ابوسعید ابوالخیر:آن یار که عهد دوستداری بشکست میرفت و منش گرفته دامن در دست
❈۱❈
آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
میگفت دگر باره به خوابم بینی
پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست
کامنت ها