عبدالقهّار عاصی:میرسد ایّامِ ناایّام میوزد بادِ پریشانی
❈۱❈
میرسد ایّامِ ناایّام
میوزد بادِ پریشانی
لحظهها تکرار مییابند
با هزار آواز و دردِ استخوانسوزِ گرانجانی.
❈۲❈
دامنِ دوشیزگانِ دهدوازدهسالهشان بر باد
نوجوانانشان
طعمههایِ بیسوادی،چرس، بدنامی.
مادران از بچّه زادنهایِ بیتمهید
❈۳❈
درگیرِ کمردردیّ و فلج و بدسرانجامی.
وز درونِ کلبهشان
یک طنینِ حوصلهفرسایِ بیانجام و بیآغاز:
«نان!»
❈۴❈
یورشِ سرما
بر گلو و گردهشان اینک
خنجر و خونابه میخوانَد
آسمانش ره نمیبندد
❈۵❈
و زمینِ سردِ بیدردش
بس نمیگوید
چون صدایِ کودکان از آستانِ نانواییهایِ لبریزِ سیاست
میرود در بسترِ رگهایشان پیوسته یک آواز:
میرود در بسترِ رگهایشان پیوسته یک آواز:
«نان!»
«نان!»
❈۶❈
جایِآبِ زندگی پژواکِ آتش مینماید ساز:
«نان!نان!»
سفرههاشان آنفلونزاییّ و ویروسی
لقمهها کاهیّ و مرگآگین فزاینده
❈۷❈
حجرههایِ جلدشان خاکستری
نومید از هر روزِ آینده.
پنجهٔ کابوسِ فقر، اندامشان را
رنجه میدارد،
❈۸❈
اشکنجه میدارد.
با صدایِ زندگی بیگانه از هر گوشهٔ این ملک
میمیرند و میمیرند با یک گفتنی،یک راز:
«نان!»
❈۹❈
«نان!»
کامنت ها