آداب و رسوم بابلیـان از نظر هرودوت

لباس بابلی ها یک جامۀ کتانی است که تا پای ایشان می رسد، روی آن هم جامۀ دیگری است پشمی، افزون بر آن ردای کوتاه سپید که روی خود می اندازند، کفش های ایشان گونۀ عجیبی است و با کفش های « بوتی ها » بی شباهت نیست. موی سر ایشان بلند است و عمامه بر سر دارند و تمتم بدن خود را با عطرها خوشبو می سازند. هرکسی مُهری به همراه دارد و همچنین عصایی دستی که سر آن به شکل سیب، یا گل سرخ، سوسن، عقاب یا شبیه به اینها می باشد زیرا نزد ایشان مرسوم نیست که عصا بدون زینت باشد. در مورد رسوم ایشان که اکنون شرح خواهم داد چیزهایی به نظر من بسیار عاقلانه است: هر سال یکبار در هر دهکده تمام دختران را که پا به سن ازدواج گذاشته اند در یکجا گردهم می آورند، مردها دور ایشان حلقه وار می ایستند، سپس شخصی نام یک یکِ دختران را می برد و آن ها را برای فروش عرضه می دارد.

وی از وجیه ترین دختران آغاز می کند، وقتی که او را به بهای گرانی خریدند، سپس نام دختری که در وجاهت پس از اوست خوانده می شود. تمام اینها برای ازدواج فروخته می شوند، بابلی های ثروتمند که قصد ازدواج دارند برای تصاحب دختران قشنگ با هم رقابت می کنند، در صورتی که اشخاص بیچاره ای که در جستجوی همسر برای خود هستند و در وجاهت زن اصراری ندارند. دختران خانه دار را با کابین قلیل می برند چون عادت بر این جاری بود که پس از آنکه جارچی نام های تمام دختران زیبا را خواند، باید زشت ترین ایشان را هم نام ببرد و او را به مردانی عرضه بدارد و بگوید که کی حاظر است او را با کابین قلیل بگیرد؟ مردی که حاضر بود با پول کمی همسر اختیار کند، او را به وی می دادند… کابین ها از پولی که برای دختران زیبا داده شده بود فراهم می شد، بنابراین از پول وجیه ترین دخترها کابین زشت ترین را فراهم می کردند و کسی نمی توانست دختر خود را به هرکس که دلش خواست یدهد. همچنین هیچکس قادر نبود دختری را که خریده بود ببرد بدون آنکه مسلم شده باشد که واقعاً می خواسته است او را زن خویش کند، ولی اگر اتفاقاً چنان پیش می آمد که ایشان با هم سازگار نشدند ممکن بود پول را پس داد. هرکس میل داشت می توانست از دهات دوردست بیاید و در خرید دختران شرکت کند. این از بهترین رسوم ایشان بود ولی اکنون دیگر معمول نیست و به تازگی نقشۀ به کل متفاوتی برای جلوگیری از اجحاف نسبت به دختران خود اختیار کرده اند تا مانع شوند که آن ها را از اقوام و خانه جدا کرده  و به شهرهای دور ببرند که موجب معروفه شدن دختران ایشان می گردید.

پس از رسم نخست که در بالا آمد، این یکی نیز عاقلانه ترین رسوم ایشان است: آن ها پزشگ ندارند ولی هر گاه کسی ناخوش می شود او را در میدان شهر می خوابانند و عابرین جلو می آیند و اگر خودشان آن بیماری را داشته، یا اطلاع داشته باشند کسی به آن مبتلا بوده، دارویی به او تجویز می کنند و هرچه را که مایۀ شفای خودشان شده بود، یا دوای درد کسی را می شناختند می گویند، و هیچکس حق ندارد که از کنار مرد ناخوشی بگذرد بدون آنکه درد و ناخوشی او را پرسیده باشد. ایشان مردگان خود را دفن می کنند و مانند مصریان آداب ترحیم دارند.

( هرودوت: ۱۳۵۰: ۱۳۲-۱۲۵ )

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها