وضعیت ایران جهان اسلام و ماوراءالنهر

ایران در اواخر قرن سوم

قرن سوم هجری قمری را می‌توان قرن سهیم شدن ایرانیان در قدرت سیاسی جهان اسلام دانست. زیرا طاهر بن حسین که در سال ۲۰۵ ه-ق از جانب مامون خلیفه عباسی به حکومت خراسان و مناطق شرقی خلافت عباسی منصوب شد، اولین سلسله ی نیمه مستقل ایرانی را بنیان گذاشت.

حیات سلسله ی طاهری چندان طولانی نبود، زیرا پس از گذشت پنجاه سال ما شاهد سقوط آن سلسله توسط یک سلسله ی ایرانی دیگر به نام صفاریان در سال ۲۵۹ ه-ق هستیم. یعقوب بن لیث بنیانگذار سلسله ی صفاری پس از به دست گرفتن قدرت در سیستان در سال ۲۴۷ ه-ق به دنبال نبردهای متعددی کابل، هرات، کرمان و فارس را متصرف شد. او سرانجام در سال ۲۵۹ ه-ق از آنچنان قدرتی برخوردار شد که نیشابور مرکز قدرت طاهریان را علیرغم مخالفت صریح دستگاه خلافت عباسی مورد هجوم قرار داد و متصرف شد‌. تصرف نیشابور و اسارت محمد بن طاهر (۲۵۹ – ۲۴۸ ه-ق) به منزله ی پایان یافتن به حکومت خاندان طاهری به مطرح شدن صفاریان به عنوان قدرت برتر سرزمین‌های شرقی خلافت اسلامی بود.

یعقوب بن لیث به دنبال هجومی نه چندان موفق به گرگان و طبرستان و تنبیه حسن بن یزید علوی (۲۷۰ – ۲۵۰) در سال ۲۶۰ ه-ق خود را برای رویارویی با دستگاه خلافت عباسی آماده ساخت. اما علیرغم پیشروی بسیار سریع و قاطعانه ی یعقوب در خوزستان نتیجه ی این رویارویی به نفع یعقوب نبود. زیرا در نبردی که میان طرفین در سال ۲۶۲ هجری در دیر عاقول صورت گرفت یعقوب شکست خورده و به جندی‌شاپور عقب نشست. امیر صفاری در آن شهر علی‌رغم بیماری شدید به تدارک سپاه برای رویارویی مجدد را معتمد (۲۷۹ – ۲۵۶ ه-ق ) خلیفه ی عباسی پرداخت. اما مرگ وی بر اثر تشدید بیماری اش مانع از برخورد مجدد دستگاه خلافت عباسی و صفاریان گردید.

مجسمه یعقوب لیث در زابل
مجسمه یعقوب لیث در زابل

حکومت نظامی به وجود آمده توسط یعقوب بن لیث پس از درگذشتن درسال ۲۶۵ ه-ق دوام چندانی نیافت. عمرو بن لیث (۲۸۷ – ۲۶۵ ه-ق) برادر و جانشین یعقوب بن لیث اگرچه موفق شد تا با برای برقراری روابط حسنه با دستگاه خلافت عباسی، قدرت صفاریان را در بخش اعظم ایرانی اعاده کند، سرانجام در سال ۲۷۸ ه-ق از اسماعیل بن احمد سامانی بنیانگذار دولت سامان شکست خورده و به اسارت درآمد. با اسارت عمرو بن لیث به دست سامانیان، قدرت صفاریان بسیار محدود شد و تنها محدود به سیستان و برخی از ایالات جنوبی ایران گردید که آن هم به واسطه ی اختلاف میان امرای صفاری و شورش های متعددی که بر علیه آنان صورت می گرفت، بسیار متزلزل بود.

پیروزی اسماعیل بن احمد سامانی بر صفاریان در نبرد برخی در سال ۲۸۷ ه-ق سبب شد تا یک دولت ایرانی دیگر به نام سامانیان به جای صفاریان حاکم بر مقدرات مردم بخش های شرقی و مرکزی ایران گردد. این سلسله ی جدید که بخارا واقع در ماوراءالنهر را به عنوان مرکز قدرتش برگزیده بود، پس از شکست صفاریان و تصرف خراسان به تلاش‌هایش برای تصرف سایر نقاط ایران نیز ادامه داد.

گرگان و طبرستان که تحت حاکمیت علویان طبرستان به رهبری محمد بن زید علوی قرار داشت در همان سال ۲۸۷ ه-ق مورد هجوم سامانیان قرار گرفت و با شکست و قتل محمد بن زید متصرف شد. سامانیان اندکی بعد ری و مناطق مرکزی ایران را در سال ۲۸۹ ه-ق و سیستان را در سال ۲۹۸ ه-ق متصرف شدند. بنابراین آنان در اواخر قرن سوم هجری دولتی بسیار قدرتمند که از حدود ری تا مرزهای کاشغر امتداد داشت، به وجود آوردند.

اوضاع جهان اسلام و خلافت عباسی در اواخر قرن سوم

در قرن سوم هجری قدرت برتر جهان اسلام دستگاه خلافت عباسی بود. این سلسله سال ۱۳۲ ه-ق با از بین بردن بنی امیه قدرت معنوی و دنیایی جهان اسلام را در اختیار گرفت. از همان ابتدای کار عباسیان ما شاهد تجزیه بخش‌هایی از قلمرو جهان اسلام هستیم و امویان اسپانیا (۴۲۲ – ۱۳۸ ه-ق) اولین سلسله ی اسلامی بودند که با به دست گرفتن قدرت در اسپانیا آن ناحیه را از پیکره ی جهان اسلام مجزا نمودند.

موسس این سلسله عبدالرحمان اول (۱۷۲ – ۱۳۸ه-ق) بود که پس از نجات از قتل عام عباسیان در اسپانیا ظهور نمود و امارات امویان را در آنجا تأسیس کرد. با ظهور دولت مستقل و شیعی مذهب ادریسیان (۳۱۴ – ۱۷۲ ه-ق) در مراکش و ظهور دولت نیمه مستقل اغالبه (۲۹۷ – ۳۸۴) در افریقیه (تونس) ما شاهد از بین رفتن قدرت عباسیان در شمال آفریقا هستیم.

در قرن سوم روند تجزیه پذیری جهان اسلام و تضعیف دستگاه خلافت عباسی ادامه یافت. در اوایل این قرن بود که ما شاهد به قدرت رسیدن طاهریان ( ۲۵۹ – ۲۰۵ ه-ق) در مناطق شرقی جهان اسلام هستیم که دوران حکومت آنان در حدود پنجاه سال ادامه یافت. با تضعیف خلفای عباسی که خصوصاً پس از به قدرت رسیدن المعتصم بالله (۲۲۷- ۲۱۸ ه-ق) و تسلط عنصر ترک بر دستگاه خلافت آغاز شد ما شاهد شدت یافتن قیام‌های ضد عباسی در نقاط مختلف جهان اصلاح اسلام هستیم.

در مرزهای شرقی جهان اسلام در نیمه ی اول قرن سوم هجری قمری چون سرتاسر قرن دوم مهمترین مسئله‌ای که خلفای عباسی با آن رو به رو بودند، قیام خوارج سیستان بود که بنیان دستگاه خلافت را تهدید می کرد. اگرچه با ظهور یعقوب بن لیث در سیستان خطر خوارج پایان یافت این امر به منزله ی اتمام مشکلات عباسیان در مرزهای شرقی نبود. صفاریان که با اتکا به نیروی نظامی بر سیستان تسلط یافته بودند، احترام چندانی برای دستگاه خلافت قائل نبودند.

در اواسط قرن سوم هجری شاهد ظهور یک سلسله مستقل دیگر در مرزهای شمالی ایران یا به عبارتی در کرانه ی جنوبی دریای خزر هستیم. این ناحیه شامل طبرستان، گرگان، گیلان و دیلم بود که در زیر نفوذ سلسله هایی نظیر قارنیان و پاذوسبانان قرار داشت. با توجه به اینکه مناطق یاد شده محصور در کوهها و جنگل های سر به فلک کشیده بود، تا مدت ها در برابر مسلمانان مقاومت نمود. تنها در اواخر قرن اول هجری قمری بود که بخش هایی از طبرستان و گرگان توسط مسلمانان فتح شد و اسلام به تدریج به آن مناطق راه یافت.

اما این داعیان علوی بودند که موفق شدند مذهب تشیع را در آن منطقه رواج دهند. شکست قیام های متعدد شیعی و علوی در زمان عباسیان سبب شد تا بسیاری از رهبران این قیام ها به مناطق تسخیرناپذیر طبرستان پناه ببرند و آن ناحیه را مرکز فعالیت‌های ضد عباسی خویش نمایند. در نتیجه ی فعالیت های اینان بود که به تدریج ساکنان طبرستان به تشیع گرایش یافتند. در سال ۲۵۰ ه-ق بود که حسن بن زید علوی در راس قیام مردم طبرستان قرار گرفت و موفق شد تا با شکست طاهریان حکومت علویان طبرستان را بنیان نهد.

در طول خلافت هارون الرشید، شهر بغداد بسیار شکوفا شد و به عنوان مرکز علمی، فرهنگی و تجاری رونق یافت.
در طول خلافت هارون الرشید، شهر بغداد بسیار شکوفا شد و به عنوان مرکز علمی، فرهنگی و تجاری رونق یافت.

در اواسط قرن سوم هجری صرفنظر از صفاریان و علویان طبرستان ما شاهد تکاپوی خاندان های دیگری برای کسب قدرت هستیم. سامانیان از جمله این خاندان ها بودند، که به دنبال خلع قدرتی که در ناحیه خراسان، پس از سقوط طاهریان و به قدرت رسیدن صفاریان به وجود آمد، در ناحیه ماوراءالنهر مستقر شدند.

در همین زمان بود که در سال ۲۶۱ ه-ق معتمد ( ۲۷۹- ۲۵۶ه-ق) خلیفه ی وقت عباسی امارات ماوراءالنهر را به نصربن احمد واگذار نمود و موجبات مشروعیت یافتن قدرت آنان را فراهم آورد. اسماعیل بن احمد (۲۹۵ – ۲۷۹ ه-ق) برادر و جانشین نصر پس از به دست گرفتن قدرت بلافاصله تلاش برای نفوذ در خراسان را آغاز نمود. او موفق شد تا در سال ۲۸۷ ه-ق در نبرد بلخ عمرو بن لیث صفاری غلبه یافته و خراسان را تصرف شود. اسماعیل بن احمد در همان سال به دنبال شکستی که بر علویان در نزدیکی گرگان وارد آورد، گرگان و طبرستان را نیز متصرف شد و موفق شد تا دولت قدرتمند در مشرق ایران به وجود آورد، که اگرچه روابط دوستانه‌ای با دستگاه خلافت داشت، کاملاً مستقل بود.

شورش زنگیان در جنوب عراق و ناحیه خوزستان نیز ضربه ی بزرگی به توان دولت عباسی در قرن سوم هجری وارد ساخت. این گروه شامل غلامان زنگی (سیاه) می شد که در شوره زار های جنوب عراق و هور های منطقه بین النهرین به کار مشغول بودند و از حداقل امکانات زندگی محروم بودند. در سال ۲۵۵ ه-ق بود که شخصی به نام صاحب الزنج که خود را علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین (ع) معرفی می‌کرد، موفق به سازماندهی زنگیان و قیام بر علیه عباسیان شد.

صاحب الزنج در مدت ۱۵ سال موفق به تصرف برخی از شهرهای مهم جنوب عراق و خوزستان از جمله اهواز و بصره گردید و دسته های متعددی از لشکریان خلفا را در هم شکست. اما با افزایش خطر زنگیان معتمد خلیفه عباسی برادرش موفق را مامور نمود تا با تمامی قوا در سرکوب آنان بکوشد. اما علیرغم این پیروزی بخش قابل توجهی از توان نظامی و مالی دستگاه خلافت در جریان شورش زنگیان به تحلیل رفت.

تاسیس دولتی نیمه مستقل طولانی در مصر ( ۲۹۲ – ۲۵۴ ه-ق) نیز در نیمه دوم قرن سوم هجری صورت گرفت. بنیانگذار این دولت، احمد بن طولون (۲۷۰ – ۲۵۴ ه-ق) از غلامان ترک دستگاه خلافت عباسی بود که موفق شد تا دولتی نیمه مستقل در مصر و شام به وجود آورد. بنابراین در اواخر قرن سوم با توجه به ضعف مفرطی که بر دستگاه خلافت عباسی چیره شده بود، جهان اسلام از یک قدرت مرکزی برخوردار نبود و در نقاط مختلف آن دولت‌های متعددی به صورت مستقل و یا نیمه مستقل وجود داشتند.

میراث صفاریان

شکست و اسارت عمرو بن لیث در نبرد بلخ در سال ۲۸۷ ه-ق به منزله ی پایان دوره ی رشد و شکوفایی دولت صفاری بود که در حدود سه سال در بخش‌های شرقی جهان اسلام تسلط داشت‌. خلیفه ی عباسی پس از پیروزی اسماعیل بر صفاریان، تمام متصرفات شرقی عمرو را به سامانیان واگذار نمود که خود سبب شد تا قلمرو صفاریان کاهش یابد. جانشین عمرو در سیستان نوه اش طاهر بن محمد (۲۹۶ – ۲۸۷ ه-ق) بود که از همان ابتدا برادرش یعقوب بن محمد را در حکومت با خود شریک نمود‌ به نوشته ی تاریخ سیستان این امیر صفاری شخصیتی ضعیف داشت و از آیین مملکت داری بی اطلاع بود و به همین دلیل پیوسته به صید و شراب و بازی با کبوتران و قاطران سرگرم بود.

او در ایام امارتش تمامی خزائنی را که عمرو بن لیث فراهم آورده بود، هزینه ی برآوردن بناهای باشکوه و باغات کرد و تا زمانی که خزائنش به پایان نرسید از گرفتن مالیات از مردم خودداری نمود. طاهر بن محمد اگرچه چه در راستای اعاده ی قدرت صفاریان با لشکرکشی به فارس در سال ۲۸۹ ه-ق موفق به تصرف آن ایالت گردید با واگذاری آن به سُبکری غلام یعقوب بن لیث عملاً کنترل آن ناحیه را از دست داد. در سال ۲۹۶ لیث بن علی بن لیث برادرزاده ی یعقوب و عمرو که والی کرمان و مکران بود با مشاهده ی سوءمدیریت طاهر بن محمد متوجه سیستان شد و آن ایالت را متصرف شد.

طاهر بن محمد به همراه برادرش یعقوب به ناچار به فارس به نزد سُبودی گریخت اما سُبکری آنان را دستگیر و به بغداد فرستاد.حکومت لیث بن علی (۲۹۸ – ۲۹۶ ه-ق) چندان به طول نیانجامید. این امیر صفاری در سال ۲۹۷ ه-ق به قصد تصرف فارس متوجه آن ایالت گردید و آن را از چنگ سُبکری بیرون آورد. اما سپاهیان اعزامی از جانب مقتدر عباسی در ابتدای محرم ۲۹۸ ه-ق او را مغلوب و اسیر نمودند. جانشین او در سیستان ابو علی محمد بن علی بن لیث بود که در ذی الحجه همان سال با حضور سپاهیان احمد بن اسماعیل سامانی مواجه شد و به اسارت درآمد.

سکه ضرب شده در دوران عمرو لیث
سکه ضرب شده در دوران عمرو لیث

ماوراءالنهر (اوضاع جغرافیایی و اهمیت سیاسی و نظامی)

ماوراءالنهر مشتمل بر مناطق میان دو رود جیحون و سیحون می‌شود. اعراب مسلمان به دنبال فتح خراسان و رسیدن به جیحون آنسوی این رود را ماوراءالنهر نامیدند. این منطقه هیطل نامیده می‌شد، چون اقوام هیطل با هیاطله که همان هونهای سفید هستند، در آنجا سکونت داشتند. ناحیه ماوراءالنهر را می‌توان به پنج ایالت تقسیم کرد:

ایالت سغد یا سغدیانای قدیم که دارای دو مرکز به نام‌های بخارا و سمرقند بود. این ناحیه شامل سرزمین خرم و حاصلخیزی می‌شد که میان دو رود جیحون و سیحون واقع گردیده و از آبهای رود زرافشان یعنی رود سغد که شهرهای سمرقند و بخارا در ساحل آن واقع اند و همچنین از رودی که از کنار دو شهر کش و نخشب می گذرد مشروب می گردد. سغد یکی از جنات اربعه دنیا محسوب می‌شد و اوج و شکوه آن در نیمه ی دوم قرن سوم در زمان سامانیان بود. بزرگترین شهرهای این ناحیه سمرقند و بخارا بودند که اولی مرکز سیاسی و دومی مرکز دینی آن به شمار می‌آمد ولی هر دو از حیث اهمیت برابر بودند و کرسیهای آن ناحیه محسوب می شدند. (جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی. ص ۴۹۰ – ۴۸۹)

ایالت خوارزم محل التقای رود جیحون و دریای خوارزم را شامل می‌شد. این ناحیه نیز دارای دو کرسی بود. یکی در قسمت غربی یعنی بخش ایرانی رود جیحون که جرجانیه یا ارگنج نام داشت و دیگری در قسمت شرقی یعنی بخش ترکی آن رود قرار داشت شهر کاث بود. (جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی. ص ۴۷۴)

ایالت چغانیان که قسمت علیای جیحون را شامل می‌شد در جنوب شرقی ماوراءالنهر قرار داشت. این ایالت شامل ختل و دیگر ولایات جیحون علیا می گردید. بدخشان نیز با اینکه در ساحل چپ یعنی ساحل جنوبی جیحون واقع بود چون تقریباً خمیدگی بزرگ جیحون در آن سوی طخارستان آن را در برگرفته بود جزء ایالت چغانیان محسوب می شد.

ایالت فرغانه در ساحل سیحون علیا قرار داشت. کرسی این ایالت شهر اخسیکث بود که ابن خردادبه و دیگر سفرنامه نویسان آن را شهر فرغانه نامیده اند و در ساحل شمالی رود سیحون واقع بود و خرابه‌های آن امروزه معلوم است.
ایالت چاچ (تاش یا تاشکند امروزی) اطراف شهر چاچ و ولایاتی را که در شمال باختری ماوراءالنهر تا مصب رود سیحون قرار داشتند شامل می گردید. (جغرافیایی سرزمین های خلافت شرقی ۵۰۸ – ۵۰۷ و ۴۶۲ – ۴۶۱).

موقعیت استراتژیک ناحیه ماوراءالنهر سبب می شد تا این ناحیه از نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی دارای اهمیت باشد. عبور جاده ی ابریشم از این ناحیه و همچنین وجود اقوام تاجر پیشه ای چون خوارزمیها و سغدیها سبب می شد تا ماوراءالنهر نقش مهمی در تجارت جهانی داشته باشد. خوارزم بارانداز کاروان هایی بود که از بلاد غز و جنوب روسیه می آمدند و از آنجا به اکناف خراسان می رفتند. این کاروان‌ها به طور معمول کالاهایی چون مواد خام و خصوصاً برده را به خوارزم وارد می نمودند.

تجارت برده خصوصاً درقرون سوم و چهارم بسیار پر رونق بود و ترانزیت بردگان برای دولت‌های موجود در ماوراء النهر بسیار سودآور بود. مردم ناحیه سغد نیز در تجارت با چین از سابقه ی بسیار طولانی برخوردار بودند. چین به طور معمول صادر کننده ی کالاهای تجملی مانند ظروف سفالین، ادویه و مواد خام به ماوراءالنهر بود. در مقابل کالاهایی چون اسب و همچنین شیشه ی سمرقند به چین صادر می گردید. کشاورزی و صنعت نیز در ناحیه ماوراءالنهر بسیار پررونق بود.

ناحیه خوارزم و بخارا زمینی بسیار حاصلخیز داشتند و محصولات متنوعی از جمله خوارو بار، غلات، میوه و مواد خام از این نواحی به دیگر نقاط صادر می‌شد. صرف نظر از تجارت و کشاورزی، صنعت و بهره‌برداری از معادن نیز در ماوراءالنهر رواج داشت. صنعت کاغذ سازی در سمرقند دارای رونق قابل توجهی بود. صنعت پارچه باقی نیز تا حد زیادی در ماوراءالنهر رواج داشت، خصوصاً بخارا پارچه های مخصوصی به نام (زندنیجی) تولید می نمود که به هند و عراق نیز صادر می‌شد.

ماوراء النهر از نقطه نظر سیاسی و نظامی نیز دارای اهمیت ویژه‌ای بود. این ناحیه از روزگار باستان به عنوان سرحد جهان ایران و ترکان به شمال می‌رفت و ما شاهد برخوردهای متعددی میان ایرانیان و اقوام مهاجم بر سر تسلط بر این ناحیه هستیم. از آنجایی که ترکان و دیگر اقوام بدوی از ماوراءالنهر به عنوان پایگاهی برای هجوم به سرزمین ایران استفاده می نمودند، دول مستقر در فلات ایران تسلط بر آن ناحیه را به منظور جلوگیری از تهاجمات اقوام بیابانگرد، بسیار ضروری می دانستند.

به همین دلیل ما در طول تاریخ ایران شاهد تلاش ایرانیان برای تسلط بر این ناحیه هستیم. از طرف دیگر اقوام مهاجم نیز چون با تسلط بر ماوراءالنهر می‌توانستند خراسان بزرگترین و ثروتمندترین ایالت ایران را مورد هجوم قرار دهند. همواره برای نفوذ و تسلط بر ماوراءالنهر می کوشیدند. به علاوه ناحیه ماوراءالنهر به صورت معدنی از نیروهای نظامی زبده ای بود که به عنوان مهاجم، متحد و یا اسیر وارد این ناحیه می شدند. این نیروهای نظامی می توانستند نقش مهمی در تحولات سیاسی و نظامی ماورالنهر و سایر نقاط ایفا نمایند.

زیرا آنها معمولاً به خدمت سلاطین و حکام مستقر در ماوراءالنهر، خراسان و یا سایر نقاط ایران در می آمدند و در رقابت های سیاسی و نظامی آن مناطق شرکت می‌جستند. حتی ما شاهد حضور ترکان در دربار خلفای عباسی نیز هستیم که از قرن سوم به بعد حتی خلافا را نیز به زیر نفوذ خود در آوردند، ترکانی که به صورت اسیر و یا نیروهای داوطلب به تدریج از ناحیه ی ماوراءالنهر وارد جهان اسلام و دستگاه‌ خلافت عباسی شده بودند. بنابراین ناحیه ی ماوراءالنهر از نقطه نظر اقتصادی، سیاسی و نظامی برای دول مستقر در ایران و آسیای مرکزی از اهمیت بسزایی برخوردار بود.

ماوراء النهر و سابقه آن در ایران باستان

ناحیه ی ماوراءالنهر در تمدن ایران باستان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. بر اساس نظریات مطرح شده درباره ی خاستگاه و مسیر حرکت اقوام آریایی ناحیه ماوراءالنهر مرکز و خاستگاه اقوام آریایی بوده است. مطالعه ی تطبیقی نام شهرها و اماکن ذکر شده در روستا که در مسیر مهاجرت اقوام آریایی به سوی فلات ایران قرار داشته اند نشان می‌دهد که یکی از راه های مهاجرت آریاییها به ایران ناحیه ماوراءالنهر و خراسان بوده است.

آریاییهایی از استقرار در ایران رود جیحون را به عنوان سرحد دنیای ایرانی و طولانی قرار دادند و از آن پس کوشیدند تا از رخنه ی تورانیان به داخل فلات ایران جلوگیری نمایند. به همین علت ما شاهد برخورد های متعددی میان ایرانیان و تورانیان هستیم. جنگ های ایران و توران (تورانیها عبارت از اقوام سکایی بودند که اگرچه خود آریایی بودند از درجه ی پست تری از موقعیت برخوردار بودند) اوراق بسیاری از حماسه ی ایران را در بر می‌گیرد و بی‌شک این دشمنی برای نمودار ساختن اندیشه ی نیکی و بدی در دین زرتشتی سودمند بوده است.

پیکار میان بیابان و کشتزار و روشنی و تاریکی و پیروان زرتشت و پیروان اهریمن در این جنگ میان ایران و توران جلوه گر است. این شیوه ی مبارزه سنت مداومی از پیکارهای آریاییها با غیر آریاییها در داستانهای حماسی است که یادگار زمانی است که آریاییها کشور گشایی می کردند تا زمان فردوسی که ترکان به ماوراءالنهر تاخت آوردند. احتمالاً در دوران اسلامی بود که ترکان با تورانیان باستان یکی قلمداد شدند. (میراث باستانی ایران، ص ۶۷-۶۶)

مادها که اولین دولت آریایی را در فلات ایران تشکیل دادند کوشیدند تا ناحیه ماوراءالنهر را به زیر نفوذ خود درآوردند. اگرچه در این راستا موفق بودند و بر بخش‌هایی از ماوراءالنهر تسلط یافتند گویا تسلط آنان بر آن نواحی ظاهری بوده است. با سقوط دولت ماد و به قدرت رسیدن پارسها به فرماندهی کوروش کبیر وظیفه دفاع از مرزهای شمال شرقی ایران در برابر تاخت و تازهای بیابانگردان آسیایی میانه به پارسها منتقل گردید. هرودوت داستان بسیار مفصلی از لشکر کشی کوروش برای جنگ با ماساژتها در مشرق دریای خزر را ذکر کرده است.

هِرودوت نخستین تاریخ‌نگار یونانی‌زبان است
هِرودوت نخستین تاریخ‌نگار یونانی‌زبان است

بر اساس روایت هرودوت در جنگ اول کوروش بر ماساژتها پیروز شد و پسری از فرزندان ملکه تمی ریس Tomyris فرمانروای ماساژتها را اسیر نمود که این پسر برای رهایی از ننگ اسارت خود کشی کرد. در جنگ دوم که میان کوروش و ماساژتها صورت گرفت، شاهنشاه پارسی شکست خورد و در حدود ۵۲۹ ه-ق به قتل رسید. (میراث ایران، ۱۴۱ – ۱۴۰)

جانشینان کوروش توان لازم برای ایجاد نظم در مشرق و تصرف ماوراءالنهر را دارا بودند، زیرا از این پس ما شاهد حضور اقوام شرقی ایران در سپاه هخامنشی هستیم. سکاها، باکتریاییها، پارتیان، خوارزمیان و اهالی سغد و زرنگیان (درنگیان) از این پس بخش قابل توجهی از سپاه هخامنشی را در نبرد بر علیه یونانیها و سایر مخالفان تشکیل می‌دهند. با سقوط دولت هخامنشی و به قدرت رسیدن اسکندر ما شاهد مقاومت سرسختانه ی اقوام ساکن در ماوراءالنهر در برابر اسکندر مقدونی هستیم. اما در نهایت اسکندر پس از دو سال نبرد میان سال‌های ۳۲۸ و ۳۲۷ ق. م موفق به تصرف این ناحیه گردید.
پس از درگذشت اسکندر در سال ۳۲۳ ق. م شهربان نشینهای شرقی امپراتوریش مستقل شدند. سلوکوس اول (۲۸۱ – ۳۱۲ ق.م که در سال ۳۱۲ ق. م موفق به تاسیس سلسله سلوکی شد.

پس از تثبیت موقعیتش در ایران در صدد تصرف بخش‌های شرقی برآمد. او به احتمال در سال ۳۰۶ ق. م موفق به تصرف باکتریا گردید. درباره ی سفرهای جنگی او به ماوراءالنهر هیچ اطلاعی نداریم، اما از سغدیان نیز مانند پارتیان، هورکانیان و باکتریان در میان اقوام و مللی که فرمانگزار او بودند نام می‌رود. آنچه در اینجا بدان اشاره رفته به احتمال زیاد، آن دسته از سغدیانی است که درست در آن سوی جیحون، در امتداد کران راست رودخانه زندگی می‌کردند. نفوذ جانشینان سلوکوس در ماوراء النهر به تدریج کاهش یافت و با به قدرت رسیدن آنتیخوس دوم (۲۴۶ – ۲۶۱ ق.م و شورش یونانیان بلخ و مستقل شدن پارت در دوره ی وی ارتباط میان سلوکیان و ماوراءالنهر کاملاً قطع شد. (تاریخ ایران کمبریج، ج ۳، قسمت اول، صص ۳۴۰ – ۳۳۸).

اطلاعات ما درباره ی ماوراءالنهر در قرن دوم ق.م تا اندازه ای افزایش می یابد و این ناشی از تحولاتی است که در قرن سوم ق. م در چین به وجود آمد. در قرن سوم ق.م قوم معروف هیونگ نو (هسیونگ نو) در چین حضور فعالی داشت و موفق به تصرف مناطق شمالی چین گردید. برای مقابله با هیونگ نوها بود که چینی ها به احداث دیوار عظیم چین پرداختند و آن را در سال ۲۱۵ ق. م به پایان بردند.

با اتمام ساختمان این دیوار بود که چینی ها موفق شدند در سال ۲۱۴ ق. م هیونگ نوها را از سرزمین فعلی اوردوس یعنی از داخل حلقه ی بزرگ رود زرد بیرون برانند. اما هیونگ نو ها پس از اخراج از آن ناحیه تحت رهبری رئیس خودشان موسوم به تئومان ( تقریباً در سنه ۲۰۹ یا ۲۱۰ ق.م وفات نمود) شروع به کشورگشایی نمودند و نخست به قوم یوچه که در کال سوی غربی می‌زیستند هجوم آوردند. پسر و جانشین تئومان موسوم به مائوتوئن در سال ۱۷۶ یا ۱۷۷ اولین شکست را نصیب یوچه ها نمود. این لائوشانگ (۱۶۱ تا ۱۷۴ ق.م) پسر و جانشین مائوتوئن بود که کار یوچه ها را به کلی پایان داد و آنها را وادار به فرار است کان سو نمود.

یوچه ها پس از فرار از کان سو ازشمال صحرای گوبی گذشته در ابتدا دره ی《ایلی》در حوضه‌ی《ایسی کول》اقامت گزیدند ولی بلافاصله مورد هجوم قبایل ووسون Wu – souen قرار گرفته و به ناچار مجبور به ترک آنجا شدند. یوچه ها راه خود را به طرف مغرب ادامه دادند و در نهایت به کنار سیحون علیا و ایالت فرغانه رسیدند. (امپراطوری صحرانوردان. ۷۳ – ۶۸)
منطقه فرغانه، تاشکند کاشغر در این زمان مسکن دسته‌ای از اقوام آریایی به نام سکاها بود. سکاها چون توانایی مقاومت در برابر یوچه ها را نداشتند مجبور به مهاجرت به مناطق غربی و جنوبی شدند. آنها در ابتدا ناحیه سغد و در سال ۱۳۰ ق. م قلمرو دولت یونانی باختر را متصرف شده و به حیات آن پایان دادند.

سکاها تحت فشار یوچه ها حتی به مناطق جنوبیتر رانده شدند و از زرنگیان (سیستان) و آراخوزی (رخج) را که قندهار می‌باشد تصرف نمودند. سکاها حتی به دولت پارت (اشکانی) هجوم آوردند و چیزی نمانده بود که آن دولت را از پای درآورند. فرهاد دوم؟ (۱۲۸ – ۱۳۹) پادشاه اشکانی که به مقابله با سکاها شتافته بود در سال ۱۲۷ و ۱۲۸ ق.م شکست خورد و به قتل رسید. اردوان دوم؟ (۱۲۳ – ۱۲۸ ق.م) و عمو و جانشین فرهاد دوم نیز مجبور شد تا به مسئله شرق بپردازد، اما از تخار ها شکست خورده و در سال ۱۲۴ یا ۱۲۳ به قتل رسید. در دوره مهرداد دوم (۸۸ – ۱۲۳ ق.م) وضعیت به نفع اشکانیان تغییر نمود. مهرداد دوم با شکست سکاها و ساکن نمودن آنها در سیستان از آنان به عنوان سدی در برابر سایر اقوام بدوی استفاده نمود. (امپراطوری صحرانوردان، ص ۷۷-۷۳).

اما قوم یوچه ها (تخارها) نیز اندکی بعد به دنبال سکاها از جیحون گذشته و وارد افغانستان شدند و پادشاهی معروف به کوشان را در ربع دوم قرن اول ق.م به وجود آوردند. کوشان ها که یکی از شعب اتحادیه ی یوچه ها یا تخارها بودند و نیمه اول قرن اول میلادی با پادشاه خود کوجولا با کد فیزس وارد تاریخ می‌شوند. پادشاهی کوشان شامل اقوام چادرنشین آسیای مرکزی، شهرها و نواحی مسیر رود جیحون و زرافشان به شهرهایی که یونانیان در دره‌های کابل و پنجاب بنا کرده بودند، می گردید. این پادشاهی که بسیار مقتدر و قدرتمند بود حتی در زمان معروف ترین پادشاهان کنیشکا که احتمالاً در پایان قرن اول و آغاز قرن دوم میلادی سلطنتی می‌کرده است، تمایلی به تصرف سرزمین‌هایی به زیان پارت نداشته است. (اشکانیان، ص ۹۶).

ماوراءالنهر در دوره ساسانیان

با سقوط دولت اشکانی و ظهور ساسانیان در سال ۲۲۴ میلادی باب جدیدی در روابط ایران و مشرق ایران گشوده شد. زیرا پادشاه مقتدر کوشان که اعضای خانواده ی اردوان پنجم آخرین پادشاه پارت به او پناه برده بودند همراه با خسرو اول پادشاه ارمنستان – که خود از خانواده ی اشکانی بود – اتحادیه ای قوی در برابر اردشیر ساسانی به وجود آورده بودند. اما اردشیر در یک سلسله محاربات، متحدان را مغلوب نمود و پادشاه کوشان را وادار ساخت تا پس از دوسال مخاصمه عقب‌نشینی نماید. با درگذشت اردشیر اول موسس سلسله ساسانی و به قدرت رسیدن شاپور اول (۲۷۰ – ۲۴۰ م) شاهنشاهی کوشان در صدر توجه دولت ساسانی قرار گرفت.

شاهنشاهی کوشان از دو لحاظ توجه شاپور را به خود جلب می کرد. نخست آن که مذهب کشور مزبور چون بر بخشی از جاده ی ابریشم تسلط داشت و به تجارت بین المللی می پرداخت بسیار ثروتمند شده بود به رقیبی جدی در تجارت جهانی برای دولت ساسانی به شمار می‌رفت، دیگر آنکه کوشانیان مخالف قدرت شاپور بودند. بر اساس کتیبه ای طولانی که از شاپور اول در دیوارهای آتشگاه نقش رستم حک شده است سپاهیان شاپور در آغاز پیشاور، پایتخت زمستانی شاهان کوشان را متصرف شدند، دره ی سند را اشغال کرده و متوجه شمال شدند، از هندوکش عبور کرده و ایالت بلخ را تسخیر نمودند. پس از آنکه با گذشتن از جیحون سمرقند و تاشکند را متصرف شدند. به این طریق سلسله ی کوشان منقرض شد و از این پس سلسله ی دیگری که سلطنت ایران را به رسمیت می‌شناخت و بر مملکتی محدود حکومت می‌کرد، جایگزین آنها گردید. (ایران از آغاز تا اسلام، ص ۳۴۹ – ۳۴۷)

شاپور دوم (۳۷۹ – ۳۰۹ م) به اقدامات قاطع تری بر ضد قلمرو کوشانها دست زد چنان که بخشی از آن سرزمین جذب ولایات ایران گردید و بخشی دیگر به دست هونها (هیاطله ی خیونی) که موج تازه‌ای از مهاجمان بودند افتاد. به زودی هیاطله خیونی به صورت دشمن خطرناکی در مرزهای شرقی وارد عمل شدند. دردنتیجه شاپور دوم ناگزیر شد برای تامین امنیت مرزهای شرقی کشور اقدامات شدیدی بر ضد آنها دست بزند. وی ظاهراً پس از آنکه این قبایل را آرام ساخت و در زمینهای کوشان به عنوان متحد مستقر نمود، از آنها در لشکرکشی هایی که بر ضد روم می‌کرد، استفاده نمود. زیرا آمیانوس مارسلینوس می‌نویسد: که وقتی شاپور دوم شهر آمد (آمدیا) را محاصره داشت، گرومباتس پادشاه خیونی متحد وی بوده است. (تاریخ ایران کمبریج. ج ۳، قسمت اول، ص ۶۶).

در ایام پادشاهی بهرام پنجم (۴۳۹ – ۴۲۱ م) تهدید مرزهای شرقی بار دیگر به مرحله ی خطرناکی رسید و این بار خطر را هپتالیان (هیاطله) به وجود آوردند. هپتالیان احتمالاً ریشه در قبایل هون داشتند. بهرام پنجم یا بهرام گور با شکستی که در نبرد معروف کوسمهان در نزدیکی شهر مرو بر آنان وارد ساخت موقتاً مانع از پیشروی آنها به سوی ایران گردید. اردشیر دوم (۴۵۷ – ۴۳۹ م) جانشین بهرام پنجم در فرو پیچیدن با مهاجمان صحراگردی که از شمال می‌آمدند و تهدیدات کیداریان که ظاهراً با هپتالیان پیوستگی داشتند کمتر موفق بود.

هپتالیان در دوره ی فیروز (پیروز) که میان سال‌های (۴۸۴ – ۴۵۹ م) حکومت می‌کرد خطری جدی برای دولت ساسانی بودند. هیاطله در این زمان به رهبری《خوش نواز》با شکستی که بر فیروز وارد ساختند برای مدتی ایران را تابع و خراجگزار خود نمودند. قباد (۵۳۱ – ۴۸۸ م) نیز که توسط هیاطله به قدرت رسیده بود برای مدتی تابع آنان بود. فشار هیاطله بر ایران تا ظهور خسرو انوشیروان (۵۷۹ -۵۳۱ م) ادامه یافت. در این زمان بود که ساسانیان برای مقابله با هیاطله متحد بسیار نیرومندی یافتند. این متحد ترکان بودند که در اواسط قرن ششم میلادی در آسیای مرکزی پدیدار شدند. خسرو انوشیروان با همکاری با ترکان که تحت فرماندهی ایستمی خاقان قرار داشتند در سال ۵۶۵ م هیاطله را نابود نمود و قلمروشان را با ترکان تقسیم کرد. ماوراءالنهر به ترکان تعلق گرفت و مناطق اطراف بلخ و قندوز درشمال خراسان در اختیار ساسانیان قرار گرفت. (امپراطوری صحرانوردان، ص ۱۶۰ – ۱۳۷).

اتحاد ایستمی خاقان با خسرو انوشیروان چندان به طول نیانجامید، زیرا اندکی بعد ایستمی خاقان با دولت بیزانس علیه ساسانیان متحد گردید. ایستمی خاقان که بر محل تلاقی راه های آسیا یعنی ماوراءالنهر تسلط یافته بود درصدد برآمد تا آزادی تجارت ابریشم را از فراز ایران و سرحدات چین تا حدود بیزانس به دست آورد. ایستمی خاقان در ابتدا سفیری به نام مانیاخ Maniakh را به همین منظور به نزد خسرو انوشیروان فرستاد. اما تقاضاهای او توسط خسرو که مایل بود تا تجارت ابریشم با بیزانس در انحصار وی باشد رد شد.

خسرو انوشیروان
خسرو انوشیروان

بنابراین ایستمی خاقان مصمم شد که مستقیماً با بیزانس علیه ایران متحد شود و مانیاخ را در سال ۵۶۷ م از راه ولگای سفلی و قفقاز به دربار قسطنطنیه فرستاد. ژوستن دوم امپراتور روم شرقی که پیشنهادات ترکان به وجد آمده بود سفیری را به نام زمارخوس Zemarchos به خدمت ایستمی خاقان فرستاد. (۵۶۸ م ) این سفیر در اقامتگاه تابستانی خاقان واقع در دره ی یولدوز علیا در شمال قراشهر به خدمت خاقان رسید و قراردادی بر علیه دولت ساسانی به امضا رساند. خاقان ترک و پس از امضای این قرارداد نماینده ی اعزامی از جانب دربار ایران را که به حضور وی رسیده بود از نزد خود راند و به ایران اعلام جنگ نمود. در ۵۷۲ م دولت بیزانس نیز با ایران وارد جنگ شد و این جنگی بود که ۲۰ سال میان سال‌های ۵۹۱ – ۵۷۲ م به طول انجامید. (امپراتوری صحرا گردان، ص ۱۶۲ – ۱۶۱).

از این پس برای مدتی روابط ترکان و دولت بیزانس بسیار دوستانه بود و سفرای متعددی میانشان رد و بدل گردید. با درگذشت ایستمی فرزندش تاردو (۶۰۳ – ۵۷۵ م) به قدرت رسید. در سنه ۵۷۶ م سفیر بیزانس به نام والان تینوس Valentinos به خدمت وی رسید و خواهان ادامه ی همکاری دو کشور شد. اما تاردو خاقان به دلیل اتحاد دولت بیزانس با آوارها که از دشمنان ترکها بودند و در جنوب روسیه استقرار داشتند، از اتحاد با آن دولت خودداری نمود و حتی عده ای از سپاهیانش را مامور حمله به استحکامات بیزانس در کریمه نمود.

دشمنی میان بیزانس و ترکان مانع از هجوم ترکان به ایران شد. در سال (۵۸۹ – ۵۸۵ م) باختران (تخارستان) به تصرف ترکان در آمد و آنان تا هرات پیشروی نمودند. اگرچه به روایت منابع ایرانی بهرام چوبین آنها را شکست داده و وادار به عقب‌نشینی نمود، اختلاف میان بهرام چوبین و خسرو پرویز (۶۲۸ – ۵۹۰ م) در سال ۵۹۰ م سبب شد تا بهرام‌چوبین به آنها پناهنده شود و این امر به نفع ترکان بود. زیرا آنان به احتمال با استفاده از این اختلاف موفق به تصرف تخارستان شمالی و هندوکش شدند. ( امپراطوری صحرانوردان، ۱۶۴ – ۱۶۸).

ورود اسلام به ماوراءالنهر

با سقوط ساسانیان توسط اعراب مسلمان و پیشروی آنان به سوی ماوراءالنهر برخورد اعراب و ترکان حتمی به نظر می‌رسید. اما اعراب که در سال ۶۵۲ م/ ۳۱ ه-ق تا بلخ پیشروی نموده و بر خراسان دست یافته بودند به طور موقت از ادامه فتوحات دست برداشتند. در اواخر قرن اول هجری پس از انتصاب قتیبه بن مسلم باهلی (۹۶ – ۸۶ ه- ق/ ۷۱۵ – ۷۰۵ م) به حکومت خراسان بار دیگر فتوحات اعراب آغاز گردید.

قتیبه پس از به دست گرفتن قدرت در سال ۸۶ ه-ق/ ۷۰۵ م حرکت خویش را برای فتح ماوراءالنهر آغاز کرد. او در ابتدا از مروالرود به طالقان رفت و در آنجا با حاکم بلخ و بعد از مدتی با پادشاه شومان (شمال شرقی چغانیان) و همچنین با نیزک (تیرک؟ طرخان) ترک (و شاید هم هیطلی؟) از سیستان، متحد گشت. او سپس اطاعت پادشاهان چغانیان و تخارستان را پذیرفت و سرانجام در مرو به تهیه ی آخرین تدارکات مستقیم خود پرداخت. (ایران در قرون نخستین اسلامی، ج ۱، صص ۴۶ – ۴۵).

در سال ۷۰۶ م/ ۸۷ ه-ق قتیبه در نزدیکی آمل از جیحون گذشت و در فاصله سال‌های ۷۰۹ – ۷۰۶ م / ۹۰ – ۷۸ ه- ق با سلطان نشین ایرانی و ترکی بخارا وارد نبرد شد و سرانجام در سال ۷۰۹ م / ۹۰- ۸۹ ه-ق بخارا را متصرف شد و وارث همان سلسله به نام طغشاده (۷۳۹ – ۷۱۰ م) را به تخت نشاند. طغشاده مطیع اعراب گردید و در ظاهر به اسلام گروید. در سمرقند 《ترخان》 محل در سنه ی ۷۰۹ م/ ۹۰ ه-ق با دادن باج و خراج و تسلیم چند نفر به قتیبه صلح نمود. اما اندکی بعد اهالی سمرقند《ترخان》را معزول و《اخشید غورک》را به جای او منصوب نمودند.

قتیبه بلافاصله عکس العمل نشان داد و سمرقند را محاصره نمود و با وجود مداخله ی ترکان تاشکند و فرغانه آن شهر را پس از محاصره ای طولانی در سال ۷۱۲ م/ ۹۴ ه-ق گشود. او پس از این موفقیت به قصد تنبیه ترک آن متوجه تاشکند و فرغانه و خجند گردید و در سال ۷۱۴ م/ ۹۶ – ۹۵ ه-ق تاشکند را گشود. قتیبه سرانجام در سال ۷۱۵ م/ ۹۶ ق در حالی که خود را برای نبرد در فرغانه آماده می‌کرد به دلیل جنگ‌های داخلی ناشی از رقابت در دربار امویان به قتل رسید. (ایران در قرون نخستین اسلامی، ج ۱، صص ۵۳ – ۴۶).

با کشته شدن قتیبه بن مسلم بار دیگر اهالی ماوراءالنهر علیه اعراب طغیان نموده و از چینی‌ها درخواست کمک نمودند. اما اگرچه چینی‌ها به حمایت ظاهری از آن پرداختند، هیچ اقدامی انجام ندادند. با این وجود در این زمان ترکان تورگاش به حمایت از مردم ناحیه ی ماوراءالنهر پرداخته و عصیان آن را علیه مسلمان تقویت نمودند. اما در نهایت این اعراب بودند که قدرت برتر منطقه شدند. آنان در سال ۷۳۸ – ۷۳۷ م/ ۱۲۰- ۱۱۹ ق تور گاشها را شکست داده و وادار به تخلیه سمرقند نمودند. اندکی بعد به دلیل بدرفتاری چینی ها در ناحیه تاشکند، ترکان آن منطقه از سردار عرب زیاد بن صالح و ترکان قرلق درخواست کمک نمودند. متحدین به راحتی در سال ۷۵۱ م/ ۱۳۳ ق چینی‌ها را در هم شکستند.

در این نبرد صالح بن زیاد اسرای زیادی گرفت و قرلقها قدرت برتر آن ناحیه شدند. قدرت قرلقها در ماوراء النهر نزدیک به یک قرن تداوم یافت. در قرن بعدی بود که در سال ۸۴۱ م ترکان اویغوری که در ناحیه ی مغولستان از قرقیزها شکست خورده بودند، متوجه شمال شط تاریم و نواحی تورفان، بیش بالیغ، قراشهر و کوچا شدند. اینان که مانوی مذهب بودند به تدریج آن را کنار گذاشته و به مذهب بودایی گرویدند.

برخلاف اینان قراخانیان که در قرن دهم به آن نواحی آمدند دارای مذهب اسلام بودند. هرچند قراخانیان از اواسط قرن دهم تا آغاز قرن سیزدهم میلادی در کاشغر تسلط داشتند، ما از مبداء و منشاء آن چیزی نمی‌دانیم. در نتیجه ی تسلط ترکان قراخانی بود که دین اسلام در کاشغر و منطقه ی ایسی گول نفوذ عمیقی یافت. این وضع تا سال ۱۱۳۰ م که تمام آن نواحی به تصرف قرا ختائیان بودایی که از پکن آمده بودند، ادامه یافت. (امپراطوری صحرانوردان، صص ۲۵۵ – ۲۱۰)

 

منبع:

  • تاریخ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره سامانیان، دیلمیان و غزنویان (رشته تاریخ) ، برات دهمرده، انتشارات دانشگاه پیام نور
  • تهیه الکترونیکی: سایت تاریخ ما، اِنی کاظمی
عضویت
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد درون خطی
دیدن تمامی دیدگاه ها