افسرالملوک عاملی:بفرمود لشکر بباید کشید سوی مصر تا فتح آید پدید
❈۱❈
بفرمود لشکر بباید کشید
سوی مصر تا فتح آید پدید
همه مصریان را بکویم بگرز
نمانم برایشان دگر بال و وبر
❈۲❈
بشاهی نکردند بر من سلام
نه باج و نه هدیه نه پیک و پیام
چو فردا شود روی گردون سفید
سوی مصر باید که لشکر کشید
❈۳❈
بگفتند با شه که فرمان بریم
تو شاهنشهی ما همه کهتریم
در گنج بگشاد و روزی بداد
ز رنج برادر نکرد ایچ یاد
❈۴❈
بیاورد لشکر همه فوج فوج
تو گفتی که دریا بر آمد بموج
رژه برکشید و سپه برنشاند
شهنشاه ایران سوی مصر راند
❈۵❈
ز کورش آمازل سپهدار بود
که در مصرچون شاه مختار بود
ولی بعد کورش نبد فکر باج
ز بهر خود او ساخت خر گاه­و تاج
❈۶❈
بسردار گفتند کاید سپاه
شهنشاه ایران بود کینه خواه
ز دریا بباید شه آریان
همه جنگ را تنگ بسته میان
❈۷❈
که از راه خشکی ندارند آب
کویر است و خاروخس و آفتاب
بکشتی همه لشکر آید چو باد
سر مصریان تا دهندی بباد
❈۸❈
بر اطراف دریا گرفتند راه
گمان شان ز دریا بیاید سپاه
ولیکن نیامد ز دریا بجنگ
ز خشکی سپه راند شه بیدرنگ
❈۹❈
بگفتند با شاه ایران که آب
نباشد در این راه غیر سراب
ز گرما نماند کس از تشنگی
نه از لشکر و اسب زنده یکی
❈۱۰❈
پیامی فرستاد سوی عرب
که چندین هزار اشتر آیدبشب
همه بار اشتر بود مشک آب
که تا پر کنم مشک از در ناب
❈۱۱❈
پذیرفت از شه رئیس عرب
که بهر سپه آب آرد بشب
در این بین آمازبس در مصر مرد
شهی بر سماتیک پورش سپرد
❈۱۲❈
پدر جملگی اسب و آلات جنگ
زمردان جنگی کمر بسته تنگ
مهیا نمود و پس آنگه بمرد
همه هستی خود پسر را سپرد
❈۱۳❈
سپاه شهنشاه ایران رسید
ز گرد ره آمد رژه برکشید
بشد جنگ نزدیکی رود نیل
هوا تیره از گرد شد همچو نیل
❈۱۴❈
دو لشکر همه جنگجو و دلیر
ز مصر و ز ایران همه نره شیر
کشیدند شمشیرها بهر کین
بروی سر و سینه زد آن باین
❈۱۵❈
چنان جنگ سختی در آن پهن دشت
نمودند کز آن فلک خیره گشت
وزان نیروی مصریان سست گشت
همه رو نهادند نا گه ز دشت
❈۱۶❈
پناهنده گشتند در منفلیس
همه لشگر مصریان با رئیس
برش برد بر شهر و بگشاد در
که تسلیم شد مصریان سر بسر
❈۱۷❈
بخواری سماتیک شه شد اسیر
بنزد شهنشاه بودش اسیر
شهنشه براو مهربانی نمود
هم از لطف بنمود گفت و شنود
❈۱۸❈
بگفتا براو با توام کار نیست
بملکت مرا فکر آزار نیست
پس آنگه بفرمود با مصریان
که از من نیاید شما را زیان
❈۱۹❈
دگر روز در شهر سائیس رفت
خدایان مصری براو در شگفت
بسی احترام و ستایش نمود
در آن معبد او سیم و زر برفزود
❈۲۰❈
همه مصریان شاد و خرم شدند
دعا گوی بر شاه عالم شدند
کامنت ها