عبدالقهّار عاصی:بر فرازِ بامِ این محجر آفتابی نیست
❈۱❈
بر فرازِ بامِ این محجر
آفتابی نیست
از بلندیها و آن بالانشینان
بازتابی نیست.
❈۲❈
کابل ای کابل!
زخمهایت را مکن عریان
مرگ از بیچارگیهایت نمیشرمد.
قاتلت را در مقامِ هیچ کس چون و چرایی نی
❈۳❈
حسابی نیست.
کابل ای کابل!
با شهیدانت تفاهم کن
آدمیّت مرده و ابلیس
❈۴❈
از وجودت زخم میدوشد.
بیمروّت فتنه افکندهست
باش تا بر رویِ این بیچارگیها،بیگناهیهات
دیگِ بیدادش چه میجوشد.
❈۵❈
کابل! آوازِ عزا مفکن
کودکانت را پناهی نیست.
نعشِ بیمقدارِ مردان و زنانت را
در خیابانهایِ سنگینگوشِ خاموشی
❈۶❈
جوابی نیست.
هیچ آهنپوشِ آهنگوش را
زآن سویهایِ آبِ شور آن سویِ اندامت
دردمندی
❈۷❈
دردیابی نیست.
هیچ کس در هیچ جایِ بسترِ تاریخ
پیش از این و بیش از این مظلوم نگذشتهست
آی شَهرت کشتهٔ دستانِ بیدردی!
❈۸❈
آی مقتولِ کفننایافته
هابیلِ تنهاماندهٔ پایانِ قرنِ بیست!
گردهایت را به دندان بند
بیدفاعیهات را با خاکِ خسته
❈۹❈
خاکِ خونین
در میان بگذار.
باش تا فرعونِ مادرزاد
از تماشایت لبی خندد
❈۱۰❈
وآسمانت را
به خون و ماتم و باروت بربندد.
کابل ای کابل!
از فلقهایت سرودِ کوچ
❈۱۱❈
وز غروبت سوگ میتابد
هیچ ماهی در گلوگاهِبهزخماندودت
آرامش نمییابد.
کابل ای کابل!
❈۱۲❈
من تو را و بیکسیهایِتو را
تصویر خواهم کرد.
من تو را در شعرهایِ خویش
گور خواهم کرد
❈۱۳❈
گریه خواهم کرد
با هزاران زخمِناسورت
وزن خواهم کرد خونت را
با غزلهایم
❈۱۴❈
من تو را با طبلِخونینِ خودت آواز خواهم خواند.
دردهایت
سازِ نامیمونِ بربادیت را
طرح خواهد کرد
❈۱۵❈
در پهلویِ«صبرا» و«شتیلا»
آزمونت را،
زخمهایت طوقِ لعنتوار
تا قیامت بر سرِ ابلیس میچرخند
❈۱۶❈
تا بسیطِ خاک بشناسد
قاتلِ بیعار و بیننگِ زبونت را
ای دیارِ سالهایِسال
گورها از پیش آماده
❈۱۷❈
در کجا با قاتلت دیدار خواهی کرد؟
در کدامین معبدِ متروک
قاتلِ آلودهدامانِ پلیدت را
بر دار خواهی کرد؟
❈۱۸❈
کابل ای کابل!
دادگاهی نیست
تا دیَت بستاند از خونت
تا فراخوانَد اجیری را
❈۱۹❈
در قصاصی
رویِ نطعِ پاکِ گلگونت
تن مزن ای شهرِ بدفرجام
هین نشان ده زخمهایت را
❈۲۰❈
مشعلِخونِِ عزیزت
از بلندیها نمایان است.
هین علَم کن خشمهایت را!
کابل، اسد۱۳۷۱
کامنت ها