احمد پروین:آیینه نمی گوید شرح گل زیبایت من دیدم و می دانم رخسار مسیحایت
❈۱❈
آیینه نمی گوید شرح گل زیبایت
من دیدم و می دانم رخسار مسیحایت
می گریم و می سوزم شاید که از این آتش
لبخند شعف بینم بر غنچۀ لبهایت
❈۲❈
رخسار نمی پوشی از غیر عجب دارم
در پرده نهان داری از من گل پیدایت
بر بام سرم بنشین تکبیر اذان برکش
تا بوسه زنم دستت تا سجده کنم پایت
❈۳❈
خاموش نخواهد شد خاکستر من هرگز
امروز نمی میرم در وعدۀ فردایت
کامنت ها