عبدالقهّار عاصی:باز خونِ بیگناهان،بیکسان جادهها را جویباران ساخته
❈۱❈
باز خونِ بیگناهان،بیکسان
جادهها را جویباران ساخته
باز رویِ نعشهایِ زخمزخم
شهر،سوگِ تازهای انداخته
❈۲❈
کشته میگردد،برهنه،گرسُنه
کودکانِ بیسیاست،بیتفنگ
باز زانو میزند در پایِ مرگ
❈۳❈
مادرانِ نابلد با جور و جنگ
باز بازی میکند با نعشِ شهر
پنجههایِ کرکسِ بیدادِ نو
❈۴❈
باز قد برمیکند فوّارهها
از گلویِ زخمِ نو،فریادِ نو
باز کبر و کینه دامن میزند
❈۵❈
عقدهٔ حیوانیِ نامرد را
یا یتیمی میفزاید بر یتیم
یا که دردی مر دلِ پر درد را
❈۶❈
باز بر اینشهرِ بیمارِ فقیر
بولهولِخون دهن وا میکند
آسمان بارِ دگر از دورِ دور
مردنِما را تماشا میکند
❈۷❈
باز ملّت خونچکان از پای و سر
مردههایش را شماره میزند
باز ملّت داغداغ از دستِغم
❈۸❈
نسجِ خونینِ کفن بر میتند
باز شب در هیئتِ آوارِخون
تیرهتیره میخزد بر بام و در
❈۹❈
باز روز از بسترِ سُربینِ صبح
خستهخسته میگدازد پای و سر
باز در جنگِ دو تا قُچ، پایِمیش
❈۱۰❈
میشود اشکسته و جان میدهد
در گلاویزیِّ دو ورزا به هم
هین خرِ بیچاره تاوان میدهد
❈۱۱❈
باز آن را که نه پایِرفتن است
زینولایت بُمّ بر سر میزنند
باز آن را که نه پایِماندن است
زینولایت نعل بر پا میکنند
❈۱۲❈
باز مرمیها و آتشپارهها
چشمها و سینهها را میدرند
اضطراب و هول افتادهست باز
❈۱۳❈
باز از هر سو جنازه میبرند
اینیکی در کنجِ مخفیگاه سخت
آنیکی هم بر بلندا کینهتوز
❈۱۴❈
تا بپرسی،کیست که کشته شده
بانگ آید که : سقا،که : پینهدوز
باز شهرِ خسته از بسیار مرگ
❈۱۵❈
سوخته،ویران شده،بشکستهاست
آسمایی باز میمویَد ز سوگ
باز کابل در عزا بنشستهاست
۱۶ حوت ۱۳۶۸ کابل
کامنت ها