اهلی شیرازی:بحمدالله که این فرخنده بنیاد بپایان آمد و عمرم امان داد
❈۱❈
بحمدالله که این فرخنده بنیاد
بپایان آمد و عمرم امان داد
فلک پروانه توفیق دادم
ز مهر افروخت این شمع مرادم
❈۲❈
سعادت کرد از عین عنایت
چرا غم روشن از شمع هدایت
درین مجلس که چندین ذوفنون بود
ز من این مجلس آرایی فزون بود
❈۳❈
ولی صاحبدلی کز دولت او
تنم پرورده شد در نعمت او
دلم چون پسته شاد از نعمت اوست
که مغز استخوان از دولت اوست
❈۴❈
چو فرمود این گهر میبایدت سفت
نعم بایستم از حق نعم گفت
توقع دارم از روی طریقت
ز غواصان دریای حقیقت
❈۵❈
که سهو من قلم بر سر زنندش
نه این گوهر به عیبی بشکنندش
اگر تیر نی کلکم درین راه
خطای کرده است استغفر الله
❈۶❈
دلم کین نخل مومی را بر اورد
چوشمع از شرم در خودسر فرو برد
که نظمم رشحی از بحر نظامی است
شرابم جرعه یی از جام جامی است
❈۷❈
ولی در عاشقی اینجا تماشاست
که شیرین خسرو و یوسف زلیخاست
بهار من کزو گلها برآمد
به یک فصل ربیع آخر سرآمد
❈۸❈
چو از تعداد بر وفق مرادست
بنام حق هزار و یک فتادست
به تخفیفش از آن کردیم تعجیل
که تصدیع آورد ناگه بتطویل
❈۹❈
نه از پروانه مستی درج کردم
که سوز و زاری خود خرج کردم
سخن کز بهر تاریخش کنم کم
بود تم الکتاب الله اعلی « ۸۹۴ »
❈۱۰❈
بیا اهلی که اینها خودنمایی است
دعایی کن که این رسم گدایی است
خداوندا بمنشور قدیمت
به لوح و کرسی و عرش عظیمت
❈۱۱❈
که نظم من بلند آوازه گردان
روان من بذکرش تازه گردان
نشاط افزای بزم مقبلان کن
قبول خاطر صاحبدلان کن
کامنت ها