نوستالژی‌های دوران قاجار

گزارش از بازار پر رونق اشیا و نشانه های دوره قاجار که از حد مد روز فراتر رفته و تبدیل به مکانی برای تهیه خاطرات مبهم از گذشته ها شده است.

با اینکه بسیاری هنگامی که نام سلسله قاجار را می شنوند یاد بی کفایتی ها و جدایی بخش های بزرگی از کشورمان در دوران قجرها می افتند، اما موج نوستالژی به دوران آنها این روزها مد روز است. اعتقاد عمومی این است که روزگار قاجار چیزی برای افتخار کردن ندارد، اما ما اشیا، فرهنگ و آنچه را یادآور آن دوران است دوست داریم، بابتش پول می دهیم و با افتخار به نمایشش می گذاریم.

زمانی بزرگی گفته بود میل مردم ایران به نوستالژی و تاریخ، ناامیدی به آینده است، وگرنه دلیلی ندارد ملتی این قدر درگیر گذشته و نشانه هایش باشد. برخی می پرسند میل عمومی ما به تزیین خانه های مان با فرهنگ قجری را باید موجی زودگذر دید یا این که نخ های قدرتمندی در فرهنگ عمومی ما را به آن روزها وصل کرده که هنوز توانایی رهایی از آن را نداریم.» پاسخ هر چه باشد، رابطه دیو و دلبری ما با قاجار و نشانه هایش یک قرن است که دست از سر ما بر نداشته است.

در نوستالژی های دوران قاجار، دنبال چه می گردیم؟

«سماور زغالی قاجار هم هست که یک و نیم میلیون قیمتش است. شما یک بار چای دم کن و بخور تا ببینی خیلی بیشتر از این می ارزد.» پیرمرد نشسته ته مغازه تاریکش در گوشه خلوت یک پاساژ آنتیک فروشی خیابان منوچهری سعی دارد چیزی بفروشد، حالا هر چه باشد. برای هر کدام از وسایل خاک گرفته اش داستانی دارد. «این حمایل را می بینی؟

کسی در حضور احمدشاه است، آن را انداخته است. عکسش هم هست، ببین…» بعد عکسی را در می آورد. شاه کودک در میان درباریان ایستاده و همه حمایل هایی از شانه آویزان کرده اند. عکس قدیمی و بی کیفیت است. بین آنچه در عکس دیده می شود و آن وسیله، شیر و خورشید بزرگی مشترک است که در دایره ای نقره ای رنگ وسط حمایل قرار گرفته. «این را نتیجه اش به ما داد.
با همین عکس، از آمریکا برگشته بود که خانه پدربزرگش را در خیابان دیباجی بفروشد که این را در زیرزمین پیدا کرده بود. خیلی چیزهای دیگر هم داشت که نفروخت. با خودش برد آمریکا. آنجا بیشتر برای جنس قدیمی ارزش قائلند.» اصرار دارد که دو میلیون بفروشد. «نقره اش الان پانصد تومان قیمتش است. شما این را بخری دو سال دیگر بیا همین جا، دو برابر ازت می خرند.»

غبارروبی از قاجار

زمانی که آقامحمدخان (آغامحمدخان) آخرین شاهزاده زند را کور کرد و کشت، کسی تصورش را هم نمی کرد قرار است در سلسله ای که این مرد مقطوع النسل پایه می گذارد، در جنگ ها ببازیم و شرق، شمال شرق و شمال غرب را از کشورمان جدا کنند. ایران در دوران هفت شاه قجر و حکومت صد و سی ساله این سلسله مستعمره نشد اما در روزگاری که اروپا و غرب به سرعت مدرن می شد و انقلاب صنعتی و پیشرفت های علمی فاصله غرب و شرق را به شکل ایلیاتی سرعت می داد، با همان رسوم پادشاهی گذشتگان اداره شد.

شاهان قاجار برای مدرن کردن ایران تلاش هایی کردند، اما نهایتا در پایان دوره آنها، کسی دلش برای حکمرانی شان تنگ نشد. البته شاهزادگان بازمانده قجری و برخی مورخان به تازگی نگاهی دوباره به این سلسله انداخته اند و معتقدند آنچه در خصوص بی کفایتی قاجار در فرهنگ ما خطور کرده، نتیجه دوره پهلوی و به خصوص رضاشاه است؛ کسی که برای مشروعیت بخشی به سلطنت خود، یکسره دستاوردهای پادشاهان پیش از خود را به باد تمسخر می گرفت.

این عده معتقدند در شرایطی که ایران در میدان رقابت روسیه تزاری، بریتانیای در اوج و فرانسه احیا شده بعد از انقلاب قرار داشت، دستاوردهایش در یکپارچه نگه داشتن کشور و عدم تجزیه اش به شکل کامل، حاصل درایت بوده است. هر چند به نخبه کشی و مقاومت در برابر تغییرات از پایینی اشاره ای نمی کنند.

اما آنچه آنها بیش از سیاست بر آن تکیه می کنند، فرهنگ قجری است. معتقدند این که مردم به باقیمانده نشانه های قاجار با لذت نگاه می کنند و تاریخ شان را در اشیا و نشانه های آن دوران جستجو می کنند، حکایت از تاثیر ماندگار این سلسله ترک زبان بر تاریخ ایران دارد.

در نوستالژی های دوران قاجار، دنبال چه می گردیم؟

دنبال اجدادمان می گردیم؟

تا همین چند سال پیش اگر کسی قرار بود از قاجار نشانه ای بیابد، به ابروهای پیوندی زنان و سبیل های از بناگوش در رفته مردان اشاره می کرد. اما الان به لطف میل مبهم ایرانی جماعت به کند و کاو در تاریخ برای پیدا کردن نشانه های هویت؛ بازار بزرگی حول فرهنگ قاجار شکل گرفته است. شمعدانی های لاله عباسی، چراغ موشی های قدیمی، آفتابه و لگن های مسی، گرامافون های قدیمی و نقاشی های قهوه خانه ای و لیست بی انتهایی از وسایلی که ما را به دوران شاه شهید و جانشینانش ربط می دهند، تبدیل به بازار جذاب و بزرگی شده که گردش مالی بزرگی را رقم زده است.

حالا طبقه متوسط رو به بالا، اگر فرصتی برای تزئین خانه اش داشته باشد، حتما اصل یا بدل وسیله و نشانه ای قجری را در دکوراسیون خانه اش جای می دهد. از آویز، خنجر، جاسیگار، مهر و قیچی گرفته تا جای سنگ پا، قوری، دکمه، گوشواره، کتاب، کاسه و کارت پستال های آن دوران برای خود بازارهای گرمی پیدا کرده اند که تا یکی دو دهه پیش غیرقابل تصور بود. کافی است صبح جمعه مسیرتان به پاساژ پروانه در چهارراه استانبول تهران بیفتد تا از رونق خرید و فروش کالاهای عصر قاجار و البته منتسب به قاجار از حیرت انگشت به دهان بگیرید؛ بازار پر رونقی که باعث شده تا دزدان کاشی های سردر خانه های قدیمی را شبانه بربایند و با قیمت های آنچنانی بفروشند.

سحر و همسرش را در همین جمعه بازار می توانید پیدا کنید. کاسه و بشقاب های سفالی می سازند و هر هفته بساط می کنند. رشته صنایع دستی خوانده اند و وقتی چند سال پیش اولین زبانه های گرمی بازار نوستالژی را حس کردند، زدند توی این کار و آن قدر راضی هستند که جدا از فروش محصولات شان به فروشگاه های خیابان ویلا، ته مانده کارگاه شان را اینجا می آورند و می فروشند. سحر می گوید: «رد هر صورت دوره قاجار دورهای قبل از مدرن شدن همه جانبه در اوایل قرن است. زندگی مردم آن موقع مثل الان ماشینی نشده بود. مردم دوست دارند چیزی داشته باشند که با آن احساس پیوند به دوران گذشته کنند.»

همسر سحر دستش را توی موهای فرفری اش فرو می برد و از وجهی دیگر علاقه تازه جامعه به یک قرن پیش را نگاه می کند: «فکر کنم علاقه ما به پدربزرگ ها و مادربزرگ ها و دوران کودکی خودمان است که به دنبال اشیای قدیمی می رویم. می خواهیم با یک فانوس یا قوری و سماور مسی، یاد آن روزها را زنده نگه داریم.» سحر توی حرفش می پرد: «مد. مد را فراموش نکنید. الان مد شده همه دنبال جنس قدیمی باشند. من خودم در به در دنبال پنکه مادربزرگم گشتم و آخر سر از خاله ام گرفتمش، الان گوشه خانه مان است. استفاده که نمی شود ولی شکل دکوری خوبی دارد. البته من اشکالی نمی بینم آدم به دنبال ریشه های خودش باشد یا سرگرمی مانند جمع آوری اشیای قدیمی داشته باشد.»

در نوستالژی های دوران قاجار، دنبال چه می گردیم؟

همسرش نگاه جامعه شناختی دیگری دارد: «ما در دوران مدرن تنهاتر شده ایم. آن روزها، عصر عشق های پایدار و اخلاقیات، فراموش شده است و هر چه زمان می گذرد، ایرانی ها به آن دوره احساس الفت بیشتری پیدا می کنند. برای همین سعی می کنند در خانه و زندگی شان نشانه هایی از آن دوران داشته باشند و یک جوری خودشان را به آن فرهنگ پیوند بدهند.»

اما این پیوند گاهی خیلی گران تمام می شود. رادیوی نسل اول قدیمی را باید از دو میلیون به بالا جستجو کنید. اگر سالم و تمیز باشد، باید بروید بالای پنج میلیون تومان، مجمع مسی کار شده را باید بیشتر از یکی، دو میلیون بخرید و اتوی زغالی را پانصد هزار تومان، سحر دفاع می کند: «وقتی از یک کالایی تعداد معدودی باقی می ماند، طبیعی است که قیمتش هم بالا برود؛ مثل فرش؛ هر چه قدیمی تر باشد، گران تر است. این قانون ساده اقتصاد است. هر چه عرضه کمتر باشد، تقاضا بیشتر می شود، پس گران تر هم خواهد بود.»

سفرنامه ها چه می گویند

یکی از دلایلی که ما از دوره قاجار بیش از دوران متاخرتر می دانیم، فراوانی سفرنامه های خارجیان از آن دوران است. ورق زدن این کتاب ها نشان می دهد همه دوره قاجار آن بزکی که امروز در نشانه هایش می جوییم، نبوده است. ادوارد یاکوب پولاک، پزشک و مستشرق آلمانی چهره ای تاریک از وضعیت بهداشتی و سلامتی مردم ایران در عصر قاجار ترسیم کرده است: «در ایران بیماری های مربوط به شکم، کبد، طحال، روده و بیش از همه تب و اسهال خونی فراوان دیده می شود.»

احتمالا سحر و همسرش و دیگرانی که در دوره قاجار به دنبال زیبایی های نوشتار پرطمطراق و زبان شعرگونه هستند و ارسی ها و شیشه های رنگی را دوست دارند، این مشکلات را برای ایران آن زمان طبیعی می دانند، اما واقعیت این است که بخشی از نگاه ستایش آمیز ما به آن روزها، محصول نگاهی است که از واسطه های فرهنگی چون سینما و تلویزیون از آن دوران کسب کرده ایم. مگر می شود «دلشدگان»، «هزار دستان» و «کمال الملک» علی حاتمی را دید و عاشق قاجار نشد؟ آدم های ساده دلی که سنت های ایرانی را پیش از مدرنیزاسیون پهلوی به شکل اعلای خود رسانده بودند.

در واقع تصویری که جامعه از قاجار دارد بیش از آن که محصول فرهنگ نوشتاری و تاریخ دقیق آن روزها باشد؛ نتیجه فرهنگ تصویری و شنیداری نوستالژی پسند است؛ روزهایی که آدم ها پیچیده نبودند و کباب شمشیری و بستنی اکبرمشدی اعلا می خوردند. سوار ماشین دودی دوست داشتنی می شدند و می رفتند زیارت شاه عبدالعظیم. اما آنچه از خلال سفرنامه های فراوان شرق شناسان و مستشاران خارجی در روزگار قاجار دستگیر می شود، روزگار تلخ مردمی بوده است که بهترین فرصت برای صنعتی شدن را با بی تدبیری شاهان شان از دست داده اند.

علی حاتمی و دوستان

در این حس ارادت به قاجار، نباید از نقش تهران دوست داشتنی مان غافل شد. تهران اولین بار توسط سرسلسله قجر به عنوان پایتخت انتخاب شد و شهری شد که امروز ما می شناسیم. اگر ساکنان پایتخت های دیگر جهان – به خصوص در اروپا – چندین و چند قرن معماری گذشته را هر روز پیش روی خود می بینند، تهرانی ها هیچ نشانه ای پیش از قاجار در شهر ندارند. برای همین وقتی از تاریخ تهران حرف می زنیم؛ باید به کوچه بن بست قاجار برویم.

در نوستالژی های دوران قاجار، دنبال چه می گردیم؟

مرکز تهران پر است از ساختمان ها و بناهای زیبایی که نتیجه شهرسازی قاجار است. واقعیت این است؛ آن قدر که تهرانی ها به قاجار احساس انس می کنند، اصفهانی ها به صفویه افتخار می کنند و شیرازی ها زندیه را به خاطر می آورند. اما پایتخت ماندن تهران پس از قاجار باعث شده هنگامی که از گذشته حرف می زنیم، افق دیدمان به سختی از این دوره عبور کند.

تهران اگر اصالتی به عنوان یک شهر دارد، مدیون معماری قجری اش است. پیش از آن شهر دوست داشتنی ما، دهی کوچک بوده در شمال ری و با باغ های فراوان. از آن باغ ها چیزی برای افتخار نمانده، اما وقتی دل مان برای گذشته تنگ می شود، می توانیم در اطراف بازار تهران، سنگلج، عودلاجان، ناصرخسرو، بهارستان و باغ ملی بگردیم و عمارت های بزرگ به جا مانده را بنگریم و شهرمان را بیشتر دوست داشته باشیم.

در واقع فرهنگ تهرانی، مدیون و محصول قاجاریه است. گویش، آوازها، خوراکی ها و رسوم فرهنگی تهران در این دوره است که شکل گرفته. برای همین هنگامی که به دنبال ریشه می گردیم، به قاجار بر می خوریم. تاریخ سیاسی و فرهنگی ما و مدرن شدن جامعه ایرانی، نطفه اش در تهران عصر قاجار بسته شده. مشروطه و انقلابش، مطبوعات، هنر نمایش و موسیقی ما در تهران عصر قاجار متولد شده و سنت های فرهنگی آن به عنوان مصالح امروزی هر کدام از این حوزه ها تثبیت شده. عجیب نیست که وقتی به دنبال پیوند خود با گذشته هستیم، به دنبال نشانه های قاجار باشیم.

چکش حراج بر اعتماد

نوستالژی به خودی خود منفی یا مثبت نیست. هر آدمی می تواند حسرت گذشته ها را بخورد. شکل گرفتن بازار خاطره ساز تنها مختص ایران نیست. در تمام کشورهایی که تاریخی برای عرضه دارند، خرید و فروش اشیای قدیمی رونق دارد. حراج های بزرگ و قیمت های آنچنانی باعث شده تا بسیاری به دنبال جمع آوری نشانه های گذشته باشند. تفاوت عمده در این کشورها با آنچه ما در ایران شاهد آن هستیم، تشخیص اصالت و کارشناسی دقیق این کالاهاست.

در کشور ما خبری از این کارشناسی ها نیست. همه چیز در همان محدوده چهارراه استانبول و خیابان منوچهری و دلالان و مغازه داران آن رقم می خورد. آنها هستند که برای شمای مشتری چه خریدار و چه فروشنده، حکم صادر می کنند. اگر بگویند اصالت دارد، نمی توانی اثبات کنی ندارد. اگر به نام دارای اصالت بفروشند، اگر نداشته باشد دست تان تقریبا به جایی بند نیست. اگر ساعت جیبی قدیمی خانوادگی تان را با قیمت نازلی بخرند، نمی توانید بعدا یقه شان را بگیرید.

این وضعیت باعث شده تا کلاهبرداران برای پاسخ به نیاز روز افزون بازار دست به هر کاری بزنند. ظروف تازه ساز را زیر خاک می کنند و رویش آهک می ریزند تا رنگش تغییر کند. نقره های ساخته شده در همین خیابان منوچهری را سیاه می کنند و به نام آویز گوش فلان شازده خانم قاجار به قیمت چند میلیون تومان، قالب شما می کنند. راه دقیقی هم برای جلوگیری از کلاهبرداری ها وجود ندارد مگر اعتماد به فروشنده و خریدار و پیدا کردن تجربه ای که بتواند به خودتان در تشخیص اصالت این کالاها کمک کند.

ساده چون مردمان قاجار

به نظر می رسد مسابقه جمع آوری و به نمایش گذاشتن کالاهای قدیمی، به خصوص از نوع قاجاری آن تبی است که از طبقات بالای جامعه به سمت ما سرازیر شده. آنهایی که اسم و رسمی دارند و قبل از این که دایره سجلات پهلوی ها پا بگیرد هم نام بزرگی برای خود داشتند و اکنون تفاخر به همان تاریخ و اسم و رسم، خودش را با داشتن چند تکه شیء قدیمی در خانه و دکور نشان می دهد. اما ماجرا پیچیده تر از این حرف هاست.

در نوستالژی های دوران قاجار، دنبال چه می گردیم؟

یکی می گفت دلیل این که ایرانیان دوران بازنشستگی خود را در مزرعه ای بیرون شهر و با باغچه ای کوچک و احتمالا چند مرغ و خروس تصویر می کنند این است که ما هنوز جامعه ای کشاورززاده و دامداریم. ما به شکل کامل عصر صنعتی را تجربه نکرده ایم و مناسبات مان نیز متاثر از تاریخ دهقانی مان است. شاید بتوان گفت که عشق و علاقه ما به روزگار قجرها هم شبیه چنین نظری باشد. ما هنوز همان آدم های ساده دل صد سال پیش هستیم که تنها لباس های مان مدرن شده. آن قدر ساده دل که می توانند بهمان نوستالژی بفروشند.

عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها