سنگ‏ نوشته‏ های پارسِ هخامنشی

ژاله آموزگار (استاد دانشگاه تهران)

تاریخ مطالعات و رمزگشایی نوشته‏های فارسی باستان داستانی شیرین و گاه حماسه‏گونه است. اگر نوشته مبهم هرودوت (۸۷/IV ) را، که به سنگ‏نوشته‏های هخامنشی اشاره‏گونه‏ای دارد و از دو لوحه سنگ سفیدِ استوانه‏ایِ داریوش در کنار بُسفر حکایت می‏کند(۱)، کنار بگذاریم، نخستین گام برداری در راه رمزگشایی خطوط کتیبه‏های هخامنشی به قرن هفدهم میلادی برمی‏گردد که گارسیا دوسیلوا(۲) در ۱۶۱۸ از تخت جمشید یا چهل‏منار آن دوران بازدید می‏کند و شرح این بازدید را در ۱۶۶۷ در پاریس منتشر می‏سازد(۳).

از آن پس، ایران‏شناسان دیگری این عرصه را در نوردیده‏اند و ثمره سال‏ها تلاش خود را در اثرهای به‏جای‏ماندنی عرضه کرده‏اند(۴).

اکنون، پس از گذشت بیش از سه قرن از آغاز این پژوهش‏ها، پی‏یر لوکوک، استاد گران‏قدر مدرسه مطالعات عالی دانشگاه سوربُن پاریس، این کتاب‏نامه درخشان را ورق‏زده و صفحات تازه‏ای به آن افزوده است و امیدواریم که این دفتر باز به دست دانشمندان ایرانی و خارجی ورق بخورد.

ما، در این کتاب، برای نخستین‏بار، ترجمه‏های سنگ‏نوشته‏های دوره هخامنشی را در سه زبان فارسی باستان، عیلامی، بابلی و به‏ندرت آرامی، در کنار هم، می‏بینیم و با آخرین نظریات که تا سال انتشار کتاب درباره این کتیبه‏ها و تاریخ و تمدن مربوط به دوره هخامنشی عرضه شده است، با تحلیلی منطقی و به زبانی ساده اما پرمحتوا، آشنا می‏شویم.

کتاب شامل دو بخش و پایانه‏ای به عنوان ملحقات است به این شرح:

بخش اول، تحت عنوان پیش‏درآمد (ص۱۹-۱۷۴) شامل سیزده فصل در مباحث زیر است: ۱) رمزگشایی الفبای میخی (ص۱۹-۳۰)؛ ۲) آریایی‏ها در ایران (ص۳۱-۳۷)؛ ۳) زبان‏های رایج در قلمرو شاهنشاهی (ص۳۸-۵۸)؛ ۴) خط میخی باستان (ص۵۹-۷۲)؛ ۵) کوروش در بابل و کاخ‏های پاسارگاد (ص۷۳-۸۲)؛ ۶) به قدرت رسیدن داریوش و سنگ‏نوشته بیستون (ص۸۳-۹۶)؛ ۷) داریوش و کاخ تخت جمشید (پرس‏پولیس) (ص۹۷-۱۰۷)؛ ۸) کاخ‏های شوش (ص۱۰۸-۱۱۷)؛ ۹) آرامگاه‏های نقش رستم (ص۱۱۸-۱۲۳)؛ ۱۰) همدان، سوئز و دیگر جایگاه‏ها (ص۱۲۴-۱۲۹)؛ ۱۱) اقوام قلمرو شاهنشاهی (ص۱۳۰-۱۵۳)؛ ۱۲) دین هخامنشیان (ص۱۵۴-۱۶۴)؛ ۱۳) نهادهای هخامنشیان (ص۱۶۵-۱۷۴).

بخش دوم (ص۱۷۵-۲۷۷) ترجمه‏های سنگ‏نوشته‏ها را شامل می‏شود. در هر مورد، پیش از عرضه ترجمه متن، توضیحی مختصر ولی کامل از مشخّصات سنگ‏نوشته، محل آن و زبان‏های آن به دست داده شده است.

این بخش شامل مباحث زیر است:

۱) ترجمه کتیبه مربوط به اریارَمَنه (ص۱۷۹).

۲) ترجمه کتیبه مربوط به ارشامه (ص۱۸۰).

۳) سنگ‏نوشته‏های دوره کوروش دوم یا کوروش بزرگ از جمله شامل تجزیه و تحلیل متن استوانه معروف بابلی، که آن را بیانیه کوروش نیز می‏نامند، و یادداشت‏های

مفیدی همراه ترجمه این سنگ‏نوشته و هم‏چنین معرفی سنگ نوشته کوتاه کوروش در پاسارگاد (= مشهد مرغاب) است. (ص۱۸۱-۱۸۶)

۴) سنگ‏نوشته‏های داریوش اول که مفصل‏ترین قسمت این مبحث است با معرفی کتیبه‏ها به ترتیب تاریخی: نخست شرح کتیبه بیستون با ترجمه سطر به سطر متن به زبان‏های فارسی باستان، عیلامی، بابلی. این نوع عرضه مطلب مقایسه میان ترجمه‏ها را بسیار آسان می‏کند. یادداشت‏های نویسنده روشنگر موارد مبهم است. سپس ترجمه سنگ‏نوشته‏های الوند، همدان، نقش رستم، تخت‏جمشید (پرس‏پولیس)، شوش و سوئز به همان سبک عرضه می‏شود.

ترجمه نوشته‏های روی مُهرها و وزنه‏ها و ظرف‏هایی که به دوره داریوش تعلق دارند، در پایان سنگ‏نوشته‏ها، بررسی شده است. (ص۱۸۷-۲۴۹)

۵) در این قسمت، سنگ‏نوشته‏های مربوط به خشایارشا، شامل ترجمه کتیبه‏های او در همدان و تخت جمشید و شوش و وان و، در پایان، نوشته‏های روی مهرها و ظرف‏های منسوب به دوره خشایارشا بررسی شده است. (ص۲۵۰-۲۶۴)

۶) در بخش سنگ‏نوشته‏های مربوط به اردشیر اول، ترجمه دو کتیبه او در تخت جمشید آمده است و در پایان، نوشته‏های روی ظرف‏های مربوط به دوره اردشیر اول بررسی شده است. (ص۲۶۵-۲۶۶)

۷) در این قسمت، ترجمه سنگ‏نوشته‏های داریوش دوم در همدان و شوش آمده است. (ص۲۶۷-۲۶۸)

۸) در این قسمت، ترجمه سنگ‏نوشته‏های اردشیر دوم در همدان و تخت‏جمشید و شوش عرضه شده است. (ص۲۶۹-۲۷۴)

۹) در این قسمت، ترجمه سنگ‏نوشته اردشیر سوم در تخت جمشید به همراه ترجمه نوشته کوتاهی بر روی مُهری از این دوره آمده است. (ص۲۷۵-۲۷۶)

۱۰) پیوستی که این ترجمه‏ها را به پایان می‏برد ترجمه متن سنگ‏نوشته‏ای یونانی است حاوی نامه داریوش به شخصی به نام گاداتاس(۵) که احتمالاً ساتراپ داریوش اول در ایونی(۶) بوده است. (ص۲۷۷)

ملحقات شامل مطالب زیر است:

۱) شرح علامت‏های اختصاری که در کتاب به کار رفته است. (ص۲۸۲)

۲) کتاب‏نامه تفکیک‏شده‏ای شامل آثار مفید مربوط به هر فصل در این قسمت عرضه شده است. (ص۲۸۳-۲۸۷)

۳) این قسمت مجموعه‏ای از نمایه‏هاست:

نمایه نخست، فهرست اسامی خاص شاملِ نام‏های اشخاص، نام‏های ایزدان، نام اقوام و کشورها، نام شهرها، نام کوه‏ها، نام ماه‏ها؛

نمایه دوم، نمایه موضوعی مربوط به مسائل سیاسی، دین و اخلاق، انسان و حیوان و گیاه، بناها و اشیاء و مواد، عناصر طبیعی؛

نمایه سوم متون مورد استفاده:

فارسی باستان، آثار به زبان یونانی و لاتینی، اوستا، تورات، ریگ‏ودا، قرآن؛

نمایه چهارم شامل زبان، خط و واژگانی است که به زبان‏های اصلی در متن آمده‏اند.

کتاب با فهرست مندرجات پایان می‏یابد.

جمع‏آوری این مواد ارزنده در یک مجلّد، که در بالا به شرح عرضه شد تا ظرافت‏های این تألیف مد نظر قرار گیرد، خواننده علاقه‏مند را به تحسین وامی‏دارد؛ به‏خصوص که با روشی جدید و کاری نو درباره سنگ‏نوشته‏های هخامنشی روبه‏رو هستیم.

در بحث از تاریخچه رمزگشایی کتیبه‏ها، نویسنده، با شرح جزئیات داستانِ حماسه‏گونه گشوده شدن این راه پرفراز و نشیب و با ذکر نامِ دانشمندانی که در این زمینه خطر کرده‏اند و گام به گام پیش رفته‏اند تا سرانجام هر واژه‏ای مدلول خود را بازیافته است و پژوهش‏های مربوط به زبان فارسی باستان به گسترش کنونی رسیده است، خواننده را کاملاً با مشکلات این راه سپری‏شده و درنوردیده آشنا می‏سازد.

ما در این کتاب با نظریه‏های گوناگون درباره زبان‏های ایرانی و زبان‏های دوره باستان، با تأکید بیشتر بر زبان فارسی باستان و خط میخی مربوط به آن، آشنا می‏شویم. زبان‏های هم‏جوار فارسی باستان، خطوط میخی خویشاوند با خط میخیِ فارسی باستان و سرانجام ویژگی‏های نگارشی و آواییِ الفبایِ فارسی باستان با درایت تمام بررسی شده است. مؤلف در بحث از خط فارسی باستان به نکته‏های جالبی اشاره دارد. وی درباره

خویشاوندی این خط با خطوط مدیترانه‏ای دلایلی عرضه می‏کند از جمله آن‏که در این خطوط n و m پیش از صامت ثبت نمی‏شوند و جای پای این پدیده را در خط فارسی باستان می‏بینیم؛ و حال‏آن‏که این پدیده در دستگاه نگارشی منطقه مربوط به زبان‏های ایرانی دیده نمی‏شود. زبان فارسی باستان آواهای خیشومی دارد، اما خط در چنین مواردی آنها را ثبت نمی‏کند. از این‏رو نتیجه گرفته می‏شود که الفبایی که زبان فارسی باستان با آن نوشته می‏شود برای این زبان درست نشده است. (ص۷۱ و ۷۲)

لوکوک فرضیه‏های گوناگون درباره واژه آریا را به بحث می‏کشد و سپس نظریه‏ای را که آن را از *nri- هندو اروپایی می‏دانند مطرح می‏کند و همسانی این واژه را با nar اوستایی و سنسکریت و جای پای آن را در یونانی و در نام نرون نشان می‏دهد؛ ولی، هم‏چنان، جای تردید را برای خواننده باقی می‏گذارد. (ص۳۲)

در فصل مربوط به آریاها در ایران، مؤلف، با شواهد ارزنده، از اقامت پارس‏ها در جنوب دریاچه اورمیه و سپس اسکان آنها در فارس سخن می‏گوید. (ص۳۳-۳۵)

وی، درباره ایران‏شهر و aryaÎnaÎm xsÏaÑra (= قلمرو آریاها) بحث جالبی پیش می‏کشد و از واژه شهر و تحول معنایی آن سخن می‏گوید. شرح می‏دهد که چگونه معنی «قلمرو» واژه شهر به مفهوم کنونی تحوّل یافته است. جای پای مفهوم کهن شهر رادر نام شهرزاد می‏یابد که معنی واقعی آن «دخت قلمرو» است. (ص۳۱)

نویسنده این اثر قرابتی میان نام ایرلند و آریاها نمی‏بیند. (ص۳۳)

نویسنده نکته درخور توجهی را درباره واژه بربر توضیح می‏دهد و آن این که اگر یونانیان ایرانیان و غیریونانیان را بربر نامیده‏اند به هیچ وجه به دلیل حقیر شمردن آنان نیست؛ زیرا این واژه، در زبان یونانی باستان، مدلول توهین‏آمیزی نداشته است بلکه barbarosنوعی نام‏آوا بوده و به بیگانگانی اطلاق می‏شده است که زبانشان به نظر نامفهوم می‏آمده است. مدلول تحقیرآمیزی که امروزه این واژه دارد متأخر و محصول تلقّی رومیان است که مورخان دوره‏های بعد و نویسندگان معاصر نیز هم‏چنان این تلقّی را ادامه داده‏اند. (ص۱۹)

مؤلف اهمیت سنت شفاهی را در این دوران با بحث درباره واژه Ñatiy- «می‏گوید» پیش می‏کشد. این واژه در غالب کتیبه‏ها و به خصوص در کتیبه بیستون آمده است. به نظر او، این واژه گویای آن است که این متن نه‏تنها در این سنگ‏نوشته و به زبان و خط فارسی باستان نگارش یافته است بلکه متنی بوده است برای عرضه و ابلاغ در سراسر قلمرو هخامنشیان. (ص۹۵ به بعد)

هم‏چنین، درباره واژه xsÏaÎyaÑiya «شاه» توضیحات درخور توجهی دارد و به خصوص ترکیب xsÏaÎyaÑiya xsÏaÎyaÑiyaÎnaÎm (شاهِ شاهان) را ساختی بیگانه می‏داند؛ زیرا، در زبان‏های هندو اروپایی باستان، در این نوع گروه‏های اسمی، معمولاً مضاف الیه پیش از مضاف قرار می‏گیرد و ساختی که برای این ترکیب انتظار می‏رود *xsÏaÎyaÑiyaÎnaÎm xsÏayaÑiya است که در فارسی میانه نیز به صورت sÏaÎhaÎn-sÏaÎh دیده می‏شود. ساخت اختیارشده در کتیبه‏ها نوعی گرده‏برداری از صورت سامی sÏarru sÏarraÎni است و نحو زبان‏های سامی را نشان می‏دهد، هم‏چون ملکِ الملوک. (ص۱۶۶)

درباره اصل مادی واژه xsÏaÎyaÑiya نیز توضیحات کاملاً روشن است؛ زیرا، در غیر این‏صورت، می‏بایست لفظ به صورت *xsÏaÎyasÏiya می‏بود. (ص۴۷)

مؤلف، در توضیح این اقتباس، می‏گوید که این واژه دولتی بوده و در نهاد حکومتی ماد وجود داشته است و هخامنشیان، پس از غلبه بر مادها، اصطلاحات دولتی و سیاسی را از پیشینیان خود گرفته‏اند. (ص۱۶۶ و ۱۶۷)

درباره محل قرار گرفتن کتیبه‏های یادبود بنای داریوش، نویسنده سعی دارد پاسخی برای این پرسش بیابد که چرا این کتیبه‏ها در جایی که امروزه دور از نظر می‏نماید قرار دارند، در حالی که انتظار می‏رفت که چنین اسناد معتبری در محلی چشمگیرتر جای داشته باشند. با توجه به تاریخچه جایگاه این کتیبه‏ها، زمانی که آنها، به فرمان داریوش، کار گذاشته شدند، از سوی جنوب وارد این صفّه می‏شدند و، در نتیجه، سنگ‏نوشته‏ها بلافاصله در معرض دید قرار می‏گرفتند. سپس، جانشینان داریوش درِ ورودی با شکوه‏تری در بخش غربی این صفّه ساختند و این کتیبه‏ها از دید به دور افتادند. (ص۹۸)

در این کتاب، بر نقش سیاسی تخت جمشید تأکید فراوان رفته (ص۹۸)؛ و توضیحات عالمانه‏ای درباره تالارها داده شده و بحث‏های ریشه‏شناسی جدیدی درباره نام کاخ‏های هدیش و تچره به میان آمده است. (ص۱۰۱)

مؤلف، درباره اعتقادات دینی هخامنشیان بحث‏های پرنکته‏ای مطرح کرده و بود یا نبودِ فرهنگ اوستایی در ایران هخامنشی را به بحث کشیده است. اهوره‏مزدا، به عنوان خدای برتر، در همه کتیبه‏ها ستایش شده است. اهوره مزدا آفریننده‏ای است که آسمان را، زمین را، مردم را و شادی را برای مردم آفرید و این کاملاً با مفاهیم اوستایی (یشت ۱۳، بند۲) همسانی دارد. اما نویسنده به نبودن نشانی از نام زردشت و امشاسپندان در متون فارسی باستان اشاره می‏کند و این را دلیل عدم گسترش فرهنگ اوستایی در اعتقادات دینی هخامنشیان می‏داند.

این نکته مشکل پذیرفتنی باشد؛ زیرا در کتیبه‏های دوره ساسانی نیز، با همه گستردگی آیین زردشت در آن دوره، نشانی از نام زردشت و امشاسپندان نیست. از سوی دیگر، باید به وجود دو نوع نهاد اعتقادی در دوره هخامنشیان قایل شد: دین گاهانیِ دین مردان و دین فرمانروایان(۷). شاهان در دوره هخامنشی مشروعیت حکومت خود را از اهوره‏مزدا می‏گیرند. داریوش و خشایارشا فرمانروایی خود را فقط مدیون خدای بزرگ اهوره‏مزدا می‏دانند. لوکوک بر آن است که مشروعیت ایزدی شاهان هخامنشی نهادی است تحت تأثیر الگوی بین‏النهرینی و در گذار این عقیده اورارتوها نیز مؤثر بوده‏اند. سپس، این تفکر با اعتقاد به فرّه/ خورنهی اوستایی، که در آن مشروعیت شاهان مرهون فرّه شاهی است، آمیخته می‏شود. (ص۱۵۷ به بعد) امّا، درباره فروهرها، لوکوک تصویر آنها را شبیه شاهان هخامنشی می‏داند(۸).

مطالبی خواندنی درباره مغ‏ها و واقعه گئوماته مغ در این کتاب مطرح شده است. لوکوک کمبوجیه و بردیا را شخصیت‏های تاریخی می‏داند و شورش گئوماته مغ (بردیای واقعی) را نشانه‏ای از جدال دینی همراه با مسائل سیاسی فرض می‏کند که به مخالفت با داریوش پیش آمده است. احتمالاً اعتقادات دینی داریوش و کمبوجیه همسان بوده است. (ص۱۶۱ و ۱۶۲)

درباره اعتقادات دینی هخامنشیان از روی مطالب کتیبه‏ها مشکل می‏توان اظهار نظر کرد. در این کتاب، به روایت بابلیِ بند ۱۴ کتیبه بیستون اشاره شده است حاکی از آن که گئوماته مغ نیایش‏گاه‏ها را ویران و داریوش بلافاصله آنها را بازسازی کرده است.

بنا به نوشته‏های هرودوت و کاوش‏های باستان‏شناسی، ایرانیان هخامنشی معبد نداشتند تا گئوماته آن را ویران کند. پس روایت بابلی حوادث را با معیارهای سیاسی بابلی گزارش می‏کند. (ص۱۶۳)

در متن فارسی باستان، برای مفهوم نیایشگاه از واژه aÎyadana استفاده شده است که واژه‏ای ناشناخته است، هرچند می‏توان در آن yad- فارسی باستان و yaz- اوستایی را بازشناخت (ص۱۵۹). در هر حال، در این واژه وجود مفهومی انتزاعی را می‏توان حدس زد. (ص۱۶۳)

مؤلف به نقش انجمن‏های مردمی در این دوره نیز اشاره و بحث جالبی درباره واژه kaÎra فارسی باستان مطرح کرده است. هرچند این واژه، در همه‏جا، به «مرد جنگی» ترجمه شده، ولی، در حقیقت مراد از آن گروه سپاهیان است. به زعم نویسنده، در این واژه باید مفهوم جمع شدن مردمان را به صورت انجمن‏ها دید، به خصوص نقش این گونه انجمن‏ها در نوشته‏های کتیبه بیستون کاملاً روشن است. نقش kaÎra ، پس از کتیبه بیستون، کم رنگ‏تر می‏گردد (ص۱۶۸ به بعد). ضمنا، درباره نگارش متأخرترِ ستون پنجم کتیبه بیستون نیز، استدلالات جالبی در کتاب عرضه شده است.

مطالب مربوط به گاه‏شماری در دوران هخامنشی با ریزه‏کاری‏های بسیار ارزنده مطرح و فهرست تطبیقی ماه‏ها در فارسی باستان، بابلی/ اکّدی، با مقایسه با ماه‏های زردشتی و جز آن به دست داده شده است (ص۱۷۱ به بعد). به خصوص باید، برای دوران داریوش، به گاه‏شماری تطبیقی ابتکاری اشاره کرد که حوادث تاریخی این دوران را، بنا بر مطالب سنگ نوشته بیستون، فهرست‏وار توضیح می‏دهد. به عنوان مثال:

۱۰/۳/۵۲۲ (۱۴ ویه‏خنه(۹)/ ادارو(۱۰)) قیام گئوماته (بند۱۱)

۲۹/۹/۵۲۲ (۱۰ باگیادی(۱۱)/ تشریتو(۱۲)) پیروزی داریوش بر گئوماته (بند ۱۳) (ص۹۳ به بعد)

زبان و بیان اثر روان و شیرین و سهل و ممتنع است. مشکل‏ترین و پیچیده‏ترین مطالب با گزارشی گیرا در دسترس خواننده قرار می‏گیرد.

درباره شیوه مؤلف در نشان دادن مآخذ، نکته‏ای که باید به آن اشاره کرد این است که وی در این مورد، به ذکر متون اصلی مانند وداها یا اوستا و یا تاریخ هِرودوت اکتفا کرده است. نویسنده این کار را آگاهانه انجام داده است. وی، در پیش‏گفتار، توضیح می‏دهد که این اثر برای مخاطبانی در طیفی گسترده نوشته شده است. با این همه، به‏خصوص بر آن تأکید دارد که آراء دانشمندان خبره در هر مبحثی کاملاً مدّ نظر او بوده است. ضمنا کتاب‏نامه موضوعی پایان کتاب راه را برای پژوهشگران علاقه‏مند باز می‏گذارد. هم‏چنین نویسنده یادآور می‏شود که متخصصان معتبر باستان‏شناس و زبان‏شناس و جز آن (که نام و رشته تخصصی آنان به طور دقیق ذکر شده است) این اثر را پیش از چاپ خوانده‏اند و نظر خود را در اختیار مؤلف قرار داده‏اند. یادآوری این موضوع اطمینان خاطر کامل در مورد اعتبار مطالب کتاب به خواننده می‏دهد.

نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که بخش اول، که مقدمه‏گونه‏ای بر مطالب سنگ‏نوشته‏هاست، بیشتر حجم اثر را اشغال کرده است. مؤلف درباره تخصیص چنین سهمی به این بخش توضیح می‏دهد که قصد نداشته است که، در آن، دوره‏ای از تاریخ را به روایت بکشد، بلکه فقط مسائلی را مطرح کرده است که پاسخ‏گوی پرسش‏هایی که ضمن خواندن و تفسیر کتیبه‏ها پیش می‏آید باشند و، بدون چنین سرآغازی هرچند طولانی، بررسی مسائل سنگ‏نوشته‏ها دشوار می‏شده است.

در این کتاب، ترجمه متن‏ها داده شده ولی به تجزیه و تحلیل واژه به واژه آن پرداخته نشده است. نویسنده به کار ارزنده کنت(۱۳) در این باب اشاره دارد و، برای پرهیز از تکرار، فقط در مواردی طرح بحث تازه می‏کند که با مطالب گفته‏شده پیشین اختلاف نظر وجود داشته باشد.

آنچه این کتاب را بیشتر خواندنی و قابل استفاده می‏کند نکات نو و جالبی است که در هر صفحه آن به چشم می‏خورد و در این مقاله برای اجتناب از اطاله کلام فقط به نمونه‏هایی از آنها اشاره شده است.

این اثر، که برای علاقه‏مندان ایرانی ناآشنا به زبان فرانسه هنوز دور از دسترس است(۱۴)، یکی از جدیدترین و باارزش‏ترین آثار در مورد تاریخ هخامنشی به شمار می‏آید و برای پژوهندگان فرهنگ کهن ایران بسیار مفید است.

ما تلاش درخور ستایش پروفسور پی‏یر لوکوک را در تألیف این کتاب ارج می‏نهیم و از او سپاسگزاریم که برای روشنی‏بخشیدن بر بخشی از فرهنگ ایران‏زمین چنین کار سترگی را به انجام رسانده است.

منبع :

* Pierre LECOQ, Les insriptions de la Perse achéménide, Gallimard, 1997.

۱ ) ص۱۹ و ۲۰ کتاب.

۲) Garcias de Silva y Figueroa.

۳ ) ص۲۲ کتاب.

۴ ) برای آگاهی از تاریخچه رمزگشایی و فهرست نخستین بازدیدکنندگان از سنگ‏نوشته‏های هخامنشی و جزئیات پژوهش‏ها در این زمینه، á ص۱۹ تا ۳۰ کتاب.

۵ ) Gadatas ، نویسنده قرابت میان این نام و *GaÎ(v)-daÎta یا *Baga-daÎta به معنی «گاو داده‏شده» یا «خدا داده» را احتمال می‏دهد.

۷ ) موله، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ پنجم، تهران ۱۳۷۷، ص۱۱۸.

۸ ) در این باره، هم‏چنین á

Sh. ShahbaÎzi, “An Achaemenid Symbol Farnah””””, in Archaeologische Mitteilingen Aus Iran, 1980. p. 128

۹ ) ViyaÎxna در فارسی باستان، نام ماه دوازدهم.

۱۰ ) AddaÎru در بابلی/ اکدی نام ماه دوازدهم.

۱۱ ) BaÎgayaÎdi در فارسی باستان نام ماه هفتم.

۱۲ ) TasÏritu در بابلی/ اکدی نام ماه هفتم.

۱۳) R. G. Kent, Old Persian, 1953.

۱۴ ) این کتاب زیر نظر این‏جانب ترجمه می‏شود.

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها