احمد شاملو:زمین را انعطافی نبود سیارهیی آتی بود
❈۱❈
زمین را انعطافی نبود
سیارهیی آتی بود
لُکِّه سنگی بود
آونگ
❈۲❈
که هنوز مدار نمیشناخت زمین،
و سرگذشتِ سُرخش
تنها
التهابی درکناشده بود
❈۳❈
فراپیشِ زمان.
سنگپارهیی بیتمیز که در خُشکای خمیرهاش هنوز
«خود» را خبر از «خویشتن» نبود،
❈۴❈
که هنوز نه بهشتی بود
نه ماری و سیبی،
نه انجیربُنی که برگش
درزِ گندم را
❈۵❈
شرم آموزد
از آن پس که بشکافد
از آن پس که سنگپاره واشِکافد
و زمین به اُلگوی ما شیار و تخمه شود:
❈۶❈
سیّارهیی به عشوه گریزان
بر مدارِ خشک و خیساش
نا آگاه از میلاد و
بیخبر از مرگ.
❈۷❈
چه به یکدیگر ماننده! شگفتا، چه به یکدیگر ماننده!
□
❈۸❈
حضوری مشکوک در درون و
حضوری مشکوک در برون
مرزی مشکوک میانِ برون و درون ــ
❈۹❈
عشق را چگونه بازشناختی؟
کجا پنهان بود حضورِ چنین آگاهت
❈۱۰❈
بر آن تودهی بیادراک
در آن رُستاقِ کوتاهنوز؟
خفتهی بیدارِ کدام بستر بودی
❈۱۱❈
کدام بسترِ ناگشوده؟
نوزادهی بالغِ کدام مادر بودی
کدام دوشیزهْمادرِ نابِسوده؟
❈۱۲❈
سنگ
از تو
خاکِ بُستانی شدن چگونه آموخت؟
❈۱۳❈
خاک
از تو
شیارِ پذیرا شدن چگونه آموخت؟
❈۱۴❈
بذر
از شیار
امانِ محبت جُستن
جهان را
❈۱۵❈
مَضیفِ مهربانِ گرسنگی خواستن
زنبور و پرنده را
بشارتِ شهد و سرود آوردن
ریشه را در ظلمات
❈۱۶❈
به ضیافتِ آب و آفتاب بردن
چشم
بر جلوهی هستی گشودن و
چشم از حیات بربستن و
❈۱۷❈
باز
گرسنه گداوار
دیده به زندگی گشودن
مردن و بازآمدن و دیگرباره بمردن...
❈۱۸❈
این همه را
از کجا آموختی؟
□
❈۱۹❈
آن پارهسنگِ بینشان بودم من در آن التهابِ نخستین
آن پارهْسکونِ خاموش بودم من در آن ملالِ بیخویشتنی
آن بودهی بیمکان بودم من
❈۲۰❈
آن باشندهی بیزمان. ــ
به کدام ذکرم آزاد کردی
به کدام طلسمِ اعظم
❈۲۱❈
به کدام لمسِ سرانگشتِ جادوی؟
از کجا دریافتی درختِ اسفندگان
بهاران را با احساسِ سبزِ تو سلام میگوید
❈۲۲❈
و ببرِ بیشه
غرورش را در آیینهی احساسِ تو میآراید؟
از کجا دانستی؟
❈۲۳❈
□
هنوز این آن پرسشِ سوزان است،
❈۲۴❈
و چراغِ کهکشان را
به پُفی چه دردناک خاموش میکند اندوهِ این ندانستن:
برگِ بیظرافتِ آن باغِ هرگزتاهنوز
عشق را
عشق را
ناشناخته
بَرابَرْنهادِ آزرم
بَرابَرْنهادِ آزرم
چگونه کرد؟
❈۲۵❈
(هنوز
این
آن پرسشِ سوزان است.)
❈۲۶❈
۷ دیِ ۱۳۷۳
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها