1
دوش از فراغ روی تو با روی سندروس
نالیدهام چو نای و فغان کردهام چو کوس
2
گفتی به وعده دوش که کام از لبت دهم
افسوس ازین سخن که لبت میکند فسوس
3
آن را که پایبوس میسّر نمیشود
خود دست کی دهد که کند با تو دست بوس
4
آیینه پیش دار و در ابروی خود نگر
بر عاج بین کشیده کمانی ز آبنوس
5
می ده که دیر و زود عظام رمیم من
دستاس سالخورده گردون کند سبوس
6
سرخ از چه شد کرانه این طشت نقرهکوب
خون سیاوش است در او یا سرشک طوس
7
ابن حسام دل چه نهی در فریب دهر
پرهیز کن ز عشوه دامادکش عروس