احمد شاملو:بیگاهان به غربت
❈۱❈
بیگاهان
به غربت
به زمانی که خود درنرسیده بود ــ
❈۲❈
چنین زاده شدم در بیشهی جانوران و سنگ،
و قلبام
در خلأ
تپیدن آغاز کرد.
❈۳❈
□
گهوارهی تکرار را ترک گفتم
❈۴❈
در سرزمینی بیپرنده و بیبهار.
نخستین سفرم بازآمدن بود از چشماندازهای امیدفرسای ماسه و خار،
بیآنکه با نخستین قدمهای ناآزمودهی نوپاییِ خویش به راهی دور رفته باشم.
بیآنکه با نخستین قدمهای ناآزمودهی نوپاییِ خویش به راهی دور رفته باشم.
نخستین سفرم
❈۵❈
بازآمدن بود.
□
❈۶❈
دوردست
امیدی نمیآموخت.
لرزان
بر پاهای نو راه
❈۷❈
رو در افقِ سوزان ایستادم.
دریافتم که بشارتی نیست
چرا که سرابی در میانه بود.
❈۸❈
□
دوردست امیدی نمیآموخت.
دانستم که بشارتی نیست:
❈۹❈
این بیکرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرمِ ناتوانی
❈۱۰❈
در اشک
پنهان میشد.
فروردینِ ۱۳۴۰
❈۱۱❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها