ابوسعید ابوالخیر:شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
❈۱❈
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست
هم بر سر گریهای که چشمم را خوست
از خون دلم هر مژهای پنداری
سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست
کامنت ها