عبدالقهّار عاصی:کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من سرود س...
❈۱❈
کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من
سرود سبز میخواهند
من آهنگ سفر دارم
من و غربت
❈۲❈
من و دوری
خداحافظ گلِ سوری!
سرِ سر درّههای بهمن وسیلاب دارد دل
بساطِ تنگ این خاموشی
❈۳❈
اینباغِ خیالی
سازِ رویای مرا بیرنگ میسازد
بیابان در نظر دارم
دریغا درد!
❈۴❈
مجبوری!
خداحافظ گلِ سوری!
هیولای گلیمِ بددعاییهای ما بر دوش
چراغِ آخرِ اینکوچه را
❈۵❈
در چشمهای اضطرابآلودهٔ من سنگ میسازد
هوایی تازهتر دارم
از اینشوراب، از اینشوری!
خداحافظ گلِ سوری!
❈۶❈
نشستن
استخوانِ مادری را آتش افکندن
به اینمعنی که گندمزارِ خود را
بسترِ بوس و کنارِ هرزهبرگان ساختن
❈۷❈
از هر که آید
از سرافرازان نمیآید
فلاخن در کمر دارم
برای نه،
❈۸❈
به سَرزوری
خداحافظ گلِ سوری!
ز هولِ خاربستِ رخنه و دیوار نه،
از بیبهاریهای پایانناپذیرِ سنگلاخ
از بیبهاریهای پایانناپذیرِ سنگلاخ
آتش به دامانم
بغل واکردنی رهتوشهٔ خود را
بغل واکردنی رهتوشهٔ خود را
جگر زیرِ جگر دارم
ز جنسِ داغ
❈۹❈
ناسوری
خداحافظ گلِ سوری!
جنونِ ناتمامی در رگانم رَخش میرانَد
سپاهی سخت عاصی در من آشوب آرزو دارد
❈۱۰❈
نمیگنجد در این ویرانه نعلی از سوارانم
تماشا کن، چه بیبالانه میرانم
قیامت بال و پر دارم
به گاهِ وصل
❈۱۱❈
منظوری
خداحافظ گلِ سوری!
نشد
بسیار فالِ بازگشتِ عشق را از سَعد و نَحسِ ماه بگرفتم
❈۱۲❈
مبادا انتظارش در دلآساهای من باشد
مبادا اشترانِ بادیهش را
زخمههای من
بدین سو راه بنماید
❈۱۳❈
کسی شاید در آنجا
عشق را با غسلِ تعمید از تغزُّلهای من اقبال آراید
من و یک بار دیدارِ بلندآوازگانِ ارتفاعاتِ کبود و سرد
تماشایی اگر هم مینیفتد
❈۱۴❈
دست و دامانی هنر دارم
نه چَوکاتی ، نه دستوری
خداحافظ گلِ سوری!
کامنت ها