میرزا آقاخان کرمانی:یکی لشکری کرد خاقان گزین زتوران بیامد به ایران زمین
❈۱❈
یکی لشکری کرد خاقان گزین
زتوران بیامد به ایران زمین
چو او با سپاه اندر آمد به مرو
همه روی کشور چونان پر تذرو
❈۲❈
به زنهار رفتند ایرانیان
ببستند مر بندگی را میان
دل شاه بهرام بیدار بود
از آن آگهی پر زتیمار بود
❈۳❈
دو ره شش هزار آزموده سوار
زلشکر گزین کرد آن شهریار
همی تاختی لشکر اندر نهان
ندانست کس رازش اندر جهان
❈۴❈
بیاورد لشکر چو آذر گشسب
همی بی بنه هر یکی با دو اسب
به امل گذشت از ره اردبیل
به گرگان بیامد چو دریای نیل
❈۵❈
به کوه و بیابان و بی راه رفت
چنین تا به مرو اندر آمد شگفت
یکی طبل کوچک بکرد او درست
ابر گردن تازی اسبان ببست
❈۶❈
شب تیره از کوه آمد به زیر
جهان شد پر از نعره دار و گیر
بدرید زآواز گوش هژبر
تو گفتی همی ژاله بارد زابر
❈۷❈
همه دشت شد همچو دریای خون
سر بخت ترکان درآمد نگون
گرفتار شد خان توران زمین
بزرگان به شه خواندند آفرین
❈۸❈
وزآن پس بپاشید هر سو درم
زبخشش نبد شاه روزی دژم
سدیر و خورنق ازو شد سمر
که بود از سنمار رومی اثر
❈۹❈
بود هفت گنبد ازو یادگار
به گیتی نیامد چون او شهریار
به نخجیر و بازی جهان بگذراند
چنین تا به آباده روزی براند
❈۱۰❈
میان ره پارس و اسبهان
یکی دره در وی چمن ها نهان
همه چشمه ها بد پر از لای و گل
بماننده ی مرغزار چگل
❈۱۱❈
همی تاخت شبرنگ شاه دلیر
به ناگه به چاهی درافتاد زیر
بمرد و خبر نامد از وی درست
کسی پیکرش را زآن جا نجست
❈۱۲❈
ورا رو ستم شاه خواندی وزیر
که بشکافتی کوه آهن به تیر
دریغا چنان شاه و آن داد اوی
مبادا که گیری به بد یاد اوی
کامنت ها