افسرالملوک عاملی:چویک هفته بگذشت از مرگ شاه فره فرتیش شاه برشد بگاه
❈۱❈
چویک هفته بگذشت از مرگ شاه
فره فرتیش شاه برشد بگاه
بشاهی بر او خواندند آفرین
بگتند کای شاه با داد و دین
❈۲❈
همه بندگانیم و تو شهریار
که از شه دیو کس توئی یادگار
شه نو جوان چون بر آمد بتخت
بفرمود کای مردم نیک بخت
❈۳❈
منم چون پدر با شما مهربان
نیم از بد دل و بدگمان
هماره امیدم به یکتا خداست
خدائی که مارا بخودرهنماست
❈۴❈
بر آنم که کشور ستانی کنم
جهان گیرم و دادبانی کنم
کنم ماد را کشوری نامدار
که ماند از آن نام در روزگار
❈۵❈
بگفتند یکسر که ما بنده ایم
بفرمان و رأیت سر افکنده ایم
بفرمود من پارس را بیگمان
مسخر نمایم به تیر و کمان
❈۶❈
که مادی پرسه بوند آریا
دو شاخه ز یک ریشه از هم سوا
دولپه بیک پوست بودیم ما
زمانه زهم کرد مارا جدا
❈۷❈
بباید بیکدیگر آمیختن
بصلح ار نشد باید آویختن
شما لشکر مادگرد آورید
سوی پارس باید که لشکر برید
❈۸❈
بگفتند کای شاه فرمان تراست
سرما زحکمت به پیچد خطاست
چویک چند روزی برین بر گذشت
همه لشگر ماد آماده گشت
❈۹❈
همه شیر اوزن چو پیل دمان
گرفته بکف تیغ و تیر و کمان
سپه را چو آماده کار کرد
پس آنگاه آهنگ پیکار کرد
❈۱۰❈
به لشکر چنین گفت شاه دلیر
که بودی بجنگ آوری نره شیر
که تا جانب پارس روی آوردند
مگر آب رفته بجوی آوردند
❈۱۱❈
چو سر برزد از خاوران آفتاب
سر جنگجویان بر آمد ز خواب
ز هر سو بپاخواست فریاد جنگ
ز شیران غران و غران پلنگ
❈۱۲❈
دلیران ستاده همه صف بصف
چو پیل دمان بر لب آورده کف
سوی پارس کردند آهنگ جنگ
که آرند آن سرزمین را بچنگ
❈۱۳❈
چو دشمن از این حمله آگاه شد
همه لشکر پارس در راه شد
دو لشکر بهم سخت آویختند
نوای دلیری بر انگیختند
❈۱۴❈
چو شب گشت و آن شب همه روز شد
شه ماد در جنگ پیروز شد
چو لشکر به پیروزی آمد قرین
بپا خاست از هر طرف آفرین
❈۱۵❈
به پیروزی و فتح چون کام یافت
سری مست از شور این جام یافت
پس آنگاه آهنگ آشور کرد
جهانرا همه پر شر و شور کرد
کامنت ها