ابوسعید ابوالخیر:دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز رفتم بر آن یار و مه مهرانگیز
❈۱❈
دل خسته و جان فگار و مژگان خونریز
رفتم بر آن یار و مه مهرانگیز
من جای نکرده گرم گردون به ستیز
زد بانگ که هان چند نشینی برخیز
کامنت ها