اهلی شیرازی:ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
❈۱❈
ساقی ازان گلشن گل رنگ رنگ
کرده لب از خوردن گلرنگ رنگ
روبهی آموخت از آن رو بهار
می خور و رو جانب آن روبه آر
❈۲❈
کشته گل تازه و جان کشته زار
می خورد و دل خوش کن از آن کشته زار
آتش موسی کن از آن سیب یار
و آبی از آن آتش موسی بیار
❈۳❈
ز آهوی او کن دل خود شیر گیر
مست یک آهو شو و صد شیر گیر
روزی از ایام در آن روزگار
کامده نوروز و شد آن روزگار
❈۴❈
ابر هم از عشوه در افشان شده
صفحه گلزار پر افشان شده
فرش زر انداخته باران به کشت
خرمن در ساخته باران به کشت
❈۵❈
نافه سرو آمده ریزان ز باد
گربه بیدش شده لرزان ز باد
شاخ گل از بلبل دستان سرای
کف زن و مست از همه دست آن سرای
❈۶❈
مطرب آب از کف خود نغمه ساز
در کف او نعره زن از زخمه ساز
شاخ گل افتاده و استاده باز
ساغر مل داده و استاده باز
❈۷❈
حنجر بید از نم شب زر نشان
داده گل از خنده لب زر نشان
از پی آن موسم و هم بر شکار
قرعه همت زده جم بر شکار
❈۸❈
توسنش از خوی زده دم در گلاب
وز عرق آن گل شده گم در گلاب
دخترکی نیز در آن کار بود
وز خوی رخ دانه جان کار بود
❈۹❈
برده دل از نکهت شم شیر را
بر سر شیران زده شمشیر را
باد برانداخته ز آن رو حجاب
گل پس رو ساخته زان رو حجاب
❈۱۰❈
گرد گل آراسته سد ماه رخ
کز کف مه برده دل از شاه رخ
حسرت آنان ستد از جم عنان
گرسنه چون بگذرد از جمع نان
❈۱۱❈
کرد بر آن حمله و از حمله سوخت
دید در آن جمله و از جمله سوخت
گل دل جم را چو زر از رو گداخت
و ان دل رویین بتر ازو گداخت
❈۱۲❈
آهوی گل چون بجم آرد نگاه
چون دل ازو دلشده دارد نگاه
رفت دل از پهلوی آن شهسوار
برد گل از بازوی آن شه سوار
❈۱۳❈
شیری از آن روبهی آغاز کرد
سیبش از آن روبهی آغاز کرد
رستمی افزون ز صد اسفندیار
گشت هم از سوز خود اسفندیار
❈۱۴❈
با دل خوش گل کف جادو رزان
غرقه خون جم همه جا دور از آن
قصه او حمزه و مهر نگار
غمزده از غمزه و مهرنگار
❈۱۵❈
ناله پر درد و غم آهنگ کرد
کشتن خود از ستم آهنگ کرد
از سر تخت آمد و صحرا گرفت
در غم دل نیست بر اینها گرفت
❈۱۶❈
با دل وحشی شده همراز غم
یافته مجنون شده هم راز غم
گریه زارش همه خوناب شد
آخر کارش همه خون آب شد
❈۱۷❈
دید تر از خون تن غمدیده را
گفت از آن گریه و نم دیده را
اشگ غم افزون تو جانم نهشت
گرد من از خون تو جانم نهشت
❈۱۸❈
چون جمش آن سیل غم از سرگذشت
گفت دل ایما کنم از سرگذشت
فاش شد این قصه در آن گوشها
رو غم جان هم بر جان گوشها
❈۱۹❈
چونشد از تجربه حاصل دوات
از مژه کلکی کن و از دل دوات
نامه کن از قصه بیمار دل
تا رهی از غصه تیمار دل
کامنت ها