احمد پروین:یادش آرام دل دیوانه برد دلبرانه آمد و جانانه برد
❈۱❈
یادش آرام دل دیوانه برد
دلبرانه آمد و جانانه برد
خواب دیدم که با زنجیر عشق
دوشم از محراب تا میخانه برد
❈۲❈
پای در ماتم سرای دل گذاشت
عبرت بسیار از این ویرانه برد
داستان وصل را آغاز کرد
تا دیار قصه و افسانه برد
❈۳❈
دست تقوای مرا بشکسته دید
اندک اندک تا لب پیمانه برد
بوسه ام را با لب زیبا فشرد
برق حسرت تا دل بیگانه برد
❈۴❈
داستان کودکان شد شعر من
نام احمد بر در هر خانه برد
کامنت ها