غزنویان؛ حاکمان ادب‌پرور یا یاغیان وحشی

 ۱۵ نوامبر سال ۹۸۸ میلادی سبُکتَکین از سران طوایف معروف به «تُرکان غُز = اَغوزها» کابل را تصرف کرد که مورّخان، این روز را سالروز تاسیس حکومت غزنویان می‌دانند. این خاندان برای مدت‌ها عمدتا بر ایران خاوری و گاهی تا «ری» حکومت کردند. غزنویان نخستین دودمان تُرک زبان بودند که بر بخشی از ایران سلطنت کردند، سلجوقیان دومین آنها و حکومت تُرک و مغول (آلتائیک‌ها) بر ایران تا دوران صفویان که آنان هم به نوشته برخی از مورخان (که تبار شاه اسماعیل یکم را بررسی کرده‌اند) نیمه تُرک بودند ادامه یافت و پس از زندیه، یک ایل دیگر آلتائیک (مغول تبار ترکمن) به نام قجَر (قاجار و از نسل قاجار نویان امیرزاده مغول) حکومت ایران را به دست گرفت تا زمان پهلوی‌ها.

ساسانیان برای جلوگیری از ورود طوایف دوردست «آلتائیک» به منطقه فرارود (ماوراءالنهر)، در سرحدات شمالی این منطقه (سیر دریا = رود سیحون) پادگانهای متعدد به نام «مرزبان» تاسیس کرده بودند که پس از افتادن ایران به دست عرب، این پادگانها برچیده شدند و مهاجرت آن طوایف به «فرارود» آغاز شد و عباسیان و پیش از آنان حتی امویان به استفاده از مردان این طوایف در ارتشهای خود پرداختند که اصطلاحا «غلام» خطاب می شدند و از این طریق قدرت یافتند. قدرت گرفتن سبکتکین هم از همین راه بود.

وی عمیق تر از پیشینیان خود در ایران خاوری پیشروی کرده بود. مخالفت ساسانیان با ورود آلتائیک ها به قلمرو ایران، نژادی نبود و فرهنگی و رفتار بود. رفتار آلتائیک های تهاجمی بود و به علاوه، در تضاد با اخلاقیات ایرانی.

سلطان محمود غزنوی مهمترین حکمران غزنویان (منسوب به شهر غزنه، مقّر حکومت آنان) بود. وی با این که از تبار ایرانی نبود به ادبیات فارسی خدمت بسیار کرد. محمود چندبار به هند شرقی حمله نظامی برد و مردم این دیار را به مسلمان شدن ترغیب کرد که نتیجه اش (۹ قرن بعد) ایجاد کشور پاکستان بوده است. اینکه برخی از راه اشتباه و یا تعمد، غزنویان را موسس افغانستان می‌دانند درست نیست. ایران پس از غزنویان قرنها یکپارچه بود. افغانستان نامی است که انگلیسی ها در قرن نوزدهم (و پس از تکمیل تصرف هندوستان) بر ایران خاوری گذاردند تا حائلی میان متصرفات روسیه در «فرارود» با هندوستان شان باشد و قبلا چنان واژه ای به این صورت بکار نمی رفت. در نیمه دوم قرن هجدهم در زمانی که احمدخان درّانی (ابدالی) افسر سابق ارتش ایران در قندهار ادعای استقلال (استقلال منطقه مسکونی طایفه خود) کرد و به هندوستان لشکر کشید واژه ای به نام افغانستان وجود نداشت.

احمدخان (که نام او از کودکی احمدشاه بود) درپی قتل نادر در کودتای ژوئن ۱۷۴۷ قوچان و در زمانی که کریمخان زند سرگرم سر و سامان دادن به اوضاع وطن بود به قندهار رفته و در اکتبر همان سال (سال ۱۷۴۷) در اجتماع سران طایفه ابدالی و پشتون های منطقه قندهار اعلام استقلال کرده بود. احمدخان درجریان لشکرکشی نادر به هندوستان و تصرف دهلی با او بود و چون در آن لشکرکشی با وضعیت هند آشنا شده بود، بعدا خود مستقلا به آنجا تعرض نظامی کرد و همین تعرّض انگلیسی ها را متوجه ایران خاوری و اهمیت استراتژیک آن و توان و روحیه جنگی پشتونها کرد. دولت لندن که نگران تعرض دیگری از ناحیه پشتونها به هندوستان خود بود برای تجزیه این طوایف، «مورتیمر دوراند» را مامور تعیین مرز افغانستان و هندوستان کرد و وی این خط مرزی ۲ هزار و ششصد کیلومتری را به گونه‌ای ترسیم کرد که طوایف پشتون میان افغانستان و هندوستان (اینک پاکستان) تقسیم و بیشتر آنها سهم هندوستان شوند که اینک در شمال غربی پاکستان ـ ایالت های خودمختار وزیرستان، سرحد و … ساکن هستند، پاتان خوانده می‌شوند و بزرگترین شهر شان پیشاور است.

شرح خط دوراند که تعمدا تنها به زبان انگلیسی نوشته شده بود تا امیر عبدالرحمان خان حکمران افغانستان (در آن زمان تحت الحمایه دولت لندن) متوجه جزئیات آن نشود ۱۲ نوامبر ۱۸۹۳ به امضای نمایندگان او رسید که از زمان تاسیس پاکستان در سال ۱۹۴۷ به صورت یک مسئله درآمده و با پیدایش طالبان و القاعده که در طرفین این مرز فعالیت دارند به مرز خونین معروف شده است. به نظر بسیاری از تاریخدانان، عملیات نظامی جاری در افغانستان (از اکتبر ۲۰۰۱ تاکنون) عمدتا به تحریک سران دولت لندن صورت می گیرد که دنباله سیاست قدیمی آن است و نمی خواهد چین، ایران و روسیه در آسیای جنوبی بسط نفوذ کنند. لندن از میزان علاقه مندی ۱۰ میلیون تاجیک (پارس) و سه میلیون هزاره (شیعه) افغانی به ایران واهمه دارد و دلواپس امتیازهایی که به ایران در مورد منطقه هرات در قرارداد پاریس داده است.

اما غزنویان طی حکومت بر ایران اقدامات بسیاری انجام دادند. اقداماتی که هنوز قضاوت تاریخی درستی از آن وجود ندارد. برخی اعمال و کنش‌های آن‌ها بسیار خشن، غیرانسانی و آسیب‌رسان بوده و بعضی دیگری از اقدامات‌شان را می‌توان خدماتی ناب به عرصه فرهنگ و ادبیات و هنر ایران قلمداد کرد.

به عنوان نمونه می‌شود اقدامات موثر آن‌ها در به خدمت گرفتن شعرا و ادبا را مورد توجه قرار داد. تعداد کثیری از شاعران و ادبیان دوره غزنوی به خدمت دربار سلاطین آن دودمان در می‌آمدند و می‌توانستند در این بستر به تقویت آثار، بهبود جایگاه و در نتیجه به ارتقاء کیفی هنر و ادب فارسی کمک کنند. برخی از این چهره‌ها عبارتند از:

 

نصرالله منشی

نصرالله ملقب به ابوالمعالی یکی از نویسندگان و منشیان دربار غزنوی در سده‌ ۶ هجری بوده‌است. اصل وی به روایت هفت اقلیم از شیراز و به روایت دیگر از غزنین است. او در آغاز جوانی به دربار بهرام‌شاه غزنوی وارد شد. چندی بعد در زمان سلطنت خسروشاه غزنوی به سمت دبیری رسید و حتی توانست در زمان شاه بعدی به نام خسرو ملک به مقام وزارت برسد. اما در زمان همین شاه بود که مورد غضب قرار گرفت و تا پایان عمر به زندان افتاد. وی نثری روان داشت و با استفاده از همین قریحه، کتاب کلیله و دمنه را از عربی به پارسی برگرداند و آن را به ابوالمظفر بهرام‌شاه غزنوی تقدیم کرد. سرانجام ابوالمعالی را از حبس به قتل رساندند.

عسجدی

عبدالعزیز پسر منصور مشهور به عَسجَدی مروزی شاعر ایرانی است که در اوایل سده‌چهارم و اواخر سده‌ پنجم هجری می‌زیست. وی از شاعران دربار سلطان محمود غزنوی بود. گمان برده می‌شود که وی پس از مرگ سلطان محمود در دربار پسر وی سلطان مسعود غزنوی و همچنین پس از وی در دبار سلطان مودود غزنوی پسر سلطان مسعود نیز شاعری می‌کرد. وی در اشعار خود آنان را مدح کرده است. عسجدی از شاعرانی است که در فتح «سومنات» به دست سلطان محمود، قصیده‌ای در تهنیت ساخته که آن قصیده در کتاب‌های تراجم ضبط شده و مشهور است. وفات او در سال ۴۳۲ ه.ق ذکر کرده اند. از اشعار او جز چند قصیده و مقداری اشعار پراکنده چیزی باقی نمانده است.

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها