رسالت اصلی امروز رسانه هنجارسازی است/ لزوم پرداختن به فقه سینما

به گزارش خبرنگار «تاریخ ما»، متن زیر مشروح جلسه بیستم درس خارج فرهنگ آیت الله محسن اراکی است که در ادامه می خوانید؛

مقدمه

فرهنگ یک نظام ارزشی است که همه فعّالیّت‌های ارادی انسان را در برمی‌گیرد؛ مجموعه‌ای از داوری‌های ارزشیِ به هم پیوسته و متکامل درباره کلیه رفتارهای انسانیِ انسان که مجموعه ساختاری هماهنگ و واحدی را شکل می‌دهند.از سویی فرهنگ خاستگاه رفتارهای ارادی انسانیِ فردی و اجتماعی است و لذا هرگونه تغییر در رفتارهای فردی و اجتماعی، دگرگونی در نظام فرهنگی را می‌طلبد و نیز هرگونه تغییر در نظام فرهنگی، دگرگونی در شیوه‌های رفتار انسانی را به دنبال دارد به همین جهت بررسی این نظام اجتماعی از منظر فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام ضروری به نظر می‌رسد. در این سلسله دروس آیت الله محسن اراکی که مکتب علمی نجف و قم را توأماً درک کرده است، به بررسی این مهم می‌پردازد.

مروری بر مباحث سال قبل

ما فقه فرهنگ را به دو بخش اصلی تقسیم کردیم؛ فقه خُرد فرهنگ و فقه کلان فرهنگ. فقه کلان فرهنگ فقهی است که مکلف آن فقه حکومت است؛ مکلف آن فقه جامعه‌ای است که از حکومتی برخوردار باشد که آن حکومت رفتار اجتماعی را شکل می‌دهد. به این فقه  فقه کلان می‌گوییم و البته هنوز به بحث فقه کلان فرهنگ نرسیده‌ایم. بیان شد که مقدمتاً ما باید فقه خرد فرهنگ را تبیین کنیم؛ به دلیل اینکه فقه فرهنگ -با این نگاه- درست تبیین نشده است لذا ما ابتدا فقه خرد فرهنگ را بحث کردیم. در مباحث فقه خرد فرهنگ ابتدا این مباحث را به سه بخش تقسیم کردیم؛ فقه باورها، فقه گفتارها و فقه رفتارها. فقه باور و فقه گفتار را مفصل بحث کردیم.

فقه گفتارها را به چند بخش تقسیم کردیم که دو بخش آن بحث شد و بخش سوم، بخشی است که امسال آن را بحث خواهم کرد. گفتارها را نیز بر سه دسته تقسیم کردیم؛ گفتارهای تعلیمی که از این گفتار و بیان فقط برای تعلیم استفاده می‌شود. احکام بیان تعلیمی را مفصلاً بحث کردیم که بیان تعلیمی واجب، بیان تعلیمی حرام، مستحب و مکروه داریم. قِسم دوم از بیان یا گفتارها؛ گفتارهای اظهاری بود؛ یعنی آن بیانی که قصد آن اظهار یک شیئی مثل شهادت دادن است که این را هم بحث کردیم. احکام بیان اظهاری را در گذشته به تفصیل بحث کردیم و گفتیم کجا اظهار واجب و در کجا اظهار حرام است.

بررسی مقوله‌ی بیان تدریجی

بحث امسال بخش سوم مباحث مربوط به فقه گفتارها است که فقه گفتار و بیان ترویجی است. بیان گاهی برای تعلیم است؛ همان چیزی که از آن به بیان تعلیمی یاد کردیم؛ مثل تدریس و یاددادن و آموزش که همه این موارد بیان تعلیمی هستند. گاهی هم برای بیان اظهار است یعنی خود اظهار مطلوب است؛ مانند اینکه شما از کسی می‌خواهید در دادگاه شهادت دهد که حق با شما است که در این صورت اظهار و اعلام یک مطلبی مطلوب است.

قِسمی که در این جلسه بحث می‌کنیم؛ بحث در ترویج است؛ یعنی یک سری از بیان‌ها به قصد ترویج مطلبی هستند. بحث بیان ترویجی با مقوله رسانه ارتباط دارد؛ رسانه خواه‌ناخواه معمولاً از مقوله بیان ترویجی استفاده می‌کند. حتی تعلیمی که در این رسانه‌ها انجام می‌گیرد [از این باب است]، به دلیل اینکه رسانه ذاتاً یک ابزار ترویج است و فرق آن با مدرسته در همین است. ممکن است بر مدرسه و بر تعلیمات مدرسه‌ای هم ترویج بار شود منتها در  آنجا اصل بر ترویج چیز دیگری است. مثلاً کسی می‌تواند مطلبی را که در مدرسه یاد گرفته است ببرد و با یک ابزاری ترویج کند، اما رسانه کارش ترویج است و اصلاً ماهیت رسانه ماهیت ترویجی است و لذا مباحثی که در این بخش بحث می‌کنیم با مباحث رسانه خیلی ارتباط پیدا می‌کند.

رسانه و رسالت هنجارسازی

در رابطه با مباحث ترویجی ما اصل ترویج را بر چهار قِسم تقسیم کرده‌ایم تا بر مبنای این اقسام، احکام آن‌ها را به تدریج تبیین کنیم. گاهی از ترویج به اشاعه هم تعبیر می‌شود. در زبان عربی معمولاً عرب‌ها از رادیو به الذاعة تعبیر می‌کنند. عذاة و اشاعه قریب هم هستند. بیان ترویجی که قِوامش بر اشاعه یک مطلبی است به چهار قسم تقسیم می‌شود؛ قِسم اول بیان ترویجی است به عادی‌سازی یک هنجار یا یک پدیده -حالا ممکن است این پدیده هم پدیده گفتاری باشد- می‌پردازد یعنی کار این بیان ترویجی عادی‌سازی یا به تعبیری هنجارسازی یا هنجارآفرینی است.

این کار هنجار آفرینی خودش دو قِسم است؛ قسم اول و دوم دو تاست یعنی همین ترویج اشاعه‌ای یا بیان ترویجی که قوامش به اشاعه یک مطلبی است بر دو قسم است؛ گاهی همان‌طوری که عرض کردیم هنجارسازی است که هنجارسازی دو نوع است. گاهی چیزی هنجار نیست چیز بدی هم نیست خوب است اما هنوز هنجار جامعه نشده است و جامعه عادت به آن پیدا نکرده و در جامعه تبدیل به معروف نشده است، لذا آن‌وقت با بیان ترویجی می‌شود مطلبی را تبدیل به معروف جامعه نمود که از آن به معروف و هنجارسازی نام می‌بریم. گاهی هم چیزی منکر است؛ یعنی جامعه آن چیز را به عنوان ناهنجار می‌شناسد، آن‌وقت با بیان ترویجی یک ناهنجار تبدیل به هنجار می‌شود یعنی یک رفتار ناهنجار تبدیل به یک رفتار شناخته شده و معروف می‌شود؛ به عبارتی تبدیل منکر به معروف می‌شود.

نقش دستگاه‌ها مسئول در هنجارسازی جامعه

در این قسمت نیاز است به یک نکته اشاره شود؛ گاهی گفته می‌شود فرهنگ کار جامعه است و کار دولت نیست. اما این حرف، حرف غلطی است؛ زیرا در حقیقت کار دولت هنجارسازی است، این مطلب را ما در آینده خواهیم گفت که یکی از مهم‌ترین کارهای دولت و وظایف حاکم این است که هنجار بسازد. حالا یا معروفی که هنوز تبدیل به هنجار نشده است را تبدیل به هنجار کند، یا اگر منکری در جامعه شایعه است این منکر را ازاله کرده و معروف را جانشین آن کند.

بنابراین هنجارسازی کار دولت و حاکم است و یکی از مهم‌ترین وظایف حاکم کار هنجارسازی است. منتها به دلیل اینکه هنوز بحث فقه کلان را مطرح نکرده‌ایم، امروز به این بخش از بحث وارد نخواهیم شد؛ زیرا هنوز به بحث وظایف حکومت و وظایف به اصطلاح رهبری سیاسی جامعه در رابطه با مسئله فرهنگ نپرداخته‌ایم فقط می‌خواستیم در اینجا اشاره کنیم که این حرف، حرف درستی نیست. کار رُسل تسلیم سُنن حسنه است، اینکه گفته می‌شود؛ سنة رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، سنت یعنی هنجار البته به تعبیر ما.

منتها هنجاری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از آن به هنجار تعبیر کرده است. هنجار رفتاری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که باید تبدیل به هنجار رفتاری جامعه شود؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً». از این «لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ» در می‌یابیم که در حقیقت کار اسوه‌ها ترویج و هنجارسازی است. کار الگو در جامعه هنجارسازی یک رفتار، یک گفتار و یک فرهنگ است و لذاست که ارتباط فرهنگ اولاً با دین روشن می‌شود؛ هویت دین، هویت فرهنگ جامعه است و معنی سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به معنای همان فرهنگ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است منتها فرهنگ هنجاری؛ آن فرهنگ هنجاری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جامعه پایه‌گذاری کرد. لذا بحث سنت رسول لله صلی الله علیه و آله و سلم با بحث هنجارها بسیار ارتباط نزدیکی دارد.

نسبت جامعه با هنجار و ناهنجار

پس نوع اول از ترویج بر دو قِسم است؛ یا چیزی که هنوز معروف جامعه نشده است را ما به معروف جامعه تبدیل کنیم و این همان چیزی است که از آن به اشاعه معروف تعبیر می‌شود، هنجارسازی رفتارهای نیک. گاهی ترویج اشاعه‌ای به شکل دیگری است؛ تبدیل معروف به منکر و بلعکس منکر به معروف است، یعنی هنجاری وجود دارد منتها با ترویج اشاعه‌ای یا با بیان ترویجی با بیان اشاعه‌ای منکر تبدیل به معروف می‌شود، یا بالعکس معروف را تبدیل به منکر می‌کند.

ممکن است یک چیزی در یک جامعه‌ای منکر تلقی شود درحالی‌که این جامعه اشتباه می‌کند این را منکر حساب می‌کند. مثلاً ممکن است در جامعه‌ای حجاب را منکر تلقی کنند در این حال این جامعه اشتباه می‌کند. این‌چنین نیست که جامعه هر کاری بکند یا هر هنجاری در یک جامعه رواج پیدا کند حتماً این هنجار باید هنجار درستی باشد؛ گاهی هنجار، هنجار غلطی است که در جامعه رواج پیدا کرده است. برای مثال در جامعه عرب پیش از اسلام، دخترکُشی یا نوزاد دختر کُشی یک هنجار بود آیه: «وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ * یَتَواری‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلی‏ هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» قرآن با این «ساءَ ما یَحْکُمُونَ» یک هنجار اجتماعی را تقبیح می‌کند و یک هنجار اجتماعی را مورد تقبیح و انکار قرار می‌دهد.

بنابراین گاهی یک بیان ترویجی منکری را تبدیل به معروف می‌کند و گاهی هم بالعکس است. این بحث اساس بحث تبلیغ ماست؛ یعنی اگر ما بخواهیم تبلیغی کنیم این مباحث فقه فرهنگ برای تبیین اساس تبلیغ لازم است؛ زیرا تبلیغ بر دو نوع است؛ گاهی تبلیغ، تعلیم است وگاهی تبلیغ تعلیم هم هست اما تعلیم ترویجی است، یعنی فرهنگ‌سازی است؛ به عبارتی تعلیم تنها نیست و لذا کار مبلغ با معلم متفاوت است، ممکن است یک کسی معلم خوبی باشد اما مبلغ خوبی نباشد و لذا که باید این‌ها را از هم تفکیک کرد.

این قسم عادی‌سازی و هنجارسازی است؛ بیانی که بتواند جامعه را با یک هنجاری آشنا کند و آن موضوع را به عنوان هنجار تبدیل کند به عبارتی یک رفتار و پدیده‌ای را تبدیل به یک هنجار اجتماعی کند و اشاعه هم که می‌گوییم یعنی همین؛ کار اشاعه عادی‌سازی و هنجارسازی است.

تفاوت‌های «اشاعه» و «ترغیب»

دو قسم دیگر در بیان ترویجی وجود دارد که جامع این دو قِسم، آن بیانی است که از آن به بیان تشویقی و ترغیبی تعبیر می‌کنیم؛ گاهی یک بیانی افزون بر آنکه اشاعه یا ترویج یک مطلبی در آن وجود دارد ترغیب و تشویق هم به عنوان یک مطلبی در آن نهفته است. تشویق؛ وا داشتن مردم به یک کار است، این را بیان ترویجیِ تشویقی می‌گوییم. قسمت اول را می‌گوییم بیان ترویجی اشاعه‌ای که ماهیت آن اشاعه است، اینکه می‌گوییم اشاعه چرا با ترغیب فرق می‌کند؟ مثال می‌زنم؛ در حال حاضر بحثی در مورد فیلم‌های سینمایی یا فیلم‌های تلویزیونی است که آیا می‌شود کار بد را نشان داد یا خیر؟ باید بر روی این مسئله دقت و تأمل شود.

گاهی صرف نشان دادن کار زشت خود یک ترویج است، ترویج اشاعه‌ای است اما تشویقی در آن وجود ندارد، یعنی یک نوع عادی‌سازی است. در روایات زیاد وارد شده است که نگاه کردن به کسی که معصیت می‌کند شدیداً مکروه است البته گاهی هم ممکن است این نحو را حمل بر حرمت کنند. برای مثال در خیابان راه می‌روید و می‌بینید یک جوان هرزه یا غافلی به یک نامحرمی زل زده است و نگاه می‌کند، حال از اینکه شما هم به این جوان که به آن نامحرم زل زده است، نگاه کنید بسیار نهی شده است، نگاه به کسی که مرتکب حرام می‌شود هم حرام است. حال چرا از این کار نهی شده است؟ چون این نگاه معصیت را در دل نگاه کننده و ناظر سبک و عادی می‌کند.

اینکه می‌گوییم این مباحث باید بشود تا بعد ما فقه سینما، فقه رسانه، فقه فیلم و فقه این‌گونه کارها و فعالیت‌های فرهنگی را داشته باشیم به این دلیل است که هم‌چین موردهایی در بحث وجود دارد که این‌ها باید بحث و تنقیح شوند. در آیات زیادی به این مطلب اشاره شده است. در آیات مربوط به مسئله قوم لوط می‌فرماید: فرشتگان ما به لوط گفتند نیمه‌شب دست خانواده‌ات را بگیر و از شهر خارج شو؛ «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ أَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُون‏» این قسمت  «وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ » نکته‌اش چیست؟ دستور داده می‌شود که شما از این شهر بروید و پشت سرتان را هم نگاه نکنید. اما چرا پشت سرتان را نگاه نکنید؟ چون امر و حکم ما بر این قوم صادر شد که عذاب شوند.

نگاه کردن بر این قومی که امر الهی بر عذاب آن قوم تحقق پیدا کرده است در شما اثر می‌کند. ظاهراً نکته آیه همین موضوع باشد؛ زیرا تقریباً در همه آیات قوم لوط و دستوری که از جانب خداوند به لوط و خانواده‌اش نازل شد این موضوع آمده است که دست خانواده‌ات را بگیر و بیرون برو و «وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ» پشت سرتان را هم نگاه نکنید. هیچ‌یک از شما پشت سرش را نگاه نکند چون شما نجات‌یافتگان هستید و آن‌ها کسانی هستند که در عذاب‌اند. لذا مسئله نگاه خیلی مسئله مهمی است و انسان نباید به کسی نگاه کند که معذب یا در حال عذاب یا محکوم به عذاب است و یا در حال گناه است. زیرا کسی که گناه می‌کند از رحمت خدا به دور است. در همین حالی که الآن دارد گناه می‌کند، ممکن است بعد توبه کند یا از این حالت بیرون بزند اما این حالت او، حالت بُعد از اطاعت الهی است.

لذاست که حتی در مسئله آثار باستانی باید خوب دقت شود؛ وقتی گزارشی از آثار باستانی می‌دهد یا مردم می‌روند گردش می‌کنند و آثار باستانی را می‌بینند؛ این نگاه به آثار باستانی باید چگونه باشد؟ در روایات آمده است -که مرحوم خاقانی این مطلب را در شعر به شکل زیبا آورده است.- که روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام گذری به کاخ کسری و ایوان مدائن داشت و حتی در آنجا دو رکعت نماز خواند، اما همه نگاه حضرت نگاه عبرتی است که نگاه کنید این‌ها یک زمانی چقدر ظلم کرده‌اند چقدر هیاهو و چه طمطراقی داشته‌اند اما حالا این ساختمان در چه وضعی است! لذا خاقانی خیلی زیبا در رابطه با همین روایت حضرت امیرالمؤمین علیه السلام آورده است که می‌گوید: ایوان مدائن را آیینه عبرت دان. لذا آثار باستانی از نگاه دینی و فرهنگ ما آیینه عبرت است، نه آیینه تمجید. بنده دیده‌ام که وقتی توریست‌ها را [مکان‌های باستانی] می‌برند می‌گویند: ببنید این‌ها چقدر قدرت داشته‌اند و چقدر عظیم بوده‌اند اما این‌ها آیینه تمجید نیست بلکه آیینه عبرت است. اینکه آنچه را داشته‌اند چگونه از دست داده‌اند و چگونه آن عظمتی را که داشته‌اند از دست رفت!

لذا مسئله اشاعه یک مطلب از طریق نگاه کردن یا از طریق نشان دادن  هم اشاعه است. –اشاعه همیشه بیان نیست و [گاهی اوقات نشان دادن هم است]- بیان می‌کنیم منتها همیشه بیان، بیان قولی نیست گاهی بیان، بیان فعلی است. لذا بیانی که ما در اینجا بحث می‌کنیم اعم از بیان قولی یا فعلی است.

درهرصورت این بیان نوع دوم از بیان است که بیان ترغیبی است یعنی بیان ترویجی منتها از نوع ترغیب! این بیان ترویجی از نوع ترغیب هم دو قِسم است؛ گاهی یک رفتاری را جامعه قبول دارد که رفتار معروفی است؛ یعنی معروف بودنش در جامعه جاافتاده است اما جامعه در انجام این رفتار معروف کاهلی می‌کند و سست است، می‌داند کار خیری است اما نمی‌کند یا کم انجام می‌دهد. بیان ترغیبی گاهی در راستای ترغیب مردم و جامعه و انجام همان چیزی است که در جامعه به عنوان هنجار پذیرفته شده است، منتها جامعه در انجام آن هنجار سستی می‌کند. مثل کلاه پوشیدن موتورسوارها. اما گاهی یک کاری در جامعه به عنوان معروف اصلاً جا نیفتاده است، منتها با بیان ترغیب دو کار انجام می‌گیرد؛ هم هنجار ایجاد شده هم معروف می‌شود و هم جامعه به آن معروف ترغیب می‌شود. در جلسات بعد بحث خواهیم کرد که اسلام چه روشی را در این راستا در نظر گرفته است.

و صلی الله علی محمد و آله و سلم

تازه ترین اخبار میراث فرهنگی ایران و جهان را در تاریخ ما دنبال کنید.
برچیده از سایت مهر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.