میرزا آقاخان کرمانی:به ایران مباد آن چنان روز بد که کشور به بیگانگان اوفتد
❈۱❈
به ایران مباد آن چنان روز بد
که کشور به بیگانگان اوفتد
همه کشور ما عروسی است خوش
ولی شوی او زشت خوی و ترش
❈۲❈
نخواهم زمانی که این نو عروس
بیفتد بزیر جوانان روس
به گیتی مباد آن که این حور دیس
شود همسر لردی از انگلیس
❈۳❈
پدر گرچه باشد خسیس و لئیم
به از آن که فرزند گردد یتیم
تو هر چند نامهربان و بدی
ولیکن بسان پدر از خودی
❈۴❈
پدر هستی ای مهتر نامدار
ولی بس جفا جوی و ناسازگار
اگر چند امروز هستم اسیر
ولی نیست بیگانه بر من امیر
❈۵❈
اسارت مرا هست، لیکن بتن
که روشن روانم بود شاد و شن
مرا گر بود وحشیانه پدر
از آن به که مامم رود در بدر
❈۶❈
بزرگان که این رازها سفته اند
به برهان حکمت چنین گفته اند
که هر ملت از خود ندارند شاه
بود حال آن ملت از بن تباه
❈۷❈
کسی را که در تن نباشد روان
دگر چون پدید آید از وی توان
بباشند در پیش بیگانه خوار
سرآید بر ایشان همه افتخار
❈۸❈
همه پست باشند و افکنده سر
نبینند روز بزرگی دگر
نخیزد از ایشان یکی دلفروز
به بازارگانی سرآرند روز
❈۹❈
دگر نامداری نیاید پدید
نه یک اختراعی زکار جدید
نه سردار جنگی، نه یک نامجوی
نه شاعر، نه یک مرد تاریخ گوی
❈۱۰❈
نه یک فیلسوف مبارک اساس
نه ذو فن، نه مرد ستاره شناس
چنان چون که این حال باشد عیان
ز رفتار و کار سرائیلیان
❈۱۱❈
که در ذلت و خواری آرند سر
نخیزد از ایشان یکی نامور
همان قوم کلدان و آشور و کوش
کز ایشان نباشد به گیتی خروش
کامنت ها