میرزا آقاخان کرمانی:دگر باره دارا سپه کرد ساز زهر کشوری خواست گردن فراز
❈۱❈
دگر باره دارا سپه کرد ساز
زهر کشوری خواست گردن فراز
زساسا و از بلخ و از پارتا
زارکوش و هرکانی و پارسا
❈۲❈
زکادوزن و مدیه و اوجهی
زهند و زکوله هم از نجدهی
ز آتور و کلدان و ارمینیه
ز پونت و زقفقاز وز یونیه
❈۳❈
سپه را میان و کرانه نبود
همان بخت دارا جوانه نبود
وزین روی اسکندر شیرگیر
به سوی فلسطین درآمد دلیر
❈۴❈
همه خاک سیری و سیدون و شام
بدو باژ دادند و گشتند رام
به جز شهر پاتخت تیر بزرگ
که سرباز زد زان قزال بزرگ
❈۵❈
سکندر چو شش ماه کوشش نمود
زدریا مرآن شهر را برگشود
همه مردم تیر کرده اسیر
چون برده بفروخت برنا و پیر
❈۶❈
وز آن جا سوی مصر لشکر براند
به اسکندریه زمانی بماند
زتیر آن چه اندوخت آن سرفراز
همه یک سر آورد آن جا فراز
❈۷❈
یکی شهر آراست هم چون چراغ
پر از گلشن و کاخ و میدان و باغ
همه مصر گشتند او را رهی
که آیین شان یافت زو فرهی
❈۸❈
سوی دیر آمون چو آمد فراز
همه اهل دیرش بشد پیش باز
پر آواز ازو گشت ایوان و کاخ
به سرش اوفکندند تاجی دو شاخ
❈۹❈
همین است مرغ سرافیل دم
که با او سخن گفت از بیش و کم
ز سود و حبش چون که بگرفت باج
همی خواست رفتن سوی کارتاج
❈۱۰❈
زنی کو به کرتاج بد پادشاه
به هدیه بگرداند او را زراه
به شهنامه قیدافه خواند ورا
که براندپس بود فرمان روا
❈۱۱❈
سخن چون زن فینیک راند همی
دژ شاه فریانش خواند همی
کامنت ها