احمد شاملو:شب سراسر
❈۱❈
شب
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر،
❈۲❈
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جانِ ما
جنگل
❈۳❈
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگش را
پلکِ آشفتهی مرگش را،
و نعرهی اُزگَلِ ارّه زنجيری
❈۴❈
سُرخ
بر سبزیِ نگرانِ دره
فروريخت.
❈۵❈
□
تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
❈۶❈
بهترکِ کوه گفتيم.
۱۲ شهريورِ ۱۳۷۲
❈۷❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها