اهلی شیرازی:چو شاهان شمع اگر رفتی بجایی ز پی می آمدش پرده سرایی
❈۱❈
چو شاهان شمع اگر رفتی بجایی
ز پی می آمدش پرده سرایی
یکی خرگاه بد فانوس نامش
که گاه باد بد آنجا مقامش
❈۲❈
چه خرگاهی که بد از وی تعظیم
لباسش از حریر و چوبش از سیم
چو نخلی بسته از سیم و بربشم
به دستانش همی بردند مردم
❈۳❈
بدان خرگه زدن شمع از پی باد
به فراشان خود پروانه یی داد
روان فراشش آمد خرگه افراخت
گرفتش دست در خرگه روان ساخت
❈۴❈
چو در آن خانه گلگون درون شد
به قد همچو سرو او را ستون شد
ز چشم باد باشد تا رخش دور
چو حوران شد دورن هودج نور
❈۵❈
چه هودج خانه یی چون دیده روشن
ولی چون کعبه او را جامه بر تن
ز دشمن شمع اگر چه بیم جان داشت
بحکم « من دخل » آنجا امان داشت
❈۶❈
به گردش باد طوفی می نمودی
ولی پروانه را یارا نبودی
عجب شمعی که بی پروانه او
نبودش باد ره در خانه او
❈۷❈
ز دست باد او کل لنگر افکند
در آن فانوس آل غنچه مانند
چو شد نومید زو پروانه آشفت
به حسرت گرد او می کشت و می گفت
❈۸❈
برون از غنچه گر آید گل تر
گل من از چه شد در غنچه دیگر؟
چه پوشی شمع ایفانوس امشب
که افتد آتشت در جامه یا رب
❈۹❈
مرا جان سوخت از پیراهن تو
بگیرد آتش من دامن تو
مپوش از چشم من آن شمع محفل
بترس از آه من ای آهنین دل
❈۱۰❈
مرا از وصل او گر، دیده دوزی
چو من یارب بداغ دل بسوزی
کامنت ها