میرزا آقاخان کرمانی:نشاندند زاماسب را بر بگاه که او بد برادر به پیروز شاه
❈۱❈
نشاندند زاماسب را بر بگاه
که او بد برادر به پیروز شاه
همی داشت کشور به آیین و داد
ازو موبدان شاه و او نیز شاد
❈۲❈
وزین رو قباد آن دل فروز مرد
به زندان همی زیست با رنج و درد
یکی خواهرش بد چو تابنده ماه
به دز در همی رفت نزدیک شاه
❈۳❈
به زندان همی بود او را زوار
همی برد بهرش می خوش گوار
نگهبان دز هم از آن خوب روی
به دل اندر آمد یکی آرزوی
❈۴❈
چنان شیفت زآن ماه عابد فریب
کزاو یک زمانش نبودی شکیب
سیوسس که در سیستان بد امیر
ورا سوخرا خوانده مرد هژیر
❈۵❈
به شاه آن چنان دوستی داشتی
که بر یاد او روز بگذاشتی
چو بشنید کو را نمودند بند
سوی دژ بیامد دمان چون نوند
❈۶❈
به همدستی بانوی بانوان
از آن دژ رهانید شاه جوان
برفتند با هم سوی خوشنواز
سیوسس اباشاه گردن فراز
❈۷❈
شه تور دادش همان دخت خویش
ابا لشکری کش از اندازه بیش
دگر ره بیامد به ایران چو باد
بنوی جهان شد به کام قباد
کامنت ها