اهلی شیرازی:نکو باشد به عاشق لطف دلبر ولی هر چند پنهان تر نکو تر
❈۱❈
نکو باشد به عاشق لطف دلبر
ولی هر چند پنهان تر نکو تر
مکن عشق نهان چون شمع روشن
که باشد از حسودان بیم کشتن
❈۲❈
حسودان را بود رنجی به سینه
که بی موجب همی ورزند کینه
حسد تیغی بود چون نیش کژدم
که جوید بی سبب آزار مردم
❈۳❈
حسد آتش بود چون برفروزد
بهر خشک و تری کافتد بسوزد
گر این آتش زند بر سینه یی تاب
کسش ننشاند الا تیغ چون آب
❈۴❈
چو با پروانه شمع از عین رحمت
ز مستی کردی اظهار محبت
بخود چون مار، باد از رشک پیچید
که گنجی را به چنگ مفلسی دید
❈۵❈
چنانش باد رشکی زان دو تن خاست
که این را کشتن او را سوختن خواست
ز غیرت تند گشت و قصد او کرد
کز آن گلبن فرو ریزد گل زرد
❈۶❈
رباید از سر شمع افسر نور
کند پروانه را از وصل او دور
ولی هر چند از کین سوی او تاخت
نیارست از سرش تاج زر انداخت
❈۷❈
جز این طرفی نبست از روی ماهش
کزو کنج شد بطرف مه کلاهش
چو شمعش تاج بر سر کج شد از باد
قیامت در میان مجلس افتاد
❈۸❈
که ناگه تاج آن مشکین کلاله
رود بر باد همچون تاج لاله
برآمد از دل خلق از غمش دود
که او چشم و چراغ انجمن بود
❈۹❈
چو خوی نازک و طبع سلیمش
نبود از نازکی تاب نسیمش
ز عین مردمی خلق از چپ و راست
پی آن نور چشم از جای برخاست
❈۱۰❈
برای چاره جویی هر که بشتافت
بغیر از پرده تدبیری نمی یافت
کامنت ها