودای چیرگی بر ماساگت‏ها در سر کوروش افتاد»۱۷،«او در این اقدام آخری و خطیر خود انگیزه‏های متعددی داشت یکی اصل و تبار ایزدی وی، دیگر پیروزی‏های پی در پی قبلی او،چون تا آن زمان وی‏ اراده تسخیر هیچ شهر و دیاری را نکرده بود که شاهد مقصود را در آغوش نکشیده باشد».۱۸

هردوت در این چند سطر از کتاب تاریخش‏ انگیزه کوروش از نبرد با ماساگت‏ها را،تسخیر سرزمین‏های تازه می‏داند در حالیکه کوروش نیازی به چیرگی‏ بر سرزمین و مردم چادرنشین و فقیر ماساگت‏ها نداشت،بلکه‏ انگیزه کوروش از این کار جلوگیری از تهاجمات این قوم‏ چادرنشین به شهرها و نواحی آباد جنوب رودخانه جیحون‏ بوده است.هردوت با نقل پیام توموروس،ملکه ماساگت‏ها به کوروش در واقع عقیده خود را نسبت به کوروش از زبان‏ این زن فرمانروا بیان می‏دارد و می‏نویسد:

«ای پادشاه مادی‏ها تو را نصیحت می‏کنم که از این کار دست برداری چون به هیچ روی جای اعتماد و یقین نیست‏ که اقدام تو سرانجام مطلوبی داشته باشد.به فرانروایی بر قوم و ملت خویش خرسند باش و سلطنت مرا نیز بر طایفه خودم روا دار،افسوس که حرفم را نخواهی شنود چون‏ به آنچه کمتر از همه چیز توجه داری زندگی در صلح و صفاست»۱۹

ارائه چنین تصویری از کوروش با شواهد و مدارک تاریخی‏ همخوانی ندارد.کوروش بیش از هر فرد دیگر متوجه بود که‏ شهرهای متمدن و قبایل وحشی،از قوای داخلی که میکوشد همه را در یک جامعه انسانی مستهلک سازد به زحمت اطاعت‏ میکند به همین خاطر او اندیشه آن نداشت که ممالک مفتوحه‏ را به اتخاذ روشی واحد ملزم نماید،بلکه این خردمندی را داشت که مؤسسات هر یک از حکومت‏هایی را که به تاج و تخت خود ضمیمه می‏کرد.لایتغیر باقی گذارد.او هر جا که رفت.خدایان مذاهب مختلف را به رسمیت شناخت‏ و تصدیق کرد.همواره خود را جانشین قانونی حکمرانان بومی‏ معرفی مینمود.نسیمی جدید بر سراسر جهان وزیدن گرفت. شهرها را از قربانی‏ها و قتل‏های به ناحق نجات بخشید، حریق شهرهای غارت شده را خاموش نمود و اقوام را از اسارت‏ و بردگی آزاد کرد».۲۰

کوروش به دنبال حوادثی که در مرزهای شرقی امپراتوری‏ بر اثر تهاجمات ماساگت‏ها روی داده بود،مجبور به انجام‏ عملیات نظامی در آن حدود شد و در نبردی با اقوام چادرنشین‏ در نواحی شرقی ایران کشته شد.درباره چگونگی مرگ‏ کوروش،چندین روایت وجود داشته است.که هردوت تنها به نقل یکی از آنها بسنده می‏نماید.در این روایت پس از آنکه فرزند توموروس به اسارت پارس‏ها درمی‏آید.برای رهایی‏ از این ننگ،خودکشی می‏کند.توموروس پس از شنیدن این‏ خبر از شدت خشم برای گرفتن انتقام با تمام نیرو به‏ سپاهیان ایرانی می‏تازد و پس از جنگی سخت،ایرانیان‏ شکست می‏خورند و کوروش نیز در جنگ کشته‏ می‏شود«توموروس امر کرد مشگی از خون انسانی پر کنند و سپس جنازه کوروش را بین کشته‏شدگان سپاه پارس بیابند. وقتی جسد کوروش پیدا شد ملکه سر او را در مشگ خون‏ فرو کرد و در حالیکه با جسد چنین بدرفتاری میکرد خطاب‏ به آن چنین گفت:

«ای پادشاه با اینکه من زنده‏ام و سلاح بدست بر تو

درباره دوران شاهنشاهی چهار پادشاه نخستین هخامنشی،در جاهایی که سنگ نوشته‏های ایرانی‏ خاموشند،تاریخ هردوت‏ موثق‏ترین و مطمئن‏ترین منبع است‏ هردوت دیده‏ها و شنیده‏های خود را درباره تاریخ و فرهنگ اقوام آن‏ زمان در کتابی به رشته تحریر درآورد.این کتاب کهنترین کتاب‏ تاریخی است که از گزند حوادث‏ زمان مصون مانده و به روزگار ما رسیده است.

بدون تردید افسانه زندگی کوروش‏ را هردوت از زبان ایرانیان شنیده‏ است زیرا مانند این افسانه در تاریخ‏ اساطیری ایران بارها تکرار شده و شخصیت‏های اساطیری همچون‏ فریدون،زال،سیاوش و کیخسرو نیز در این افسانه‏ها سرگذشتی همانند کوروش دارند.

«فر و شکوه کورش در بابل»(حکاکی یک هنرمند ناشناخته ۱۸۲۰ م)

پیروز شده‏ام،چون با خدعه و نیرنگ بر فرزند من دست‏ یافتی و در حقیقت مرا نابود کردی،من نیز به نوبه خود همانطور که تهدید کرده بودم تو را از خون سیراب میکنم».۲۱

«از روایت هردوت چنین نتیجه گرفته می‏شود که جسد کوروش بدست دشمنان او افتاد.در حالیکه امروز مقبره این‏ پادشاه در قلب سرزمین پارس در دشت مرغاب قرار دارد و غیر قابل تصور است که با آنهمه دشمنی و کینه‏ای که ملکه‏ توموروس به او داشته پارسیان توانسته باشند جنازه او را باز گیرند و در پارس دفن کنند».۲۲لذا روایت هردوت در مضان تردید قرار می‏گیرد.

پانوشت‏ها:

(۱)-دیاکونوف،ا.م،تاریخ ماد،ترجمه کریم کشاورز،تهران،پیام،۱۳۵۷، ص ۱۸

(۲)-هردوت،تاریخ هردوت،ترجمه هادی هدایتی،جلد اول،تهران، دانشگاه تهران،۱۳۳۶،ص ۹.

(۳)-هردوت،تواریخ،ترجمه ع وحید مازندرانی،تهران،دنیای کتاب، ۱۳۶۸،ص ۴

(۴)-دیاکونوف،پیشین،ص ۱۹

(۵)-هردوت،تواریخ،پیشین،ص ۵۲

(۶)-همان،صفحات ۵۳-۵۴

(۷)-همان،ص ۱۹۳

(۸)-همان،ص ۵۶-۵۵

(۹)-همان،ص ۸۸

(۱۰)-حکمت،علیرضا،آموزش و پرورش در ایران،تهران، مؤسسه تحقیقات و برنامه‏ریزی علمی و آموزشی،۱۳۵۰،ص ۴۰

(۱۱)-همان،ص ۴۰

(۱۲)-هینتس،والتر،دنیای گمشده عیلام،ترجمه:فیروز فیروزنیا،تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،تهران،۱۳۷۱،ص ۱۸۶

(۱۳)-تورات،کتاب اشعیانبی،باب چهل،بند ۱۰

(۱۴)-همان،باب چهل و دوم،بند ۱

(۱۵)-همان،باب ۴۵،بند ۱

(۱۶)-هردوت،تواریخ،پیشین،ص ۱۲

(۱۷)-همان،ص ۹۸

(۱۸)-همان،ص ۹۹

(۱۹)-همان،ص ۹۹

(۲۰)-گیرشمن،ر،ایران از آغاز تا اسلام،ترجمه محمد معین،تهران، انتشارات علمی و فرهنگی،۱۳۶۶،ص ۱۴۳

(۲۱)-هردوت،تاریخ هردوت،ترجمه هادی هدایتی،جلد اول،ص ۲۸۶

(۲۲)-همان،ص ۲۸۷

برچیده از کتاب ماه تاریخ و جغرافیا » دی ۱۳۷۷ – شماره ۱۵»

پژوهش از:همدانی، علی کرم

نشر الکترونیکی : تاریخ ما، اِنی کاظمی

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها