هوا دونفره بود و او تنها رفت!

فرزین پورمحبی – طنزپرداز

شاید این آرامش، نتیجه آرامشی بعد از یک طوفان بوده، مثلا محصول دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی و نوعی از پا افتادگی و خستگی اما به ظاهر در فضایی آرام.  راستی کمر مرد را چه چیزی بود که می‌شکست؟ هر چه بود و نبود، این شکستن، دل‌های ما را  شکست. بگذریم؛ این را هم  می‌گذاریم به حساب دست گلچین روزگار که گل‌های باصفا را امان نمی‌دهد و البته خوش‌اقبالی و عاقبت به خیری علیرضای عزیز در نحوه مرگش.  

مرگ حق است و در عین حال، حق گرفتنی و مطالباتی از این دست که یک مرکز درمانی، فرق  «درد قلب» و «دل‌درد»  را بداند، خواستی است معمولی و ستاندنی.  شاید با اندکی توجه و کمی وجدان کاری، امروز قلبی نمی‌ایستاد و خانواده‌ای این‌گونه، آه و فغانی – و چه بسا لعنی- نمی‌فرستاد. راستی، این  هم که حدیثی است تکراری! روز قبل دردی تو را فرامی‌گیرد و به بیمارستان می‌روی و می‌گویند طوری نیست؛ اما همان شب، دقیقا همان‌طوری می‌شوی که قرار بوده نشوی؛ درست همچون عارف لرستانی‌ها …. این‌بار هم به حرمت قلم مقدس علیرضا از این موضوع هم  می‌گذریم تا بیش از این غُر نزنیم. تنها چیزی که برایمان می‌ماند، خاطره‌ای از علیرضای عزیز است. ما نمی‌گوییم علیرضا چه بود و چه کرد یا چه‌ها که نمی‌توانست بکند؛ اما همین بس که آسمان هم در فراقش با ما اشک ریخت. اصلا گرفتگی و بارانی بودن هوا را هم در این ایام خشکی و نباریدن ها، کاملا اتفاقی قلمداد می‌کنیم. اما رفتن تک و تنهایی او را در این هوای دونفره، کجای دل‌مان بگذاریم؟ علیرضا را با اجازه همه بزرگانی که تا کنون از «جوان ناکام» تعریف خاصی داشته‌اند، جوان ناکام می‌نامیم؛ چون تعریف ناکامی شامل بسیاری از چیزهایی می‌شود که می‌توانست برای او اتفاق بیفتد و نیفتاد.    

روحش قرین شادی

انتهای پیام

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.