گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

اهلی شیرازی:ساقی از آن می که به از تازه گل باز بر آن چهره نه از غازه گل

❈۱❈
ساقی از آن می که به از تازه گل باز بر آن چهره نه از غازه گل
گرمی دمساز گل آید بجوش آبی از آن تازه گل آید بجوش
❈۲❈
مرغ که از دولت گل بانگ اوست قدر گل از شهرت گلبانگ اوست
داشتی اندر حرم آنشه نشان دختری اندر رخش از مه نشان
❈۳❈
دختر خوش صورت معنی گرو برده هم از معنی لیل گرو
گل شده نام خوش آن گل بدن سوخته می زاتش آن گل بدن
❈۴❈
دامنش از دیده بد پاک تر وز غم از دیده صد پاک، تر
گیسوی او آمده تا پا ز فرق فرق از آن تا شب یلدا ز فرق
❈۵❈
گرمه پیشانی او غره بود از فر پیشانی وی غره بود
قامت او گلبن باغ جنان دیده او مرهم داغ جنان
❈۶❈
ابرویش آن قبله عشاق طاق چون مه نور در همه آفاق طاق
سنبلش آموخته هر گوشه چین خرمنی اندوخته هر خوشه چین
❈۷❈
نرگس افسونگرش آهو شده مستی آهو برش آهو شده
در رخش آنچ از پی شرمست بود و آهوی او از پی شرمست بود
❈۸❈
غمزه شوخش همه چون نیشتر هر مژه یی از نم خونیش تر
چهره و مو دیده بینا فروز در شب دل سوخته بین ناف روز
❈۹❈
دل شده دیوانه از آن خال او کو شده بیگانه از آن خال او
چون سمن از غنچه خود بینیش کم شده کش رنجه خود بینیش
❈۱۰❈
لعل لب آمیخته شهدش بشیر یوسف از آن فتنه عهدش بشیر
در دهن از تنگی او پسته تنگ راه دل آن تنگ شکر بسته تنگ
❈۱۱❈
نقطه در آن دایره گنجا نبود هیچ نه از نادره کانجا نبود
خنده اش انداخته در گل شکر تهمتی انداخته در گلشکر
❈۱۲❈
رشته دندان همه جان سر بسر گوهر جان راضی از آن سر بسر
سیب که خواندی به زرد آن زنج میزدی از غایت درد آن زنج
❈۱۳❈
آفت دلها شده آن گردنش وز همه به غارت جان کردنش
نقره خامی بر، از آن هم زیاد نقره شد از نسبت آن کم زیاد
❈۱۴❈
بازوی او راحت هر جانش بود ساعد او پنجه مرجانش بود
برگ گل آن ناخن و در خون رزان رسته گل از خون همه کف چون رزان
❈۱۵❈
سوسنی انگشت و سر انگشتها شعله جانسوز در انگشتها
وز گل تر بسته دودر سینه داشت عمری از آن نیمه از سی نداشت
❈۱۶❈
نخل قدش بسته هم از مو میان مرهم جان بود کم از مومیان
نافه و نافی چو دو زیبا بهش چون سخن اینجا رسد خفا بهش
❈۱۷❈
دیده دو کوه از پس ران زهره اش نیست جز از زهره کس این زهره اش
هم گل و مل ساقش و هم ساقیش عرش خوش از صحبت همساقیش
❈۱۸❈
از کف پا تن همه تا شانه پر لؤلؤ تر ساخته کاشانه پر
گر بتو گل نسبتی از رنگ داشت کی به ازو صورتی ارژنگ داشت
❈۱۹❈
قصه دختر همه کوته کنم خلعت و صافی او ته کنم

فایل صوتی سحر حلال بخش ۱۶ - صفت دخترکی که نامش گل بود

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها