میرزا آقاخان کرمانی:نخست اشک کش بد زآرش نژاد همش نام ارزاس آرند یاد
❈۱❈
نخست اشک کش بد زآرش نژاد
همش نام ارزاس آرند یاد
مگر نام ارزاس و آرش یکی ست
تفاوت در این نامها اندکی ست
❈۲❈
چو برخاست این نامور
سلفکی ازو گشت زیر و زبر
بسی جنگ ها کرد و پیروز شد
سپس طعمه تیر دل دوز شد
❈۳❈
برادرش را جای خود برنهاد
مگر نام او بد همی تیرداد
چو بربست بر کوهه ی پیل کوس
شکسته شد از دست کالینی کوس
❈۴❈
ولی باز برگشت و پیروز شد
ازو مرد بدخواه بد روز شد
به مازندران اندر آمد دلیر
سلوکوس از جنگ او گشت سیر
❈۵❈
پس از وی پسرش اردوان نخست
سرگاه و دیهیم شاهی بجست
سلوکوس را راند تا سوریا
به ایران زمین گشت فرمانروا
❈۶❈
چو او مرد پورش فریباد گرد
همه گوی مردی زمیدان ببرد
پس از وی فراهاد شد شهریار
ظفر یافت بر مارو در کارزار
❈۷❈
چو بگذشت او مهرداد نخست
سر تخت شاهی به مردی بجست
همه سغد و آلام و مدیا گشود
به هندوستان ایلغاری نمود
❈۸❈
به هر سو زفر خود افکند شور
زاشکانیان برتر آمد به زور
جهان بد ورا سالیان سی و هفت
سپس کرد بدرود گیتی و رفت
❈۹❈
به جایش فراهاد شد تاجور
که او میتریدات را بد پسر
یکی جنگ با قوم سیتا بجست
درآورد کشتند او را نخست
❈۱۰❈
دوم اردوان آمدش جانشین
که دستور او بود و عم گزین
هم او نیز در جنگ شد کشته باز
پسر بد مر او را یکی سرفراز
❈۱۱❈
بر اورنگ شاهیش بنشاندند
دوم مهردادش همی خواندند
زتاتار بگرفت کین پدر
بتازید توران زمین سربسر
❈۱۲❈
ابا رومیانش یکی جنگ خاست
همه لشکر روم از وی بکاست
شهی بود با فرو داد و سترگ
سزد گر بر او نام بنهی بزرگ
❈۱۳❈
پس از وی منوچهر شد شهریار
که خواند مناسکیرسش نامدار
فزون بود سالش زهشتاد و پنج
که بر جای عم یافت او تاج و گنج
❈۱۴❈
سنادرخ که بودی پس مهرداد
نبودی زشاهی او هیچ شاد
در سرکشی باز کرد از نخست
ولیکن به فرجام طاعت بجست
❈۱۵❈
چنان سست شد کار ایران دیار
که برخاست هر جا یکی نامدار
به یک تن نشد کار آن ملک راست
زهر سو یکی نامداری بخاست
❈۱۶❈
گهی خاست زارمینیه تیگران
گهی باختر شد به یونان قران
گهی مهرداد از نژاد تباک
زبیمش بلرزید در روم خاک
❈۱۷❈
منوچهر با این همه شور و شر
همی کرد شاهی به پیرانه سر
پس از وی سینا تروکس نامدار
به جای پسر عم بشد شهریار
❈۱۸❈
چو او نیز بد پیر کی سالخورد
پسر را به انباز و خود ببرد
پس از وی فراهاد جایش بجست
ابارومیان بست پیمان درست
❈۱۹❈
پسر بد دلاور مر او را چهار
پدر را بکشتند با زهرخوار
مهین پور کش نام بد مهرداد
به جای پدر تاج بر سر نهاد
❈۲۰❈
بسی بد ستمکار و ناپاک رای
به جورش کسی را نبد هیچ پای
برادرش کش نام بودی ارود
ازو شد گریزان و هجرت نمود
❈۲۱❈
ز بس جور و استمگری پیشه کرد
دل مردم از خود پر اندیشه کرد
ز تخت آوریدند او را فرود
به شاهی بخواندند آنگه ارود
❈۲۲❈
ارود آمد و تاج بر سر نهاد
ز تن دور کرد آن سر مهرداد
یکی جنگ با رومیان زد درشت
کراسوس را با سپاهش بکشت
❈۲۳❈
از آن جایگه تا فلسطین بتاخت
همه یال و بزر مهی برفراخت
ولیکن به زودی شد از رزم سیر
نتابید با کاسیوس بی دلیر
❈۲۴❈
دگر سال پاکور کش بد پسر
فرستاد با لشکری بی شمر
به شامات پاکور فرخ همال
همی کرد ایلغار تا چند سال
❈۲۵❈
شکسته شد آخر زو آنتی نیوس
به فرجام شد کشته با صد فسوس
فراهات کش بود پور دگر
بیاورد روز پدر را بسر
❈۲۶❈
همه ارمنستان به مردی گرفت
رعیت ستوهیده ازو ای شگفت
فرود آوردیدندش از تخت و گاه
ولیکن سوی سیت جست او پناه
❈۲۷❈
به خود قوم اسکیت را کرد یار
دگر ره بر ایران شد او شهریار
فراهات پنجم که بودش پسر
ورا کشت تا خود شود تاجور
❈۲۸❈
ارود دوم نیز او را بکشت
که تا کشور آرد به مردی به مشت
دگر ره بکشتند مردم ارود
تو گفتی که او در زمانه نبود
❈۲۹❈
ونونس که فرهاد را بد پسر
به روما همی آوریدی بسر
اهالی به شاهی ورا خواستند
سرگاه از بهرش آراستند
❈۳۰❈
ولیکن شدند آخر از وی بسیر
که آداب رومش بدی در ضمیر
بینداختندش زگاه شهی
ازیرا که بود رومیان را رهی
❈۳۱❈
سپس اردوان سیم را به تخت
به شاهی نشاندند پیروز بخت
به سیتا همی بود پیوند او
ارود سوم بود فرزند او
❈۳۲❈
چو تاریخ ایران کنی رهنمون
ارود است هاروت و بیژن و نون
همه ارمنستان سراسر گرفت
پسر را در آن جا نشاند و برفت
❈۳۳❈
وز آن سوی تیبر شهنشاه روم
غمی شد زپیکار آن مرز و بوم
فرستاد ژرمانیوس دلیر
که هاروت را سازد از جنگ سیر
❈۳۴❈
سپهدار روم با سپاهی فزون
زارمینه کرده مرا ورا برون
دوپور دگر داشت شاه اردوان
که بودند هر دو دلیر و جوان
❈۳۵❈
مهین پور گودرز و برزین کهین
کهین پور را ساخت او جانشین
ولی گرد کوتارز نامور
ز باردانس بگرفت تاج پدر
❈۳۶❈
چو جور و ستمکاری از حد فزود
زگاه آوریدند او را فرود
دگر بار برزین بشد تاجور
ولی زود روزش بیامد بسر
❈۳۷❈
دوم ره به گودرز شاهی رسید
بیامد به گاه مهی آرمید
پس از وی و نون گشت فرمانروا
که بود از نژاد و تبار کیا
❈۳۸❈
چو یکسال بگذشت او درگذشت
پلاش نخست آمد و شاه گشت
به ارمینیه ایلغاری نمود
پس آن گه در آشتی را گشود
❈۳۹❈
چو او مرد پورش که پاکور بود
به گاه شهی شاد و مسرور بود
پس از وی برادرش بر شد به تخت
که خسرو بدی نام آن نیک بخت
❈۴۰❈
تراژان که بودی شهنشاه روم
بدو جست جنگی دگر سخت شوم
چو خسرو بشد سوی دار بقا
پلاش دوم گشت فرمانروا
❈۴۱❈
بسی جنگ با لشکر روم جست
ولی عاقبت گشت در رزم سست
بزرگان زشاهیش گشتند سیر
زگاه مهی ش آوریدند زیر
❈۴۲❈
نشاندند مونزوس را جای او
ولیکن نبودیش یارای او
دگر باره شاهی بدو بازگشت
بسی راند فرمان و پس درگذشت
❈۴۳❈
پلاش سیم کش بدی پور راد
به جای پدر تاج بر سر نهاد
سپس گشت فیروز فرمانروا
دگر نرسی نامدار کیا
❈۴۴❈
چو بنشست بهرام از اشکانیان
ببخشید گنجی به ارزانیان
ورا خوانده اند اردوان بزرگ
که ازمیش بگسست چنگال گرگ
❈۴۵❈
یکی جنگ با رومیان ساز کرد
که قیصر در آشتی باز کرد
همی زیست بر تخت شاهی به ناز
جهان جوی و نام آور و رزم ساز
❈۴۶❈
که ناگه یکی گرد ساسان نژاد
همه تخت و دیهیم دادش به باد
سرگاه اشکانیان شد تهی
به ارمینیه لیک بدشان مهی
کامنت ها