نگاهی به کتاب دو جلدی خاطرات محمدجعفر یاحقی

به گزارش خبرنگار «تاریخ ما»، مجموعه دو جلدی خاطرات محمدجعفر یاحقی با عنوان «آن سال‌ها» توسط انتشارات معین به چاپ دوم رسیده است. چاپ اول این کتاب، فروردین امسال به بازار عرضه شد. دیگر کتابی که این ناشر در حوزه زندگینامه خودنوشت منتشر کرده، «قلم سرنوشت» شامل خاطرات جعفر شهری محقق و پژوهشگر تاریخ تهران است که خبر چاپ پنجمش چندی پیش منتشر شد.

محمدجعفر یاحقی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و همچنین عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است. یاحقی متولد سال ۱۳۲۶ در فردوس است. او از سال ۸۱ مدیریت قطب علمی فردوسی‌شناسی وادبیات خراسان است. ترجمه تاریخ سیسیل در دوره اسلامی، ترجمه تاریخ تفکر اسلامی در هند،‌ بهین نامه باستان شامل خلاصه شاهنامه فردوسی، دیبای خسروانی شامل نسخه کوتاه‌شده تاریخ بیهقی، فرهنگ نام آوران خراسان، یادنامه ابوالفضل بیهقی، فرهنگ اساطیر و داستان‌واره‌ها در ادبیات فارسی، ارج نامه غلامحسین یوسفی، تعدادی از یادنامه‌های چهره‌های ادبیات معاصر و کلاسیک فارسی و … از جمله آثاری هستند که از یاحقی به چاپ رسیده‌اند.

یاحقی کتاب زندگینامه و خاطرات خود را به دو نسل گوناگون و به تعبیر خود به دو سوی برزخی که او قرار دارد، تقدیم کرده است: به روان مادر و پدرش که همه‌جای این کتاب حضور دارند و به دختران و پسرش تا خودشان را بشناسند.

«آن سال‌ها» یک مجموعه دوجلدی است. دفتر نخستین یا جلد اول این کتاب، مربوط به خاطرات کودکی و نوجوانی است که با عنوان فرعی «یادهای کودکی و نوجوانی»‌ چاپ شده و دفتر دوم هم مربوط به اتفاقات دوران دانشجویی و روزگار جوانی یاحق است که عنوان فرعی اش از این قرار است: «یادهای جوانی و سال‌های دانشجویی».

یاحقی در ابتدای این مجموعه، ضمن اشاره به چرایی نوشتن خاطراتش، به تاریخ و از بین رفتن مرور میراث گذشتگان و شهر باستانی‌اش اشاره می‌کند و می‌نویسد: وقتی از نیستی می‌ترسیم، قلم به دست می‌گیریم تا از خود اثری بر جای بگذاریم. هر اثری برای آن است که بگوییم ما را از یاد نبرید، ما هم هستیم، ما هم بودیم. من نیستی شهرم را تجربه می‌کردم. من از اینکه یادهای شهر با من نیست می‌شوند، واهمه داشتم. من آن یادها را به سینه کاغذ سپردم تا یک جایی باشد که بتوان به سراغش رفت.

وقتی از خود می‌نویسیم، معنی لازمش این است که از نیستی خود در خوفیم. چه خوبی بدتر از نیستی خودمان! با از خود نوشتن خواستم خودم را به شهرم و به دیگران متصل کنم. خواستم با دیگران یکی شوم تا خوف نیستی دست از گریبانم بردارد.

این استاد ادبیات، در نوشتن خاطرات خود از گویش محلی خراسانی‌اش بهره برده که در پایان جلد اول، واژه‌نامه گویشی مورد نظر را درج کرده و همچنین در جلد دوم، تصاویر و عکس‌های مربوط به خاطرات را قرار داده است.

در قسمتی از اولین جلد این کتاب می‌خوانیم:

آقای کوهکن مردی صبور و باحوصله بود. شال سفید نازکی گرد سرش می‌بست. عبای نیمدار زردی روی دوشش می‌انداخت و از همه زودتر می‌آمد. گوشه‌ای می‌نشست. صورتی گرد و آبله‌نشان داشت. وقتی می‌خندید، چشمان ریزش به کلی بسته می‌شد و سفیدی دندان‌ها بر پهنای صورتش می‌ریخت. قبل از آنکه قرآن‌های جلسه را بیاورند و تقسیم کنند، توضیح‌المسائلش را می‌گشود و یکی دو سه مسئله هر شب در قلمرو شکیّات، غسل، تیمم و حتی نماز آیات و نماز میّت می‌خواند و به لهجه عامیانه ساده‌ای توضیح می‌داد و خوب آهوفهم می‌کرد. به نظر می‌رسید که بر این‌گونه مسائل اشرافکی دارد؛ گاهی از او مسئله‌ای می‌پرسیدند،‌ از بر حکمش را می‌دانست، حتی در تطبیق فتاوای برخی از علما هم نسبتا چیره‌دست بود. خودش و همه اهل دوره از آقای بروجردی تقلید می‌کردند. اما او فتوای آقامیرزا ابوالحسن اصفهانی را هم گاهی بیان می‌کرد و در تطبیق آرای این دو تن، مهارتی داشت. هر جلسه مسئله هفته گذشته را می‌پرسید. بعضی خیلی کم‌استعداد بودند و همان یکی دو مسئله ساده را یاد نمی‌گرفتند و او باز هم تکرار می‌کرد.

یاحقی در معرفی دفتر دوم خاطراتش می‌گوید:‌ این دفتر دنباله دفتر یکم است با بازگشت‌هایی به خاطرات دوره نوجوانی که عمده‌اش را در آن دفتر آورده‌ام. البته حال‌وهوای کلی کار قدری عوض شده است که می‌تواند مخاطباتی متفاوت هم داشته باشد. اما پیوستگی دو دفتر در وجود من یگانه شده است با تحولی که معمولا پس از یک مهاجرت جدی برای آدمی چون من می‌تواند پدید آمده باشد.

دفتر دوم با چند بیت از یک آهنگ تاجیکی که یاحقی در جایی شنیده، نادر ابراهیمی، واگویه‌های خودش و صائب تبریزی آغاز می‌شود. پیش از شروع متن کتاب هم این جمله از آلبر کامو درج شده است: من بین مادرم و عدالت، مادرم را انتخاب می‌کنم.

در بخشی از دفتر دوم خاطرات یاحقی که مربوط به محمدتقی شریعتی پدر دکتر علی شریعتی و فضای دانشجویی دهه ۳۰ است، می‌خوانیم:

کانون نشر حقایق اسلامی عمدتا به سرمداری محمدتقی شریعتی (پدر دکتر علی شریعتی) از کانون‌های میانه‌رو و پرآوازه‌ای بود که بسیاری از روشن‌فکران مذهبی به آن رفت‌وآمد داشتند و بیشتر به نهضت آزادی و فعالیت‌های کانون مهندسان نزدیک بود. دکتر علی شریعتی که بعد در جنبش دانشجویی و حرکت انقلابی دانشگاه‌ها نقش به‌سزایی ایفا کرد، از پروردگان مستقیم این کانون بود و تعلیمات اولیه را در این کانون و در دامان پدر آموخته بود. شریعتی در سال‌های اول تاسیس دانشکده ادبیات، از رشته زبان و ادبیات فارسی همین دانشکده فارغ التحصیل شد و برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد.

محمدتقی شریعتی علاوه بر فعالیت موثر در کانون نشر حقایق اسلامی و آموزش و پرورش، در دانشکده الهیات مشهد هم درسی داشت و شعاع نفوذ کلام او به دانشجویان هم می‌رسید. بگذریم از اینکه بسیاری از دانشجویان متمایل به مذهب،‌ به کانون و حتی به منزل او هم رفت‌وآمد داشتند. با همه این احوال،‌ فضای دانشکده ادبیات مشهد در دهه چهل روی‌هم‌رفته فضای چپ‌گرایی بود؛‌ تمایلات مذهبی اگر بود،‌ خودش را نشان نمی‌داد و دانشجویان مسلمان کاملا منزوی به نظر می‌رسیدند؛ زیرا چریک‌های فدایی و طرفداران حزب توده با فعالیت‌های رادیکال و نظرگیری که داشتند، فضای روشن‌فکری شهر و کشور را تسخیر کرده و جایی برای اظهار وجود دانشجویان مذهبی باقی نگذاشته بودند. در آن زمان،‌ نفوذ کانون در بازار و میان طبقه متوسط، بیشتر از دانشگاه بود. گروهی از پزشکان و مهندسان متمایل به بازار هم البته در میان آن‌ها دیده می‌شدند، اما در مجموع نمود و حضور مشخص و متفاوتی نداشتند.

دفتر اول کتاب «آن سال‌ها» با ۴۰۴ صفحه، دفتر دومش با ۴۳۶ صفحه مصور، هر دو جلد با شمارگان ۵۵۰ نسخه و در مجموع با قیمت ۸۲ هزار تومان به چاپ دوم رسیده است.

تازه ترین اخبار میراث فرهنگی ایران و جهان را در تاریخ ما دنبال کنید.
برچیده از سایت مهر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.