احمد پروین:نوشابه های حسرت در سفره های خالی باید شبی بگریم گر غم دهد مجالی
❈۱❈
نوشابه های حسرت در سفره های خالی
باید شبی بگریم گر غم دهد مجالی
جانم کپک زد از غم نانم به گریه آمد
فریاد یک معما آمد ازین حوالی
❈۲❈
دیوار سرد خانه روزن ندارد اما
با چشم خسته دیدم گل می رمد ز قالی
در آفتاب یادت پهنای یک کویرم
تا در سرم بسوزد اندیشه های کالی
❈۳❈
افسوس رفته ها را می نوشم از خیالم
در آرزوی مردن می گیردم خیالی
گفتم اگر بیایی انبوهی از سوالم
دلمرده را بگیرد سودای بی سوالی
❈۴❈
من شعله های سردم خاکستری مقدس
از رقص من ببینی نوری بدین زلالی
کامنت ها