در وصف ناشناختهای به نام خبرنگار فرهنگی
ده سال میشود اسم خبرنگار را بر دوش میکشم، بر دوش کشیدن از آن
جهت است که مسئولیتی سنگین را بر عهده دارم، دانستن…
باید آنچه روی می دهد را پیشتر از دیگران بدانم و هر چه
میدانم را محک بزنم که مبادا خلوص آنچه گفته یا نوشتهام کم
باشد. شاید گاهی هم مطابق قانون سعدی شیرازی، جز راست نباید گفت
هر راست نشاید گفت، زیسته باشم اما تلاش کردم وقت باید بگویم، جز
صداقت از کلماتم برنیاید.
در نظر مردم، همواره خبرنگار بودن یعنی از ناگفتهها اطلاع داشتن
و ناگفتههای این سرزمین، همیشه رنگ و بوی سیاست دارند، در
تمام سالهایی که خود را خبرنگار معرفی کردهام، سوالهای سیاسی و
اقتصادی بر سرم آوار شدهاند، حتی وقتی گفتهام که خبرنگار
حوزه فرهنگ هستم، از دستمزد ستارگان سینما پرسیدهاند و هزینه
تولید فیلمهای سینمایی، حتی روابط شخصی بازیگران و
هنرمندان، اما سوال فرهنگی نپرسیدهاند.
انگار در این سرزمین، توصیفی برای کار خبرنگار در حوزه فرهنگ وجود
ندارد و نویسنده بودن معنا نشده است و تنها خروجی گزارش نوشتن،
تحلیل سیاسی و اقتصادی دانسته شده است. خبرنگاری، به
استناد هویت قانونی خود کاری فرهنگی است و همواره در چهارچوب
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معنا شده است اما در جامعه شخصیت
فرهنگی آن به چشم نیامده است.
برای من که خبرنگار کتاب هستم، تا به حال هیچ یک از مخاطبانی که
از شغلم مطلع شدهاند، سراغ تازهترین کتاب های چاپ شده را
نگرفتهاند، حال هیچ نویسندهای را نپرسیدهاند و از وضعیت
هیچ ناشری خبر نخواستهاند، نمیدانم شاید قصه همین است
که کتابها به فروش نمیروند و نویسندگان منزوی میشوند
و ناشران تعطیل میکنند. شاید عجیب باشد اما به وقت گرفتن
رای اعتماد هم نشنیدهام شهروندان سراغ آرای وزیر فرهنگ و
ارشاد اسلامی را بگیرند اما همه به دنبال رزومه وزیر نفت، وزیر
اقتصاد یا وزیر اطلاعات هستند.
خبرنگار فرهنگی بودن در روزگاری که موجودیت خبرنگاری و کار
رسانهای، خود بحث برانگیز است، جای گله نمی گذارد اما همواره این
سوال باقی می ماند تاثیرگذارترین خبرنگاران، خبرنگاران فرهنگی
بودهاند ولی چرا ما هنوز آنها را به رسمیت نمیشناسیم؟
شاید نزدیکی سالگرد پیروزی انقلاب مشروطه و روز خبرنگار با فاصله
چند ده ساله نشان از نکتهای عمیق داشته باشد، خبرنگارانی و
روزنامه نگارانی که در انقلاب مشروطه سهمی داشتند و یکی از
سیاسی ترین رویدادهای ایران را رقم زدند، خبرنگاران فرهنگی
بودند، روزنامهنگارانی که شاعر و نویسنده بودند و قلم در دستشان
چون موم بود و آنجا که پای سیاست به میان آمد، مصلحت مردم را بر
هر چیز دیگر ترجیح دادند. روایت مقدسی است حکایت خبرنگارانی که
پیش از سیاستپیشه بودن، فرهنگ سازند و چهره اجتماعی جامعه
خویش را به زیبایی ترسیم میکنند.
خبرنگار فرهنگی، در جامعهای که فرهنگ در آن کمرنگ است موجودی
ناشناخته به شمار میآید، وجودی که بود و نبودش در سایه دولتها و
سیاستها، جنگها و شورشها و حتی بمبها و انفجارها، کمتر دیده
شده اما به همین واقعه دیروز برمیگردم، انفجار بیروت،
عروس خاورمیانه، شاید دیده باشید بسیار از آنان که پیام
تسلیتی برای این مراسم فرستادند، از اشعار نزار قبانی بهره
گرفتند، نزار قبانی نویسنده شاعر و خبرنگار فرهنگی لبنانی چنان
برای وطنشگفت و نوشت که فرهنگ لبنان را در بیت بیت نوشتههایش
میتوان دید، چنانکه رنج مردم بیروت را در انفجار مهیب سه شنبه
چهاردهم مرداد ۱۳۹۹ در اشعاری که او در دهههای قبل سروده لمس
کردیم.
خبرنگار فرهنگی موجودی ناشناخته است اما به وقت تغییر و به وقت
تاثیر پیشگام همه رویدادهای مهم و تاریخساز خواهد بود.