میرزا آقاخان کرمانی:سوی جنگ هیتالیان کرد روی جهانی شد از وی پر از گفتگوی
❈۱❈
سوی جنگ هیتالیان کرد روی
جهانی شد از وی پر از گفتگوی
که شه تازه خواهد کند جنگ و شور
همی بشکند عهد بهرام گور
❈۲❈
به ویژه که این قوم با شهریار
به هر کار بودند هم دست و یار
به هیتال بد پادشه خوش نواز
بر شه یکی نامه بنوشت باز
❈۳❈
چنین گفت کز عهد شاهان راد
بپیچی نخوانیمت خسرونژاد
ندانی که شاهان پیمان شکن
ستوده نباشند در انجمن
❈۴❈
از آن نامه در خشم شد شاه نو
فرستاده را گفت برخیز و رو
بگویش که تا پیش رود ترک
شما را فرستاد بهرام چک
❈۵❈
گر از چاچ پارانهی پیش رود
زنوک سنانت فرستم درود
چو آگاه شد زین سخن خوشنواز
یکی چاره ی تازه افکند باز
❈۶❈
پراکند لشکر به کوه و دره
همی راند در بیشه یکسره
پسش در همی تاخت پیروز شاه
پراکنده گشتند ایران سپاه
❈۷❈
به جایی که آن شاه بنشسته بود
گذرها و در بندها بسته بود
چو پیروز آمد سوی خویش باز
همه راه کوتاه گشتش دراز
❈۸❈
بدانست کش رفته از دست کار
به جان خواست از هون ها زینهار
بگفتند اگر زینهارت هواست
امان یابی از ما و کامت رواست
❈۹❈
ببایست که آیی بر خوشنواز
بری چون پرستندگانش نماز
پس آنگه به سوگند پیمان کنی
دل از جنگ جویی پشیمان کنی
❈۱۰❈
چنین کرد شاه جهان ناگزیر
چو دانست روزش درآمد به زیر
ولیکن سپیده دمان شد برش
بدان تا پرستش کند در خورش
❈۱۱❈
دگر ره به ایران چو شد شهریار
سوی جنگ هیتالیان کامکار
ازین آگهی شد بر شهنواز
گزین کرد یک لشکر رزم ساز
❈۱۲❈
به پیش سپه بر یکی کنده کرد
همان عهد را بر سر نیزه کرد
چو نزدیک آن کنده شد خوش نواز
عنان را بپیچید و گردید باز
❈۱۳❈
گریزان همی رفت و بنمود پشت
پسش راند پیروز تیغی به مشت
درافتاد با چند تن در مغاک
در آن جای گشتند یک سر هلاک
❈۱۴❈
چو هرمز برادرش و بهرام گرد
بزرگان و آزادگان نبرد
از آن نامداران دگر کس نزیست
همی تخت بر بخت ایشان گریست
❈۱۵❈
به ایران چو آمد خبر زین نبرد
زن و مرد و کودک همه مویه کرد
زشاهان نبد زنده کس جز قباد
که او بود فرزند پیروز راد
❈۱۶❈
به شاهی ندیدند او را همال
ازیرا که بد کودکی خردسال
کامنت ها