عبدالقهّار عاصی:وقتی که درّه را تاریکی و سکوت در آغوش میکشد
❈۱❈
وقتی که درّه را
تاریکی و سکوت در آغوش میکشد
وقتی که باغ
بوسهٔ دلگیرِماه را
❈۲❈
بر چارچوبِ خستهٔ اندامهایِ خویش
تحمیل میکند
وقتی که شهر را
مینارهایِ سنگ و خیابانهایِسنگ
❈۳❈
تسخیر میکنند،
در من
دیوارهایِ قلعهٔ آتشگرفتهای
قد راست میکند.
❈۴❈
وقتی سکوت در گلویِتنگ
بیداد میکند
در من خرابهای
از سنگ و چوبِ دهکدهٔ دور و تنگدست
❈۵❈
آواز میدهد
تنهایی و گشادگیِ زخمهاش را.
وقتی که باد
کاکلِ دوشیزهبید را
❈۶❈
بر رویِ شانههایِتَرَش ناز میدهد،
در من جوانیی
از کوتلی تمام زمستان،تمام برف
سویِ بهار و باغچه آغاز میشود
❈۷❈
دستانِ باد
از کاکلِ خیالیِدوشیزه کم مباد.
۱عقرب ۱۳۶۴لوگر
کامنت ها