احمد شاملو:در فراسویِ مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.
❈۱❈
در فراسویِ مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.
آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
❈۲❈
آسمانِ بلند و کمانِ گشاده‌ی پُل
پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
و راهِ آخرین را
در پرده‌یی که می‌زنی مکرر کن.
❈۳❈
□
در فراسوی مرزهای تنم
❈۴❈
تو را دوست می‌دارم.
در آن دوردستِ بعید
که رسالتِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد
❈۵❈
و شعله و شورِ تپش‌ها و خواهش‌ها
به‌تمامی
فرومی‌نشیند
و هر معنا قالبِ لفظ را وامی‌گذارد
❈۶❈
چنان چون روحی
که جسد را در پایانِ سفر،
تا به هجومِ کرکس‌هایِ پایان‌اش وانهد...
❈۷❈
□
در فراسوهای عشق
تو را دوست می‌دارم،
❈۸❈
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکرهایِمان
با من وعده‌ی دیداری بده.
❈۹❈
اردیبهشتِ ۱۳۴۳
شیرگاه
❈۱۰❈
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو
کامنت ها