احمد شاملو:آن دَلاّدَلِّ حیات که استتارِ مراقبتش
❈۱❈
آن دَلاّدَلِّ حیات
که استتارِ مراقبتش
در زخمِ خاک
سراسر
❈۲❈
نفسی فروخورده را مانَد.
سایه و زرد
مرگِ خاموش را مانَد،
❈۳❈
مرگِ خفته را و قیلولهی خوف را.
هر کَشالهاش کِیفی بیقرار است
نهان
در اعصابِ گرسنگی،
❈۴❈
سایهی بهمنی
به خویش اندر چپیده به هیأتِ اعماق.
هر سکوناش
❈۵❈
لحظهی مقدرِ چنگالِ نامنتظر،
جلگهی برفپوش
سراسر
اعلامِ حضورِ پنهانش:
❈۶❈
به خون درغلتیدنِ خفتگانِ بیخبری
در گُردهگاهِ تاریخ.
□
❈۷❈
ای به خوابِ خرگوران فروشده
به نوازشِ دستانِ شرورِ یکی بدنهاد!
ای زنجیرِ خواب گسسته به آوازِ پای رهگذری خوشسگال!
ای زنجیرِ خواب گسسته به آوازِ پای رهگذری خوشسگال!
۱۷ آذرِ ۱۳۷۵
❈۸❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها