فرهنگ مشرق زمين باستان - جلد نخست مجموعه تاريخ و تمدن ويل دورانت

خواهي داد. راست است، خوب يادم هست كه تو سالها مرا به مسائل بيهوده دربارة چيزهايي مشغول كردي كه به هيچ وجه ماية رضاي روح آدمي نيست؛ كه سودي در جامعة انساني ندارد؛ پندارهاي توخالي و خيالات محضي هستند كه فقط اين خصوصيت در آنهاست كه دشوار فهمند و خاطرگريز … هنوز به ياد دارم كه، پس از آنكه نمي‌دانم چه مدت با آن فلسفة خوبت به اين طريق مشغولم داشتي، تمام آنچه به يادم مانده بود عبارت از مشتي الفاظ مبهم و ناهنجار بود كه فقط به كار گيج كردن، مشوش ساختن، و خسته كردن افراد با استعداد مي‌خورد، و ابداع آنها فقط اين مزيت را دارد كه بربطالت و جهل مرداني مثل خودت سرپوش بگذارد و ما را معتقد كند كه امثال تو همه چيز مي‌دانند، و در پس آن الفاظ گنگ و مبهم اسرار بزرگي نهفته است كه فقط تو و امثال تو لايق دانستنش هستيد. اگر تو مرا با فلسفه‌اي آشنا كرده بودي كه ذهن را با استدلال منطقي همساز مي‌كند و، آهسته آهسته، آن را چنان عادت مي‌دهد كه جز به ادلة محكم عقلي راضي نشود؛ اگر تو به من آن احكام و تعليمات عالي را آموخته بودي كه روح را از دسترس تهاجمات بخت و اقبال فراتر مي‌برد و موجبات استواري آن را فراهم مي‌آورد و هميشه آن را در يك حال نگاه مي‌دارد واجازه نمي‌دهد كه نه از بهروزي مغرور شود و نه از ادبار خوار؛ اگر دقت كرده بودي كه به من علم خويشتنشناسي و درك اصول نخستين اشيا را بياموزي، و مرا ياري كرده بودي كه تصور شايسته‌اي از عظمت و نظم قابل تحسين عالم وحركت اجزاي آن در انديشه‌ام پيدا شود؛ مي‌گويم اگر تو تدريجاً چنين فلسفه‌اي به من القا كرده بودي، من اكنون خود را بيشتر از آنچه اسكندر مديون ارسطو بود مديون تو مي‌دانستم، و هم وظيفة خود مي‌شمردم كه بهتر از اسكندر در مقام جبران حق استاد برآيم. آيا نمي‌بايست، به جاي آنهمه چاپلوسي، چيزي از نكاتي را كه براي هر سلطان بسيار مهم است به من مي‌آموختي؟ مقصودم تكاليف متقابل سلطان به رعايا و رعايا به سلطان است؛ و آيا نمي‌بايست در نظر مي‌گرفتي كه روزي من بايد، ناگزير، با شمشير براي زندگي و تخت و تاجم با برادرانم به جدال برخيزم؟… آيا هيچ به صرافت اين بودي كه به من بياموزي كه محاصره كردن شهر، يا آراستن سپاه يعني چه؟ من اين چيزها را مديون ديگرانم، و هيچ ديني به تو ندارم. برو، به همان دهي كه از آن آمدي برگرد، و نگذار كسي بفهمد كه تو كيستي و چه بر سرت آمده است.

iii- حماسه‌ها

«مهابهاراتا» - داستان آن – شكل آن - «بهاگاواد-گيتا» - مابعدالطبيعة جنگ - بهاي آزادي - «رامايانا» - نغمة عاشقانه در جنگل – ربودن سيتا – حماسه‌هاي هندي و يوناني

مدارس و دانشگاهها فقط بخشي از نظام آموزشي هند بود، چون ارزش خطنويسي در اين تمدن كمتر از تمدنهاي ديگر بود، و آموزش شفاهي، تاريخ و شعر اين ملت را حفظ مي‌كرد و گسترش مي‌داد، رسم نقل، گرانبهاترين بخش ميراث فرهنگي مردم را در ميان آنان گسترش داد. و همان طور كه راويان گمنام در ميان يونانيان ايلياد و اوديسه را سينه به سينه سپردند وگسترش دادند، حافظان و نقالان هند هم حماسه‌هاي همواره روزافزوني را كه برهمنان علم افسانه‌اي خود را در آنها انباشته بودند از نسلي به نسل ديگر، و از دربار به

 

 

 

 

 

ساير بخش ها : | تاريخ تمدن باستان | دانلود کتاب هاي تاريخيpdf | چهره هاي ماندگار مشاهير جهان | تاريخ العصر القديم للحضارة العالم و الثقافات | ثبت لينک رايگان | دايرکتوري سايت ايراني | لينکدوني | اساطير افسانه باستان | انجمن تاريخ ما | Eski antic calture uygl?k | ancient history civilization | دکتر علي شريعتي | ايران باستان | مصر باستان | تاريخ يونان باستان | اهرام مصر باستان | ancient Egypt History | ancient Egypt photo | ancient pyramids | ancient mesopotamia | ancient تاريخ | ancient Egypt pyramids