افسرالملوک عاملی:بر آن شهر و بر لشکر حمله کرد ز شهر و سپاهش بر آورد گرد
❈۱❈
بر آن شهر و بر لشکر حمله کرد
ز شهر و سپاهش بر آورد گرد
یکی نابکاری بجست از کمین
مر آن شاه را تیز زد بر جبین
❈۲❈
چه سروی زپای اندر آمد بخاک
ز خاک آمد و باز بر شد بخاک
دریغ آنچنان شاه بادین و داد
که چون آن شه هرگز نیاید بیاد
❈۳❈
همه نام او را به نیکی برند
بگیتی نه یک تن از او دلخورند
برأی بداد و بنیرو و بخت
رسید از امیری بشاهی و تخت
❈۴❈
سه دولت ورا پست شد باشکوه
ز شرق و ز غرب و ز دریا و کوه
چه ما دوچه لیدی بفرمان او
چه بابل که بودی به پیمان او
❈۵❈
نکردی بدی بایکی زیر دست
نه عهد و نه پیمان خود را شکست
بهر جا خرابی بد آباد کرد
دل زیر دستان همه شاد کرد
❈۶❈
از و شاد بودی اسیر و یتیم
شه باخدا مهربان و رحیم
چو ایرانیان آن شه دادگر
فتاده بدیدند در خاک سر
❈۷❈
ز دلها همه نعره برداشتند
ز خاک و زخون شاه برداشتند
به سر خاک از سوک شه ریختند
زچشم اشک خونین همی بیخنند
❈۸❈
دریغا شهنشاه والا تبار
که خاک سیه را گرفتی کنار
دریغا ازین خوبی و داد تو
بخاک آنکه بر کند بنیاد تو
❈۹❈
هرا پاک گفتا بایرانیان
به بندید بر کین این شه میان
نباید که یک تن ازین رزمگاه
به بیند دگر غیر روز سیاه
❈۱۰❈
بکشتند و بستند ایرانیان
که یک تن نمانند اندر جهان
از آن پس شه نام برادر زار
بتابوتی از زر سر انجام کار
❈۱۱❈
نهادند باناله و با خروش
سوی پارس رفتند شهشان بدوش
مبندید دل در سرای سپنج
که پایان آن نسبت جز درد و رنج
❈۱۲❈
چنان پادشاهی به آن اقتدار
بر آورد از مغز دشمن دمار
ز شرق و زغرب و جنوب و شمال
بدست آمدش تاج و هم ملک و مال
❈۱۳❈
سر انجام رفت او بتابوت تنگ
نکرد او زمانی بعالم درنگ
مگر نام نیکت بود یادگار
همه ملک عالم چه آید بکار
❈۱۴❈
نهادند تابوت آن شاه را
سیه پوش کردند هم گاه را
ببردند تابوت شاه دلیر
به آرامگه بر نهادند زیر
❈۱۵❈
شه نامور شد در آرامگاه
بخوابید کورش در آن خوابگاه
چه خوابی که دیگر نه بیدار شد
نه ماد و نه لیدی طلبکار شد
❈۱۶❈
تفو بر تو ای گردش روزگار
نه ملک ونه مالت نیاید بکار
بشد دور کورش بگیتی تمام
نماندی از وجز یکی نیک نام
کامنت ها