میرزا آقاخان کرمانی:چو از کار لیدی بپرداخت باز به سیلیسیا رفت با برگ و ساز
❈۱❈
چو از کار لیدی بپرداخت باز
به سیلیسیا رفت با برگ و ساز
وز آن روی دارا سپاهی گران
بخواند و بیاورد از هر کران
❈۲❈
زایران و توران مهان را بخواند
بنه کرد گرد و سپه را براند
گذر داد لشکر زرود فرات
به هامون سپه بود بیش از حصات
❈۳❈
سکندر به تارس همی داشت جای
به سکوسیا بود ایران خدای
زتیری همی خواست آن پادشاه
که سوی سمانیک راند سپاه
❈۴❈
امنتاس گفتش زروی خرد
که جنبش از این جا نه اندر خورد
که در بند ایسوس سختست و تنگ
سواره، پیاده نیارند جنگ
❈۵❈
همان به که این جا درنگ آوریم
که بر بد کنش روز تنگ آوریم
نپذرفت شاه آن سخن های نغز
که آن خود منش بد بسی تیز مغز
❈۶❈
درم داد و روزی دهان را بخواند
سپه را به دربند ایسوس راند
چو آمد لب رود پی نار شاه
سکندر پدیدار شد با سپاه
❈۷❈
به یک تنگنا در میان دو کوه
رده برکشیدند هر دو گروه
نبودی در آن دشت جای سوار
گه پیچش و گردش کارزار
❈۸❈
به پیش سپاه اندر آن جای تنگ
از ایرانیان کش نبد بیش جنگ
همه جنگجویان زیونان بدند
که بدخواه دارای ایران بدند
❈۹❈
نخستین که اسکندر آمد دمان
بر ایران سپه خود سرآمد زمان
که یونانیان روی برکاشتند
سپه را چنان خوار بگذاشتند
❈۱۰❈
جهان دار دارا به پیچید روی
همان نامور لشکر جنگ جوی
در اثنای آورد و آن دار و گیر
همه خاندان شهی شد اسیر
❈۱۱❈
بیفکند دارا لباس شهی
به تبدیل زان رزمگه شد رهی
رخان پر ز اندوه و لب پر زخاک
گریزان همی رفت تا تاپساک
❈۱۲❈
سکندر همی رفت تا رودبار
زایرانیان کشته شد بی شمار
چو ارسام و بهباز و مهبود گرد
اتیزیس و ریمهر با دستبرد
کامنت ها