احمد شاملو:به جمشید لطفی
❈۱❈
به جمشید لطفی
منطقِ لطیفِ شادی
چیزی به دُمبِ سکوتِ سیاسنگینِ فضا آویخت
تا لحظهی انفجارِ کبریتِ خفه در صندوقِ افق
خاموشی شود
خاموشی شود
❈۲❈
و عبورِ فصیحِ موکبِ رگبار
بیاغازد.
برق و
❈۳❈
ناوکِ پُرانکسارِ پولادِ سپید و
طبلهطبله
غَلتِ بیکوکِ طبلِ رعد
بر بسترِ تشنهی خاک.
❈۴❈
خاک و
پایکوبانِ فصیحِ نوباوگانِ شادِ باران
در بارانیهای خیسِ خویش.
❈۵❈
آنگاه
جهان بهتمامی:
زمین و زمان بهتمامی و
آسمان بهتمامی.
❈۶❈
و آنگاه
سکوتِ مقدسِ خورشیدِ بشستهروی
بر سجادهی خاک،
❈۷❈
و درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین
در قربانگاهِ بیداعیهی فلق.
درنگِ سنگینِ ساتورِ خونین و
نزولِ لَختالَختِ تاریکی
❈۸❈
چون خواب،
چونان لغزشِ خاکستری خوابی بیگاه
بر خاک.
❈۹❈
۲۸ فروردینِ ۱۳۷۶
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها